معرفت نویس

ارائه مطالب مذهبی و علمی(مهدویت، کلام، فلسفه و...)

معرفت نویس

ارائه مطالب مذهبی و علمی(مهدویت، کلام، فلسفه و...)

عاشورا و نهراسیدن پیشتازان الهی

محمدعلی میری | سه شنبه, ۲ آبان ۱۳۹۶، ۰۳:۵۷ ب.ظ

درس هایی از عاشورا

دوازدهم: عاشورا و نهراسیدن پیشتازان الهی

در مکتب الهی، چون سخن از جزاء و پاداش و کیفر در قیامت است، افراد به دو گونه تقسیم شده­اند:

­­دسته­ای که در دنیای ابدی سرآمد انسان­ها هستند.

گروه دیگر ذلیل و خار هستند و همیشه در عذاب خدا بسر می­برند.

درس هایی از عاشورا

دوازدهم: عاشورا و نهراسیدن پیشتازان الهی

در مکتب الهی، چون سخن از جزاء و پاداش و کیفر در قیامت است، افراد به دو گونه تقسیم شده­اند:

­­دسته­ای که در دنیای ابدی سرآمد انسان­ها هستند.

گروه دیگر ذلیل و خار هستند و همیشه در عذاب خدا بسر می­برند.

از این نظر تعقیب نمودن اهداف ملکوتی، ترس و وحشتی ندارد؛ زیرا هدف، رسیدن به الله است و عالی­ترین وصال عبد به معبود، شهادت است؛ زیرا حماسه و منطق او قابل مقایسه با دیگران نیست.

این درس از مکتب حسین بن علی بخوبی دانسته می­شود و ما نیز از دو قسمت کلام آن حضرت برای شما استشهاد می­کنیم:

اول: حرکت امام حسین، همچون حرکت موسی

امام حسین آیة شریفة ذیل را که پیرامون حرکت حضرت موسی از مصر جهت مبارزه با فرعون و فرعونیان نازل گردیده، می­خواند: «فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنی‏ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمین‏»؛[1] موسی با ترس از شهر مصر خارج گشت و با حالت نگرانی گفت: پروردگارا! از این مردم ستمگر نجاتم ده! سپس امام می­فرماید: «ولی بخدا سوگند! من از مسیر عمومی می­روم، آن راهی که همه از آن عبور می­کنند و به شهر مکه می­روند و هیچ ترسی از ترور شدن ندارم، تا اینکه خداوند خواستة خود را تحقق بخشد».[2]

دوم: ترس­زدایی

«مسلم بن عقیل» طبق فرمان امام حسین از مکه به قصد کوفه حرکت می­کند، در مسیر راه بخاطر زیارت قبر پیامبر و تجدید عهد با اقوام و عشیره­اش به همراه دو راهنما از قبیلة «قیس» وارد مدینه می­شود. پس از آن از مدینه خارج گشته، مقداری از راه را پیمود، ولی در اثر بیراهه رفتن، راه را گم می­کند و سرگردان در حالی که به تشنگی شدیدی دچار شد، در جستجوی مسیر اصلی می­شتابد؛ اما در اثر گرمای سوزان و نداشتن آب، همراهان او جان می­دهند، ولی مسلم خود را به محلّة «مضیق» رساند.

مسلم نامه­ای بوسیلة یکی از افراد آن قبیله به حضور امام نوشت و از آن حضرت درخواست نمود که از این پیشآمد ناگوار، فال بد بزند و از رفتن به کوفه صرف نظر کند.

امام در جواب نامه نوشتند: «أَمَّا بَعْدُ: فَقَدْ خَشِیتُ‏ أَنْ‏ لَایَکُونَ‏ حَمَلَکَ‏ عَلَى‏ الْکِتَابِ‏ إِلَیَّ فِی الِاسْتِعْفَاءِ مِنَ الْوَجْهِ الَّذِی وَجَّهْتُکَ لَهُ إِلَّا الْجُبْنُ فَامْضِ لِوَجْهِکَ الَّذِی وَجَّهْتُکَ لَهُ وَالسَّلَامُ»؛[3] می­ترسم انگیزة نوشتن نامه جهت استعفا از رفتن به کوفه، ترس باشد. (نمایندة حسین از ترسیدن باید مبرّا باشد) آن مأموریت محوّله را انجام بده، بدون اینکه تعلّلی در کار خودت بورزی.

