معرفت نویس

ارائه مطالب مذهبی و علمی(مهدویت، کلام، فلسفه و...)

معرفت نویس

ارائه مطالب مذهبی و علمی(مهدویت، کلام، فلسفه و...)

عاشورا معیار امتیاز حق و باطل

محمدعلی میری | سه شنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۶، ۰۳:۴۶ ب.ظ

درس هایی از عاشورا

چهارم: عاشورا معیار امتیاز حق و باطل

گاهی سخن از فائدة نگارش تاریخ می‌شود که چه ثمراتی دارد؟ دانشمندان الهی تاریخ را به عنوان درس عبرت برای آیندگان می‌دانند تا اگر روزی حادثه‌ای تکرار شد، از واقعة گذشته درس بگیرند و اشتباه انسان­های پیشین را مرتکب نشوند. به عبارت دیگر از تاریخ به عنوان «استراتژی» تعبیر می‌شود؛ یعنی بکارگیری سیاست­ها و تصمیم‌گیری­های صحیح در عصر سلف و إجرای آن در زمان بروز واقعة نوین.


درس هایی از عاشورا

چهارم: عاشورا معیار امتیاز حق و باطل

گاهی سخن از فائدة نگارش تاریخ می‌شود که چه ثمراتی دارد؟ دانشمندان الهی تاریخ را به عنوان درس عبرت برای آیندگان می‌دانند تا اگر روزی حادثه‌ای تکرار شد، از واقعة گذشته درس بگیرند و اشتباه انسان­های پیشین را مرتکب نشوند. به عبارت دیگر از تاریخ به عنوان «استراتژی» تعبیر می‌شود؛ یعنی بکارگیری سیاست­ها و تصمیم‌گیری­های صحیح در عصر سلف و إجرای آن در زمان بروز واقعة نوین.

بر این اساس قرآن مجید داستان فرعون و افکار بنی‌اسراییل در قبال حضرت موسی و دیگر حوادث و وقایع را مطرح می‌کند تا برای نسل­های آینده درس عبرت باشد: «فَجَعَلْناها نَکالاً»،[1] نکال به معنای عبرت است؛ یعنی واقعة مسخ شدن افرادی که مخالفت خدا را کردند و روز شنبه به ماهی‌گیری رفتند، برای همگان عبرت باشد.

تاریخ عاشورا گرچه در سال 61 هجری به وقوع پیوست، ولی از باب اینکه هر روز عاشورا و هر زمینی کربلا است، یک نوع تجدید تاریخ به شمار می‌آید که می‌تواند راه مبارزه را به مردم نشان دهد تا از حماسة حسینی ارائة طریق نمایند و اشتباهات جاهلانة آنروز را تکرار نکنند که بجای اینکه از حقّ دفاع کنند در صف باطل قرار گرفتند و بر علیه حقّ نبرد کردند، بدون اینکه بدانند شخصیّت ممتازی را که در برابر آنان قرار گرفته کیست و چه اهدافی را دنبال می‌کند؟ دنیاپرستی، چشم و عقل و هوش آنها را پوشانده بود و اجازة فکر کردن را از آنها سلب کرده بود.

عاشورا معیار امتیاز حق و باطل

اگر کسی بپرسد که چرا اصرار دارید از محرّم الحرام بعنوان مظهریّت حق استفاده نمایید؟ پاسخ این سؤال را با دو مقدمه خواهیم داد:

مقدمة اوّل: خط شیطان و خط رحمان

در جوامع اسلامی دو خط همیشه مطرح است:

خط شیطان و اهریمن؛ یعنی راهی که انسان را به ضلالت، گمراهی، جهل، تاریکی، فساد و تباهی رهنمون می‌سازد.

خط رحمن و رضوان؛ یعنی مسیری که آدمی را در هدایت، نور و تکامل به سمت اهداف عالیّة حق سوق می‌دهد.

تفاوت این دو مسیر از هر جهت روشن است؛ یکی انسان را به انحطاط از ارزش­ها و کمالات می‌کشاند و دیگری روح فضیلت­ها را به جامعه عرضه می‌کند. گمان نمی‌شود کسی ادّعا کند که این دو خط وجود ندارد؛ بلکه به هر شخصی مراجعه کنید با این دو خط درگیر است و به فکر چاره‌اندیشی است.

