تاثیر عاشورا بر شکل گیری پایه های انقلاب اسلامی
سیزدهم: تاثیر عاشورا بر شکل گیری پایه های انقلاب اسلامی
شکل گیری یک انقلاب، همیشه وابستگیهایی را تعقیب می کند و مبتنی بر علت هایی است؛ به عنوان مثال در انقلاب اقتصادی، پایگاه آن، وجود اقتصاد کهنه و جایگزین شدن اقتصاد نو به جای آن می باشد، از اینرو پی در پی در کشمکشِ دو فکر متضادّ، نبرد ادامه پیدا میکند و تشنّجات شدیدی ایجاد می گردد.
سیزدهم: تاثیر عاشورا بر شکل گیری پایه های انقلاب اسلامی
شکلگیری یک انقلاب، همیشه وابستگی هایی را تعقیب میکند و مبتنی بر علت هایی است؛ به عنوان مثال در انقلاب اقتصادی، پایگاه آن، وجود اقتصاد کهنه و جایگزین شدن اقتصاد نو به جای آن میباشد، از اینرو پی در پی در کشمکشِ دو فکر متضادّ، نبرد ادامه پیدا میکند و تشنّجات شدیدی ایجاد میگردد.
دیدگاه اسلام عزیز و امامان پاک را نسبت به پایه ها و زیر بناهای انقلاب اسلامی باید مورد بررسی قرار دهیم تا اهداف انقلاب حسینی مشخص گردد. آیا صرفاً شهادت برای خاطر برقراری دموکراسی بوده است و امام حسین به عنوان یک شخصیت آزادیخواه حرکت خویش را آغاز کرد یا اینکه تضادهای فکری امام با طاغوت زمان، بر سر طاغوتگرایی نبوده است و عوامل دیگری باعث این حرکت الهی شده بود؟
نامة امام حسین به مردم بصره
تمام این سؤالات در نامة امام حسین به مردم بصره پاسخ داده شد، ابتدا متن نامه را نقل میکنیم، سپس موضوع بحث و هدف از این نامه را مورد تحلیل و بررسی قرار میدهیم:
«أَمَّا بَعدُ: فَإِنَّ اللّهَ اصطَفَى مُحَمَّداً صَلَّى اللّهُ عَلَیهِ [وَ آلِهِ] وَ سَلَّمَ عَلَى خَلقِهِ وَ أَکرَمه بِنَبُوَّتِهِ، وَ اختَارَهُ لِرِسَالَتِهِ، ثُمَّ قَبَضَهُ اللّهُ إِلَیهِ وَ قَد نصحَ لِعِبَادِهِ وَ بَلّغ مَا اأرسلَ بِهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیهِ [وَ آلِهِ] وَ سَلَّم وَ کُنَّا أهلَهُ وَ أَولِیَاءَهُ وَ أَوصِیَاءَهُ وَ وَرِثَتهُ وَ أَحَقَّ النَّاس بِمَقَامِهِ فِی النَّاسِ، فَاستَأثَرَ عَلَینَا قَومنَا بِذَلِکَ، فَرَضِینَا وَ کَرِهنَا الفرقَة وَ أَحبَبنَا العَافِیَةَ، وَ نَحنُ نَعلَمُ أَنَّا أَحَقَّ بِذَلِکَ الحَقّ المُستَحَق عَلَینَا مِمَّن تَوَلَّاهُ وَ قَد أَحسَنُوا وَ أَصلَحُوا وَ تَحَرّوا الحَقّ وَ قَد بَعَثتَ رَسُولِی إِلَیکُم بِهَذَا الکِتَاب، وَ أَنَا أَدعُوکُم إِلَى کِتَابِ اللّهِ وَ سُنَّة نَبِیِّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیهِ [وَ آلِهِ] وَ سَلَّم فَإِنَّ السُّنَّةَ قَد امیتَت، وَ إِنَّ البِدعَةَ قَد احییَت، وَ إِن تسمعُوا قَولِی وَ تُطِیعُوا أَمرِی أهدِکُم سَبِیلَ الرَّشَاد، وَ السَّلاَمُ عَلَیکُم وَ رَحمَةُ اللّه».[1]
امام پس از ورود به مکه، این نامه را به بزرگان قبایل بصره نوشت؛ همچون «مالک بن مسمع بکری»، «مسعود بن عمرو» و «منذر بن جارود»:
«اما بعد، خداوند از میان مردم، محمد را برگزید و او را به واسطة نبوت، کرامت بخشید و رسول خود گردانید، آنگاه پیامبر اکرم جان را به جان آفرین تسلیم کرد، در حالیکه بندگان الهی را پند و اندرز داد و آنچه که به وی از وظایف محوّل شده بود به خوبی انجام داد.
