دین شناسی در مکتب عاشورا
دوم: دین شناسی
مکتب اسلام آزمونی برای انسانهای مسلمان است، همچون آزمونی که جهت ورود به دانشگاه برگزار میشود، همانگونه که در امتحان دانشگاهی تمام شرکتکنندگان زیر نظر پرچم دانشجویی هستند و عدة زیادی نیز به این پژوهش فکری راه پیدا نمیکنند، در دانشگاه اسلام نیز افراد زیادی بنام اسلام فعالیت خود را آغاز میکنند و با برنامههای دینی از قبیل نماز و روزه، اُنس ظاهری دارند؛ ولی دانشگاه اسلام نیز به آزمون سراسری نیاز دارد.
دوم: دین شناسی
مکتب اسلام آزمونی برای انسانهای مسلمان است، همچون آزمونی که جهت ورود به دانشگاه برگزار میشود، همانگونه که در امتحان دانشگاهی تمام شرکتکنندگان زیر نظر پرچم دانشجویی هستند و عدة زیادی نیز به این پژوهش فکری راه پیدا نمیکنند، در دانشگاه اسلام نیز افراد زیادی بنام اسلام فعالیت خود را آغاز میکنند و با برنامههای دینی از قبیل نماز و روزه، اُنس ظاهری دارند؛ ولی دانشگاه اسلام نیز به آزمون سراسری نیاز دارد.
عالیترین کنکور، برگزاری یک مرکز سنجشیابی است تا شرکت کنندگان را مورد آزمون قرار دهد، به این صورت که آیا این افراد به عبادتِ تنها إکتفا کرده و از روح آن برخوردار نیستند؟ آیا خدا را میپرستند ولی در کنار آن جرأت اعتراض بر علیه ظالم را ندارند؟ آیا به مسجد میروند ولی با ظالمان نیز همدم هستند؟ آیا فکر آنان را رهبریِ ظالم و فاسق خریده است؟ زیربنای این آزمون را امام حسین برگزار نموده است که جهت بررسی این موضوع لازم میدانیم از جهات مختلفی بحث را آغاز نماییم:
صاحبان مکتب و اندیشمندان الهی و رسولان وحی تأکید بسیاری بر واقعبینی و شناخت مسلمانان نسبت به دین میکنند، به گونهای که محور اساسی دین را بر پایة معرفت استوار میدارند و برای مسلمانِ جاهل و غافل از واقعیتهای دینی ارزشی قایل نیستند.
امام موسی کاظم میفرماید: «تَفَقَّهُوا وَاِلاّ اَنْتُمْ اَعْرابٌ جُهّالٌ»؛[1] دین خدا
را بشناسید و از قوانین آن آگاه گردید، وگرنه همچون بادیهنشینهای نادان و بیفرهنگ خواهید بود.
کسانی که از مقررات الهی غافل شده و عبادت را بر محور تکلیف انجام میدهند و از نظر فکری مستضعف هستند، به گونهای که نگاهشان به دین بر پایة تغافل است، اگر از انقلاب امام حسین برای رشد فکری و فرهنگی خود تعلیم بگیرند و این گونه در جهل و نادانی فرو نروند، استکبار نمیتواند اعتراض خویش را به راحتی در بین آنها پیاده کند.
امروزه خسارت عظیمی که ملّتهای مسلمان دُچار آن هستند به لحاظ فقر فرهنگ دینی است، لذا روی آن تأکید بسیار شده است تا جایی که قرآن مجید عبادت خدا را بعد از محفوظ ماندن از خوف و ترس دشمن، عبادت واقعی میداند: «مِنْ بَعْدِ خَوفِهِم أمْناً یَعْبُدُونَنی»؛[2] مسلمانان واقعی کسانی هستند که پس از برقراری امنیّت از ترس دشمنان، مرا به یگانگی بخوانند.
در واقع مسلمانی که احساس خطر در برابر اسلام میکند، اگر بخواهد به نمازها و روزههای مستحبی و أذکار بپردازد، بدون اینکه خود را موظّف به وظیفهای بداند، او از حقیقت اسلام بهرهای نبرده است و پردة غفلت بر صفحة أفکار و إدراک او پوشیده شده است.
شرک بر دو قسم است:
الف:شرک در توحید: اعم از توحید ذاتی، توحید صفاتی و توحید افعالی.