امتیاز اعتقادی میان این دو خط با بهره‌برداری از قرآن و کلمات اهل‌بیت عترت و طهارت حاصل می‌شود و در صحنه‌های مبارزه نیز مکتب امام حسین بهترین درس برای هر اندیشمندی می‌باشد، بدون اینکه تحیّر و عجزی از نظر درک و فهم از این مسیر اظهار نماید؛ چون تاریخ امام آنقدر روشن است که حتّی تاریخ‌نویسان مسیحی را به قضاوت واداشته است.

به عنوان نمونه شخصی به نام «توماس کارلایل»[2] می‌گوید: بهترین درسی که از تراژدی کربلا می‌گیریم این است که امام حسین و یارانش ایمان به خدا داشتند و با عمل خود روشن کردند که تعدّد عددی در جایی که حقّ با باطل روبرو شد اهمیّت ندارد و پیروزی حسین با وجود اقلّیتی که داشت باعث شگفتی من است. ما حسین را به عنوان مظهر حقّ می‌دانیم و در هر عصر و تاریخی اگر کار حسین‌گونه آغاز شود ناشی از عاشورای حسین است.[3]

بنابراین هیچ تغییری در چهرة آن مبارزه به وجود نیامده است و بر مردان هر عصر لازم و ضروری است که از انقلاب خود دفاع کنند؛ همچون تجدید خاطرة عاشورا در سال1342 به دست مبارک فرزند فاطمه ، یعنی حضرت آیت الله العظمی امام خمینی .

مقدّمه دوّم: معیارهای امتیاز حق و باطل

برای هر چیزی معیار و علائمی است و برای حقّ هم سه علامت وجود دارد:

قرآن؛ کلمات خداوند جلوة حقیقیِ هر حقیقتی است و بیانگر ماهیّت آن می‌باشد، چنانچه خود می‌فرماید: «وَ یَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ وَ یُحِقُّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ»؛[4] خدا باطل را محو نمود و حقّ را تثبیت کرد بدون اینکه اسلحه‌ای غیر از کلمات خود داشته باشد.

سلاح او قرآن مجید بود و از طریق آن، مشخّصات و امتیازات حق و باطل را بیان نمود و مردم به دنبال آن رفته‌، هر کسی که واقعاً اعتصام به قرآن زد راه هدایت را پیش گرفت و گرنه در گمراهی افتاد.

رسولان و فرستادگانِ خداوند مظهر حق و باطل هستند.

پیروان مخلص و علمایی که بیانگر روایات پیشوایان دین هستند: «فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ»؛[5] فقهایی که از وساوس شیطان ایمن هستند و حافظ دین خدا و مخالف هوای نفس و مطیع امر مولی هستند، بر عوام جامعه لازم است که در اخذ احکام الهی مقلّد آنان باشند.

عصری که ما زندگی می‌کنیم عصر غیبت امامت است و می‌دانیم که همة ما مکلّف به فروعاتی هستیم و در تبیین این احکام نیاز به دانشمندانی داریم که لازمة عمل به قوانین الهی و نجات از عذاب خداوند، پیروی از همین دانشمندان و فقهای ارزشمند است تا از مسیر حقّ انحراف پیدا نکنیم.

این برنامه در صدر اسلام و  در زمان حضور امام نیز بوده است که گاهی ائمه برای برطرف‌کردن تردیدِ شخص، او را به محضر عالم و دانشمندی که آشنایی کامل به دین مبین اسلام دارد و در صحنه‌های گوناگون فداکاری لازم را نموده و از جان و مال دریغ نکرده، همچون سلمان و مقداد و عمّار ارجاع می‌دادند.

«عمّار» معیار امتیاز حق و باطل

به عنوان نمونه داستانی را از «عمار» نقل میکنیم: در جنگ صفین، نزدیک ظهر بود که از سایة پارچة سرخ رنگی که بر سر نیزه بود استفاده می‌کردیم، مردی از دور صفوف لشکر را شکافته و به طرف ما آمد و گفت: «اَیُّکُمْ عَمّار؟»؛ کدامیک از شما عمّار هستید؟ عمّار خود را معرّفی نمود. آن مرد گفت: من حاجتی دارم، آشکارا بیان کنم یا در مکان خلوتی به شما ارائه دهم؟ عمّار فرمود: هر چه می‌خواهید در نهان بفرمایید.