ما خاندان او و اولیا و اوصیا و وارثان وی و شایستهترین مردم نسبت به مقام و منزلت او از میان امتهای او بودیم؛ ولی گروهی این حق را غاصبانه به خود اختصاص دادهاند و به خاطر اینکه اختلافی میان امت اسلامی ایجاد نشود و سلامت دین را دوست داشتیم، نزاع نکردیم و به خلافت آنان راضی شدیم، در حالیکه تفوّق و برتری و شایستگی خود را بر آنان یقین داشتیم.
اینک پیک خود را به سوی شما میفرستم و همة شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش دعوت میکنم؛ چون سنت نابود شده و در میان جامعه اجرا نمیشود و بدعت در دین زنده شده است. اگر به نامة من عمل کنید و سخن مرا گوش دهید، سعادت و خوشبختی
برای شماست. درود و رحمت و برکت خدا بر شما باد».
معیار صبر امام حسین در مقابل معاویه
نکتة حائز اهمیت این است که مفهوم صبر در برابر غصبِ حقوق چیست؟ امام معیار صبر خود را در مقابل افرادی همچون معاویه که بر مسند خلافت غاصبانه نشسته بودند، بیان میکند:
«فَرَضِینَا وَ کَرِهنَا الفرقَة وَ أَحبَبنَا العَافِیَةَ»؛[2] ما دیدیم که اگر در ابتدای گسترش اسلام، پیرامون خلافت بحث کنیم، افتراق و اختلاف میان مسلمین ایجاد میشود، در حالیکه وحدت در چنین زمان حساسی ضروری است و از طرفی سلامت دین نزد ما بهتر از هر چیزی است.
بنابراین دو عامل سبب شده است که امام حسین با غاصبان حقوق اهل بیت به ستیز بر نخواست:
افتراق و تشتّت.
ضربه خوردن دین.
این دو عامل در کلام پدر بزرگوارش حضرت علی نیز یافت میشود که چرا در برابر ظلم و ستم اوّلی و دوّمی صبر کرد!؟ امیرمؤمنان علی میفرماید:
«وَ ایْمُ اللَّهِ لَوْ لَا مَخَافَةُ الْفُرْقَةِ بَیْنَ الْمُسْلِمِینَ وَ أَنْ یَعُودُوا إِلَى الْکُفْرِ وَ یُعَوَّرَ الدِّینُ «1» لَکُنَّا قَدْ غَیَّرْنَا ذَلِکَ...»؛[3] به خدا سوگند اگر ترس وقوع تفرقه میان مسلمین و بازگشت کفر و تباهی در دین نبود، رفتار ما با آنان به گونة دیگری بود.
همچنین آن حضرت فرمود: «سَلَامَةُ الدِّینِ أَحَبُ إِلَیْنَا مِنْ غَیْرِه»؛[4] برای من سلامت اسلام و اینکه اساس اسلام باقی بماند، از هر چیز دیگر محبوبتر و ارجحتر است.