توحید ذاتی مثل اینکه تعدّد آلهه را معتقد باشد و توحید صفاتی مانند اینکه صفت خدا را همانند صفت انسانی بداند و همانطوری که صفت نویسندگی و سخنرانی دو موصوف را میطلبد، نسبت به خداوند نیز قایل به تعدّد موصوف باشد. شرک در توحید افعالی نیز به گونهای است که برای خدا در کارهایش شریک قایل شود.
ب: شرک در انجام وظیفه و اطاعت: یعنی در مرحلة امتثال بدون قید و
شرط خدا را اطاعت نمیکند، بلکه از دستورهای مخالف فرمان خدا پیروی میکند و در برابر حاکم ستمگر تسلیم بوده و اوامر او را مثل اوامر الهی مُطاع میداند. همچنین نسبت به معصیت زن و فرزند مخالفتی ندارد، بلکه بخاطر رضای آنان غضب و خشم خدا را میخرد و لذا امام باقر در ذیل آیة «وَ ما یُؤمِنُ اکثرُهُمْ بِاللهِ اِلاّ وَهُمْ مُشرِکُونَ»[3] فرموده است که شرک در آیه، شرک فرمانبرداری است نه شرک در توحید.[4]
هدف از این مباحث این است که سیاستمداران دین، مردم زیر سلطة خود را از آزادی فرهنگ دینی محروم میکنند؛ چون اگر آنان انواع شرک را میفهمیدند، بر علیه طاغوت قیام میکردند و در نتیجه افکار شوم و پلید زورگویان بر مردم حکمفرما نمیشد.
حضرت امام جعفر صادق بنیامیّه را متّهم به این سیاست میکند که مردم را در تعلیم ایمان آزاد میگذاشتند؛ یعنی در نماز و روزه و إحیای جماعت و عمل به مبانی اعتقادیِ بیروح و خشک از هر جهت آزادی داشتند، ولی برای آموختن شرکزدائی آزادی نداشتند تا هر وقت عمل مشرکانهای را بر آنان تحمیل کردند، ندانسته آن را انجام دهند.
امام صادق میفرماید: «اِنَّ بَنی اُمَیّه اَطْلَقُو النّاس تعلیم الْایمانِ وَلَمْ یُطْلِقُوا تَعْلیمَ الشِّرکِ اِذا حَمَلُوهُمْ عَلَیْهِ لَمْ یَعرِفُوهُ»؛[5] بنی امیّه مردم را در یاد دادن ایمان آزاد میگذاشتند، ولی در آموزشدادن شرک، مردم را آزاد نمیگذاشتند تا اینکه وقتی مردم را بر شرک تحمیل میکنند، آنان شرک را تشخیص ندهند.
نمونههای سلب آزادی توسط معاویه
دو نمونه از سلب آزادی ملّت زیر سلطة معاویه نسبت به فراگیری شرک در اطاعت که منجر به بدعتهائی در دین شده است، بیان میشود:
نمونة اول: معاویه و دستور ذبح کدو
«ابن شهر آشوب» میگوید: معاویه تصمیم گرفت که مردم شام را آزمایش کند تا از مراتب اطاعت آنان نسبت به أوامر ملوکانه آگاه گردد. «عمروعاص» که مبتکر در تزویر و نیرنگ است راهی را به معاویه ارائه کرد و گفت: دستور بده مردم کدو را مانند گوسفند ذبح کنند و پس از تزکیه آنرا بخورند! اگر فرمانت را اجرا کردند، آنها پشتیبان تو هستند وگرنه خیر!
معاویه هم دستور این کار را صادر کرد و مردم هم بدون کوچکترین اعتراضی اجرا نمودند و این امر بنام دستور اسلام در سراسر شام مرسوم گردید. خبر به گوش مردم عراق رسید و از امام علی پرسیدند و حضرت فرمود: کدو ذبح نمیشود، مراقب باشید که شیطان عقلتان را ندزدد و افکار شیطانی سرگردانتان نکند.[6]
مغز متفکر شیعه، حضرت علی ضمن پاسخگویی به اصل سؤال، معاویه و عمروعاص را که بنیانگذاران این بدعت بودند شیطان معرّفی نمود؛ چون کسی که افکار خودش را بر قوانین الهی مقدم میدارد، افکار شیطانی دارد و در دادگاه اسلام باید تنبیه گردد.