گفت: آشکارا می‌گویم که وقتی خواستم در جنگ شرکت کنیم، در صف لشکر علی داخل شدم، ولی وقتی که به سرزمین صفّین رسیدیم و صف‌آرایی دو لشکرِ مخالف را دیدم، تردید در ضمیرم راه یافت؛ زیرا هنگام نماز هر دو طرف نوای اذان سر دادند، نمی‌دانم کدامیک از این دو صف بر حقّند، درحالی که هر دو لشکر شهادت به خدا و رسالت خاتم الانبیا را ندا می‌دهند.

به محضر امام علی رفتم و علّت تردید خودم را عرضه نمودم. حضرت فرمود: عمّار را ملاقات کردی؟ گفتم: نه. فرمود: حتماً او را ملاقات کن. از این رو به نزد شما آمدم تا شک من برطرف گردد.

عمّار گفت: صاحب آن پرچم در لشکر معاویه، عمروعاص است و صاحب لوای این لشکر من هستم. من در بدر و اُحد و حُنین در رکاب پیامبر گرامی می‌جنگیدم و هیچگونه سُستی نکردم، آیا تو عمروعاص را در جنگ­های پیامبر دیده‌ای؟ گفتم: نه. عمّار فرمود: پس بدان که این صف بر حقّ است و علی ادامه دهندة راه پیامبر است.[6]

آنچه که حائز اهمّیت است ارجاع شخصی مردّد به محضر عمّار از صحابة خاص و با شهرت رسول خدا است؛ زیرا عمّار معیار امتیاز حق از باطل می‌شود. اگر عمّار در صف دشمن بود تردید آن شخص بجا بود، ولی وقتی که دانشمند الهی و مخلص رسول گرامی در کنار علی به نبرد با دشمن برخواسته است، شک‌کردن در جنگ بی‌معنی است.

بر این اساس امام حسین باطل را در برابر خود دیده است و از باب اینکه به کلام رسول خدا عمل کرده باشد و تکلیف شرعی خود را نسبت به اسلام ارائه نموده باشد، قیام می‌کند؛ زیرا پیامبر فرموده است:

«اِذا ظَهَرَ الْبِدَعُ وَلَعنَ آخِرُ هذِهِ الْاُمَّه اَوَّلَها فَمَنْ کانَ عِنْدَهُ یَعْلَمُ فَاِنَّ کاتِمَ الْعِلْمِ یَوْمَئِذٍ لَکاتِمُ ما اَنْزَلَ اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ»؛[7] وقتی بدعت در دین آشکار شد و امّتی امّت دیگر را لعنت می‌کنند، بر عالِم آن زمان واجب است که قیام کند و کسی که علم و دانش خود را کتمان کند همچون علمای یهود است که صفات پیامبر را کتمان کردند و واقعیّت را نمی‌گفتند.

در آن زمان، باطل آنقدر مخفی نبوده است که کسی نفهمد. «ابن جوزی» می‌گوید: جماعتی از مدینه به شام رفتند تا رفتار و کردار یزید را ببینند و وقتی بازگشتند گفتند: «عِنْدَ رَجُلٍ لَیْسَ لَهُ دینٌ یَشْرِبُ الْخَمْرَ»؛ از نزد مردی آمده‌ایم که دین ندارد و شراب می‌نوشد و آواز می‌خواند و رقّاصی می‌کند و با سگی مشغول بازی می‌شود.

همچنین «عبدالله پسر حنظلة غَسیل الملائکه» می‌گوید: «اِنَّ رَجُلاً یَنْکَحُ الْاُمَّهاتِ وَالْبَناتِ وَالْاَخَواتِ وَیَشْرِبُ الْخَمْرَ و...»؛[8] از نزد مردی می‌آییم که با مادر و دختر و خواهر یک شخص ازدواج می‌کند و شراب می‌نوشد و نماز نمی‌خواند.