آنچه که امام در این نامه می­نویسد، ترس­زدایی است. خوف در وجود رهبری، جرأت دشمن را زیاد می­کند. ولی امام با این نامه، جرأت را از طاغیان زدوده و افکار آنان را در مسیر دیگری کشانده است، تا تصمیمات دیگری را اتخاذ کنند؛ زیرا با کلمات امام جان تازه­ و روح بلندی در اعماق جان مسلم دمیده شد و حیات دیگری گرفت که در مقابل هیچ اسلحه­ای مغلوب نمی­شود.

پس از آنکه اصل این درس معلوم شد، سه نکته را که مناسب با این بحث است

ضروری و لازم می­دانیم که مطرح شود: 1- آیا تقیّه علامت ترس است؟ 2- ابزار نترسیدن چیست؟ 3- فواید و ثمرات ترس­زدایی چیست؟

نکتة اول: فلسفة تشریع تقیه

روایات بسیاری دربارة دستور به تقیّه در برابر حفظ جان و مال و آبرو وارد شده و بارها ائمة معصومین هم خود را مأمور به تقیّه می­دانستند و هم پیروان خویش را امر به تقیّه می­کردند. آیا رهبران پاک و معصوم ما از شهادت هراسی داشته­اند و اگر ترسی در کار نبود پس چرا سخن از تقیّه می­شد و أساساً مفهوم تقیّه چیست؟

مادّة «تقیّه» به معنای حفظ و نگهداری است و از اصطلاحات علمای امامیه  می­باشد؛ مثل کتمان نمودن واقعیت­ها و سرپوش نهادن بر حقایق در جهت حفظ و امنیت جانی و مالی از دست یغماگران دنیا، لذا تقیّه از امور شرعیِ دینی محسوب می­شود.

براساس این تعریف، بسیاری از ذهنیّت­های نادرست پیرامون این قانون الهی پاسخ داده می­شود؛ زیرا آنچه که در گذشته و امروز، عقلا و اندیشمندان جهان بر آن متّکی هستند، قانون امنیّت و تأمین جان و مال برای هر فردی از جامعه به هر طریق ممکن بوده است. کسی نمی­گوید که انسان نباید خود را از بدی­ها و شرارت­های دنیا حفظ کند و هیچ گونه مقرراتی را در این راه وضع نکنند، از این­رو لذا اگر کسی از راه پرداختن رشوه بتواند استوانة زندگی خود را از دست ندهد، بسیار پسندیده شمرده شده است.

اسلامِ عزیز در راستای جاودانه بودن تحوّل خاتمیّت، به دنبال وجود عاشقان پُرشور و آهنین، قانون تقیّه را بنیادی می­کند تا اشاعة قوانین دینی بر سطح افکار دنیا با سرمایة حفاظت از انسان­های واقعی انجام پذیرد. بنابراین فلسفة تشریع تقیّه، تبیین احکام الهی در پوشش دفع خطرات و روشن گذاشتن چراغ­های فروزان هدایت می­باشد. تقیّه همچون شمعی می­ماند که اگر آن شمع را بدون پوشش و در هوای آزاد همراه با وزیدن باد روشن کنید، ثانیه­ای بعد خاموش می­گردد؛ ولی اگر مانعی را در جلوی او نصب کنید تا از هدایت باد به او جلوگیری کند، شاید روشنایی شمع از پشت پرده پیدا نباشد، ولی دوام و باقی ماندن روشنایی آن حتمی خواهد بود.

در طول تاریخ اسلام، قهرمانان و مجاهدانی بودند که به هیج وجه حاضر نبودند در برابر گفتمان دشمنان دین تسلیم شوند. اینان شهادت را به جان می­خریدند، ولی کلمات شرک­آمیز و کفرگونة آنان را بر زبان جاری نمی­کردند. اگر این گونه شهادت طلبی­ها که همواره در کمین عاشقان اسلام بوده است، ادامه پیدا می­کرد، اسلام با از دست دادن بهترین سرمایه­های تبلیغی مواجه می­شد و کم­کم انسان­های ممتاز همچون شمع خاموش می­گشتند و خسارت زیادی وارد می­شد، اسلام عزیز این شمع­ها همواره را روشن نگه می­دارد.