نمونة دوم: قضاوت معاویه و تشخیص شتر نر از ماده
«مسعودی» میگوید: کار فرمانبرداری کورکورانة مردم از معاویه به جایی رسید که بعد از جنگ صفّین یکی از سربازان کوفی با شتر خودش سفری به سوی شام نمود. روزی که وارد دمشق شد با سربازی از لشکریان معاویه مواجه شد که او را در صفین دیده بود. مرد دمشقی تا مرد کوفی را دید رو کرد و گفت: این ناقه را که بر آن سوار هستی مال من است که در جنگ از من گرفتی، آنرا پس بده!
مرد کوفی منکر شد و کار به جایی رسید که شکایت را به نزد معاویه بردند تا وی حکم کند. مرد دمشقی برای اثبات ادّعای خودش پنجاه شاهد آورد و همه بر صدق گفتار مرد شامی شهادت دادند و سرانجام معاویه هم دستور داد که شتر را به مرد دمشقی تحویل دهد.
مرد کوفی گفت: ای معاویه! اینها ادّعا میکنند که این ناقه است و حال اینکه این جمل (یعنی شتر نَر) است نه شتر مادّه؛ ولی معاویه گفت: حکم همانست که دادم و بعداً رو کرد به مرد کوفی و گفت: برو به علی بگو که من با صد هزار سربازی که بین شتر ماده و نََر را تشخیص نمیدهند با شما به جنگ میآیم.[7]
بررسی مفهوم حدیث «حُسینُ مِنّی وَ اَنَا مِنْ حُسین»
بدون تردید مردمی که مشرک در اطاعت بودند نیاز به انفجار قومی داشتند تا از افکار بیخردانه خود دست بردارند. آن انفجار بزرگ را پیامبر قبلاً بیان فرمود: «حُسینُ مِنّی وَ اَنَا مِنْ حُسین».[8]
پیامبر با این سخن، روح دینخواهیِ فرزند گرامیش را بیان داشت، وگرنه معنا ندارد پیامبری که از همه بلیغتر و فصیحتر است سخنِ به این سادگی و بیپیرایهای را بفرماید. همه میدانند که فرزند انسان پارة تن پدرش خواهد بود و این امتیازی برای حسین نخواهد بود، پس مفهوم جملة «حسین از من است» اشاره به اینگونه مسائل میباشد که در ذیل خواهیم گفت:
1ـ استحکام بخشیدن به اسلام: همانطوری که تمام رنج و مشقّات را در
راه اسلام چشیدم و اسلام را بیمه کردم، حسین همچون من متحمّل زخمها و
بیرحمیها شده و تسلیم دشمن نمیگردد.
2ـ طهارت اسلام از بدعت: حسین گرد و غبار باطل و بدعت را با خون خودش از چهرة اسلام پاک میکند.
3ـ بیداری امت اسلامی: امّت متحیّر و سرگردان، از انقلاب حسین بیدار میشوند و دین از دست بازیگران و هوسرانان رهایی مییابد.
4ـ استوار کردن عَلَم دین: نهضت پیامبر پرچم اسلام را بر جهان کفر برافراشت و انقلاب حسین عَلَم دین را استوار میکند.
5ـ درس شجاعت و مجاهدت: حماسة حسینی صفحة اذهان منحرفین را شستشو میدهد و همه را به سمت شجاعت و شهامت معطوف میدارد و درس قیام و مجاهدت را آموزش میدهد.
به قسمتی از کلمات آن حضرت اشاره میکنیم:
«اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنْ مَا کَانَ مِنَّا تَنَافُساً فِی سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاساً مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَکِنْ لِنُرِیَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِکَ وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ وَ یُعْمَلَ بِفَرَائِضِکَ وَ سُنَنِکَ وَ أَحْکَامِکَ فَإِنْ لَمْ تَنْصُرُونَا وَ تُنْصِفُونَا قَوِیَ الظَّلَمَه عَلَیْکُمْ وَ عَمِلُوا فِی إِطْفَاءِ نُورِ نَبِیِّکُم».[9]
خدایا! تو میدانی که ما نسبت به حکومت بر مردم از روی فخر و مباحات علاقهای نداریم و هیچگاه بدنبال آن نیستیم، بلکه اجرای قوانین و مقرّراتِ دینت را در حکومت بر مردم لازم میدانیم و اصلاح جامعه را از هر گونه فساد و تباهی پیگیری میکنیم، تا اینکه ستمدیدگان از ظلم مستبدّان محفوظ بمانند و عمل به واجبات و سنّت و احکام الهی بشود. اگر مردم ما را پشتیبانی نکنند ستمکاران بر علیه بندگان خدا پُرتوان میشوند، آنگاه در صدد خاموشکردن نور پیامبر الهی که همان نور خداست میافتند.