وجود حسین مظهر حقّ

باطل در هر زمانی مشخص بوده و کسی نمی‌تواند ادّعا کند که من باطل را تشخیص ندادم. وجود مقدّس امام حسین مظهر حقّ است و همه می‌توانند مکلّف به حمایت از امام باشند بدون اینکه شکی در دل راه دهند؛ ولی متأسفانه دنیاطلبی چشم و دل آنها را کور کرده و از فرزند پیامبر حمایت نکردند.

امام حسین در نکوهش زندگى در زیر یوغ ستم و تسلیم‏پذیرى و تشجیع مردمان به فداکارى در راه رهایى توده‏ها و همچنین دربارة فلسفة قیام خود اینگونه می‌فرمایند:

«أَلَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا یُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا یُتَنَاهَى عَنْهُ لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِی لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّاً فَإنِّی لاَأَرَی المَوت إِلاَّ سَعَادَة وَ لاَالحَیَاةَ مَعَ الظَّالِمِینَ إلاَّ برما»؛[9] آیا نمى‏بینید که به حق عمل نمى‏کنند و از باطل باز نمى‏ایستند؟ باید انسان معتقدِ طرفدار حق، دل به لقاء اللَّه بندد (و براستى آمادة شهادت شود)؛ زیرا که من مرگ را چیزى جز خوشبختى و زندگى با ستمگران را چیزى جز مایة دلتنگى نمى‏بینم.

این است درسى که انقلاب حسینى به امّت اسلام داد؛ یعنى وجوب قیام در برابر هر باطلى و یارى کردن هر حقّى، تا بناى با عظمت دین سر پا بماند، تعالیم آن همه گیر گردد و اخلاق آن انتشار یابد.

آرى، تاریخ باشکوه عاشورا به ما مى‏آموزد که گزیدن بقاى جاودانى- حتّى اگر با چشیدن مرگ همراه باشد- بر زندگى در زیر یوغ بردگى برترى دارد و به پیشباز مرگ رفتن براى رهانیدن امّت از چنگال جور و فجور، ارزشى مقدّس است و ما را بر آن وامى‏دارد که در صراط مستقیم فداکارى براى نجات دین راستین و مشعشع(درخشنده) گام نهیم و از سقوط در مغاک(گودال) خوارى سر باز زنیم.[10]

بنابراین مبارزة امام حسین بخاطر احیای حق و نابودی باطل بوده است.


 



[1]. سوره بقره، آیه66.

[2] . توماس کارلایل مورّخ و اندیشمند اسکاتلندی (1795-1881) است. او در سوم دسامبر 1795 به دنیا آمد و مهمترین اثر او «تاریخ انقلاب کبیر فرانسه» است. آثار وی تأثیر بسزایی بر تفکر سیاسی، ادبی و مذهبی نیمة صدة نوزدهم میلادی بریتانیا داشت و خود او بسیار تحت تأثیر «گوته» بود؛ آثاری از جمله «انقلاب فرانسه» و «قهرمانان و ستایش قهرمان و قهرمانان در تاریخ» که نشانگر باور وی در مورد نقش قهرمانان و ناجیان در پیشرفت تاریخ است و همچنین «نامهها و سخنرانیهای کرامول و فردریک کبیر» از شاهکارهای او به شمار میرود. کارلایل در حرفة تاریخنگاری انقلاب کرد و تألیفهایش را بدون «فوت نت» منتشر ساخت و روشی را پایه نهاد که اینک به «تاریخنگاری ژورنالیستیک» معروف شده است. او در پنجم فوریة 1881 چشم از جهان فرو بست. (www.mashal.org)  

[3]. مجلة نور دانش، شمارة سوّم، سال1341 شمسی.

[4]. سوره شوری، آیه24.

.[5] بحار الانوار، ج2، ص88، ح12.

[6]. بررسی عاشورا، دکتر آیتی، ص11.

[7]. جامع الصغیر سیوطی، ج1، ص31.

[8] . إلزام الناصب فی إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالى فرجه الشریف، ج‏1، ص232.

[9]. تحف العقول، ص174.

[10] . الغدیر، ج3، ص259و264.


  • محمدعلی میری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">