نمونه­هایی از تقیّه

در اینجا دو نمونه از تقیّه را نقل می­کنیم:

امام صادق در شهر «حیره» که نزدیکی کوفه می­باشد، بر «ابوالعباس سفّاح» یکی از خلفای بنی عباس وارد شد، خلیفه به امام گفت: آیا امروز را عید می­دانی یا ماه رمضان است؟ (با اینکه همه یقین به ماه رمضان داشته­اند).

امام فرمود: «ذَاکَ إِلَی الإِمَامِ إِن صُمتَ صُمنَا وَ إِن أَفطَرتَ أَفطَرنَا»؛ امر با خلیفه است اگر دستور امساک و روزه را دهد، من نیز روزه می­گیرم و اگر فرمان عید را بدهد، من نیز عید می­گیرم و روزه را افطار می­کنم.

ابو العباس دستور داد که سفره را پهن کنند و غذا را بیاورند. آنروز همه خوردند و حتی امام صادق نیز به امر خلیفه افطار فرمودند، با اینکه همة ما می­دانستیم که ماه مبارک رمضان است.

وقتی به امام اعتراض شد، ایشان به خواص خود فرمودند:

«فَکَانَ إِفْطَارِی یَوْماً وَ قَضَاؤُهُ أَیْسَرَ عَلَیَّ مِنْ أَنْ یُضْرَبَ عُنُقِی وَ لَا یُعْبَدَ اللَّهُ»؛ با افطاری در روز ماه رمضان تقیّه کردم و جان خود را حفظ نمودم؛ چون قضای یکروز از روزه، برای من آسانتر از إعدام من است و عبادت خداوند تعطیل شود.[4]

از اینرو در روایات بسیاری، تقیّه به عنوان «ترس المؤمن»؛ یعنی سپر برای مؤمن دانسته شد. پس اساس تشریع این قانون فروزان، نگهداشتن انسان­های نمونة تاریخ است که شمع وجودی آنان زود خاموش نگردد و مردم بتوانند از او استفاده­های وافری ببرند.

گروهی از مسلمانان در چنگال مشرکان گرفتار شدند و آنها را مجبور به بازگشت از اسلام و اظهار کلمات کفرآمیز و شرک­آلود کردند. آن افراد «عمار»، پدرش «یاسر» و مادرش «سمیه»، «صهیب»، «بلال» و «خباب» بودند. یاسر و سمیه، سخت مقاومت کردند و سخنان کفرآمیز را بر زبان جاری نکردند. پافشاری ایندو نفر باعث قتلشان شد، ولی عمار آنچه را مشرکان خواسته بودند بر زبان آورد.

این خبر در میان مسلمانان پیچیده، بعضی در غیاب، عمار را محکوم کردند و او را از اسلام بیرون می­دانستند و می­گفتند که عمار کافر شده است.

پیامبر اکرم فرمود: نه، چنین نیست: «إِنَّ عَمَّاراً مَلِی‏ءٌ إِیمَاناً مِنْ قَرْنِهِ إِلَى‏ قَدَمِهِ‏ وَ اخْتَلَطَ الْإِیمَانُ بِلَحْمِهِ وَ دَمِهِ»؛ چنین نیست (من عمار را به خوبی می­شناسم)، عمار از فرق سر تا قدم مملو از ایمان است و ایمان با گوشت و خون او آمیخته است.

چیزی نگذشت که عمار گریه­کنان به خدمت رسول خدا آمد. حضرت فرمود:

مگر چه شده است؟ عرض کرد: ای پیامبر! بسیار بد شد، آنها دست از سرم بر

نداشتند تا اینکه نسبت به شما جسارت کردم و بت­های آنها را به نیکی یاد نمودم.