با این بیان هدف از شرکتکردن در مجالس امام حسین و احیای آن روشن میشود.
گریه دارای مفهوم عامی است؛ بخش مهمّی از آن پاک نمودن قلب از هر گونه کثافات است. اگر گریه برای امام حسین باشد ولی قوة مدرکة قلب بهرهای از حقائق اسلام نداشته باشد، ثمرهای ندارد. در حقیقت با زنده نگهداشتن مجلس سیّدالشهداء، روح عرفان و معرفت و دینشناسی را در خود زنده میکنیم و خود را از افکار جاهلان میزدائیم.
اگر به برکت انقلاب اسلامی که تجدید تاریخ امام حسین میباشد بخواهیم اهدافی که دشمن را خوشحال میکند دنبال کنیم، شعائر محرم الحرام إحیا نخواهد شد و از مسیر حماسة قهرمان تاریخ به دور خواهیم ماند.
بین دینداری با دینشناسی فرق است؛ مردم ممکن است دیندار باشند؛ یعنی به آیین خدا و پیامبر عقیده داشته باشند و در انجام مراسم مذهبی کوشش بسیاری کنند، امّا دینشناس نبوده و فعالیتهای آنان غالباً عامیانه و جاهلانه باشد. در حقیقت مفهوم دینداریِ آنان این است که کافر نشوند و وحدانیّت خدا و رسالت را تصدیق کنند.
اما واقعیت این نیست، بلکه اهداف عالیهای بدنبال معرفی اسلام وجود دارد که آن اهداف در قالب دینشناسی مشخص میشود و برگزاری مجالس یکی از برنامههای مهمّ آن میباشد.
نکتة حائز اهمیت دیگر، عرضه نمودن دینِ خود در محضر دینشناسان است که
این کارِ بزرگان ما از جمله حضرت عبدالعظیم حسنی بوده است که نَسَبش با چهار واسطه به امام حسن مجتبی میرسد و با امام جواد و امام هادی معاصر است و خود نیز از بزرگان اهلبیت و علمای اسلام به شمار میرود.
در عین حال خدمت امام هادی شرفیاب میشود و عرض میکند: «إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أَعْرِضَ عَلَیْکَ دِینِی فَإِنْ کَانَ مَرْضِیّاً تَثَبَتُّ عَلَیْه»؛ میخواهم دین خودم را عرضه کنم و اگر مورد پسند شما بود بر آن استوار باشم.
پس از آنکه دین خود و عقایدش را به امام عرضه داشت، امام هادی فرمود: «هَذَا وَ اللَّهِ دِینُ اللَّهِ الَّذِی ارْتَضَاهُ لِعِبَادِهِ فَاثْبُتْ عَلَیْهِ ثَبَّتَکَ اللَّهُ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ»؛ دینی که خدا برای بندگانش پسندیده است همین است، بر آن استوار باش و خداوند ترا در زندگی دنیا و آخرت بر حق پایدار بدارد.[10]
[1]. بحار الانوار، ج17، ص 208.
[2]. سوره نور، آیه55.
[3]. سوره یوسف،آیه106. «اکثر آنها که مدّعی ایمان به خدا هستند مشرکند».
[4]. اخلاق فلسفی، ج6، ص58.
[5]. اصول کافی، ج6، ص415.
[6]. اخلاق فلسفی، ج2، ص65.
[7]. اخلاق فلسفی، ج2، ص66.
[8]. کامل الزیارات، ص3.
[9]. تحف العقول، ص243، طبع إسلامیّة.
[10]. بررسی عاشورا (دکتر آیتی)، ص256؛ التوحید (للصدوق)، ص82.
- ۹۶/۰۷/۲۳