پیامبر با دست مبارکش اشک از چشمان عمار پاک کردند و فرمودند: اگر تو را تحت فشار قرار دادند، آنچه می­خواهند بگو و جان خود را حفظ کن! در این هنگام، آیة «مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إیمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإیمان‏»[5] نازل گردید.[6]

هدف ما از این مقدمه، پیرامون عدم تنافی قیام امام حسین با قانون تقیّه بوده است؛ از این جهت که تقیّه یکنوع مبارزه با دشمنان اسلام است، ولی از نوع مبارزة مخفی و غیر علنی است. این مبارزه را امام حسین در دوران خلافت برادرش امام حسن داشت؛ ولی جوّ زمانه تغییر پیدا کرد و در سیاست دنیا دگرگونی ایجاد شده و در نتیجه تشخیص­ها را عوض می­کند. زمان یزید فرا می­رسد و اندیشة امام در مبارزة با وی مخفی نیست و حضرت این مبارزه را آن اندازه مثمر نمی­داند و بهترین راه را رویارویی با دشمن غدّار می­داند.

بنابراین همانطوری که تقیّه سپر ایمان است و سدّی است مقاوم در برابر هجوم مستکبرین، مبارزة کربلا نیز سپری بود ناگسستنی که دیوار آهنین ستمشاهیِ معاویه و یزید را از بیخ و بُن بَرکَند و اسلام عزیز به برکت خون شهیدانِ طَف، حیاتی دوباره گرفت.

نکتة دوم: ابزار نترسیدن

این بحث، گشایش راه­های مقاومت، ایثار و ایستادگی در برابر دشمنان را فراهم می­کند. مهمترین اصل از اصول بیان شده پیرامون روش­های نترسیدن، ایمان راسخ به خدای یکتا و کتاب آسمانی او و پیام آوران مکتب او می­باشد.

امام حسین این اصل را در کالبد یاران خود مشاهده می­کند، ولی چون انسان، آیندة اعتقاد خویش را می­خواهد بداند که آیا درست است یا نادرست، امام عاقبت شهادت­طلبی­ها را نشان می­دهد؛ یعنی مرکزی را که باید به آنجا برگردند و از وسعت رحمت ایزدی برخوردار باشند را به آنان نشان می­دهد. این شناساندن فرق می­کند، زیرا سرشار از اعتقاد قوی و شور و شعف است، جایگاهی که هر انسانی اگر به آن یقین پیدا کند سراسیمه به سمت آن می­دود. این انسان­های عاشق با اعتقاد به آیندة خویش، گامی را در مبارزة با ترس از مرگ، رنج، درد و تعبِ جنگ آغاز می­کنند.

امام در شب عاشورا طی سخنرانی تاریخ ساز خود می­فرمایند:

«وَ هَذَا اللَّیْلُ قَدْ غَشِیَکُمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلًا وَ لْیَأْخُذْ کُلُّ رَجُلٍ مِنْکُمْ بِیَدِ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی وَ تَفَرَّقُوا فِی سَوَادِ هَذَا اللَّیْلِ وَ ذَرُونِی وَ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ فَإِنَّهُمْ‏ لَا یُرِیدُونَ‏ غَیْرِی‏»؛ اینک شب فرا رسیده، تاریکی آن شما را فرا گرفته، شما هم مانند شتر رهرو، شب را برای رفتن قرار دهید و هر یک از شما دست مردی از اهل بیت مرا بردارید و در این تاریکی شب پراکنده شوید و مرا با لشکر دشمن بحال خود گذارید؛ زیرا آنها بجز من شخص دیگری را قصد کشتن ندارند.

برادران و فرزندان امام حسین و فرزندان عبدالله بن جعفر همگی پاسخ دادند: «وَ لِمَ نَفْعَلُ ذَلِکَ لِنَبْقَى بَعْدَکَ لَا أَرَانَا اللَّهُ ذَلِکَ أَبَدا»؛ ما هرگز چنین کاری را نمی­کنیم و تو را تنها نمی­گذاریم، مگر می­شود بعد از تو زندگی لذت­بخش داشته باشیم! زندگی بدون حسین صفایی ندارد.[7]

نکتة سوم: فواید ترس زدایی

بزرگترین آثار زدودن ترس از نیروهای اسلام، فتح و پیروزی است. انسان شجاع و دارای هدفِ عالیه از تکامل، همیشه پیروز است؛ چه با دشمن نفس بجگند و چه با خصم برون ستیز نماید.

ترس، عامل شکست و تزلزل در کادر نظامی است، به همین خاطر در اسلام این قوة باطنی با دستوراتی که از سوی رهبران دین رسیده برداشته می­شود. انسان مجاهد، همیشه در صحنة رزم است و هیچگاه نباید بترسد، کسی که از خدا می­ترسد از دشمن نمی­ترسد. نه تنها نترسیدن، شرط پیروزی در صحنة جنگ همین می­باشد، بلکه شرط در تبلیغات نیز هست، یعنی شرط اساسی برای پیشرفت در مسائل تبلیغاتی، قاطعیت در اخلاص و عدم وحشت از هیچکس جز خداست.

قرآن کریم می­فرماید: «الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ کَفى‏ بِاللَّهِ حَسیبا»؛[8] پیامبران پیشین کسانی بودند که تبلیغ رسالت­های الهی می­کردند و تنها از او می­ترسیدند و از هیچکس جز خداوند واهمه نداشتند و همین بس که خداوند حسابگر است.

اگر مبلّغ بخواهد بر طبق خواسته­های بی­رویة این و آن سخن بگوید و در فکر این باشد که سخنی بگوید تا خاطر مستمعین مکدّر نگردد، او هرگز از این تبلیغات خود نتیجه­ای نمی­گیرد، بلکه آلت دست قشر خاصی می­شود و لذا امیرمؤمنان علی وقتی از طرف رسول الله مأموریت یافت تا به سمت مردم یمن به عنوان رساندن احکام وحی برود، پیامبر گرامی به ایشان فرمود:

«با هیچکس پیکار مکن، مگر آنکه قبلاً او را دعوت به سوی حق کنی. به خدا سوگند! اگر یک انسان به دست تو هدایت شود، برای تو بهتر است از تمام آنچه خورشید بر آن طلوع و غروب می­کند».[9]

پس نباید مبلّغ، زیر تصرفات دیگران باشد، بلکه باید بی­نیاز از مردم سخن بگوید. این رمز با برکت و پُرسود، در صحنة عاشورا همچون خورشید می­تابید و تاکنون آن تابش حقیقی نه تنها خاموش نگردید بلکه رو به ضعف هم نرفته است.

از امام محمد باقر روایت نموده­اند که اصحاب حسین عاشق، دلباخته و فداکار بودند که مِس و آهن، تیزی، برّندگی و سوزندگی شمشیر و نیزه در بدن آنها اثری نسبت به عشق و علاقه و محبت آنها نداشت. آنها عاشق مظاهر جمال الهی و طالب ملاقات آفریدگار خود بودند که از زن و فرزند، جاه و مال و مقام دست کشیدند و همانطور که زنان مصر دست خود را در دیدار جمال یوسف که مظهر قدرت جمال الهی بود، بریدند و متوجه نشدند و گفتند: حاشا و کلا که این غلام بشر باشد! اصحاب حسین نیز داغیِ آهن و تیزی نیزه و شمشیر را به بدن می­خریدند و در عشق به شهادت در راه امامشان، گرما را احساس نمی­کردند و در مقابل دشمن می­ایستادند، بدون اینکه قدمی به عقب برگردند.

این اثر است که شیخ جعفر شوشتری در «خصائص الحسینیه» می­نویسد:

«إِنَّ المَبِیتَ عِندَ الحُسَینِ فِی هذِهِ اللَّیلَة أَفضَل مِنَ الجِهَاد»؛ یک شب را در کربلا به صبح کردن بهتر از جهاد در راه خداست.



[1]. سوره قصص، آیه21.

[2]. طبری، ج7، ص227؛ ارشاد مفید، ص202.

[3] . الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج2، ص40.

[4]. کافی، ج4، ص83؛ وسائل الشیعه، ج10، ص132.

[5] . سوره نحل، آیه106.

[6]. بحارالأنوار (ط - بیروت)، ج‏19، ص35؛ تفسیر نمونه، ص418، ج11.

[7]. لهوف، ص80، نسخه­های دیگری نیز در این نقل هست، مراجعه شود به کامل ابن ایثر، ج3، ص285 و ارشاد مفید، ص231.

[8]. سوره احزاب، آیه39.

[9]. بحار، ج21، ص361، ح3.


  • محمدعلی میری

نظرات  (۱)

  • محسن رحمانی
  • تشکر.
    پاسخ:
    خواهش...
    سپاس از حضورتون...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">