با طرح این نکته، میتوان پاسخی به انتقادهای بعضی از کوتهنظران داد که احیاناً امام را به این سؤال وا میداشتند که چرا در برابر معاویه قیام نکردی و یا در برابر دیگر غاصبان خلافت، سکوت تلخی را در پیش گرفتی!؟
امام علت صبر خود را بیان میکند و زمان آنان را با زمان یزید بسیار متفاوت میبیند. در زمان مدعیان خلافت، انگیزة جاهطلبی حاکم بود؛ ولی سنت پیامبر اکرم اجرا میشد، گرچه اشتباهی در نحوة اجرا پیش میآمد، ولی موجب نابودی اسلام نمیشد و جلوی حرکت انقلاب اسلامی پیامبر را نمیگرفت؛ ولی در عصر طاغوت زمان یعنی یزید، موضوع فرق میکند و به همین خاطر وظیفة سکوت تلخ برای امام مسجّل نمیشود و در فکر حرکتی انقلابی میافتد.
پایههای اساسی در انقلاب حسینی
با توجه به روشن شدن این نکته، دو پایة اساسی در انقلاب امام حسین یافت میشود که باید به آن بیشتر دقت شود:
1.نابودی سنت
مهمترین ادلة چهارگانة اسلام، کتاب و سنت است، وقتی سنت الهی از بین برود و مردم به سیرة پیامبر عمل نکنند، مفاهیم قرآن کمرنگ میشود، به گونهای که دستورات الهی به ملعبة بازیگران از خدا بیخبر و شهوتپرستان حامی شیطان قرار میگیرد.
سنت الهی یعنی برنامههای حضرت محمد که بزرگترین پشتوانة قرآن است. این پشتوانه وقتی در اثر پاگذاشتن بر قوانین آن نابود شد، به راحتی محوِ اسلام انجام میپذیرد. پس انگیزة قیام امام حسین بر پایة نابودی سنت میباشد که خود حضرت به آن اشاره کرد و فرمود: «فَإِنَّ السُّنَّةَ قَد امیتَت».[5]
پیام امام حسین به مسلمانان دنیا این است که در برابر دین، احساس مسئولیت کنید، زیرا به سنت خداوند عمل نمیشود و از دستورات پیامبر سرپیچی میشود، به گونهای که نامی و سخنی از سیرة نبی اکرم نیست. این شعار براستی در هر عصری باید به عنوان زیر بنا قرار گیرد که اکنون وقت تحلیل آن نیست.
شواهد تاریخی بر نابودی سنّت در حکومت یزید
سؤال دیگری که شاید به ذهن بیاید این است که آیا در حکومت یزید و دولت بنیامیه، سنت پیامبر اکرم به نابودی کشانده شده بود؟ پاسخ این سؤال با شواهد تاریخی و قضاوتهای محققان بیان میشود:
«مسعودی» مینویسد: یزید صاحب طرب، عیاشی، سگباز و میمونباز بود و همیشه در مجلس شراب حاضر میشد. آنقدر بر اصحاب یزید و کارگزاران حکومتی او کارهای ناشایست و مخالف با قوانین خداوند حاکم بود، به گونهای که در ایام خلافت یزید، آوازخوانی در مکه و مدینه و دو شهر بزرگ مسلمین رواج پیدا کرد و لهو و لعب، نقل مجلس آنروز بود و چه بسا مردم به صورت آشکار و علنی شراب میخوردند، تا آنجا که مینویسد: «وَ سیره فَذعُون، بَل کَانَ فِرعُون أَعدَل مِنهُ فِی رَعِیَِتِهِ وَ أَنصَف مِنهُ لِخَاصَّتِهِ وَ عَامَّتِهِ»؛[6] یزید روش فرعون را دنبال میکرد، بلکه بالاتر بگوییم که یزید با فرعون قابل قیاس نیست؛ چون فرعون عدالت او نسبت به رعیت بیش از یزید بوده است و منصفانهتر با خاص و عام برخورد میکرد.
آری، اگر امام میفرماید که سنت از بین رفت، با نقل کلام تاریخنویس
معروف میتوانید اندیشة بلند ان حضرت را در کیفیت انقلاب محاسبه کنید. خوردن شراب که در عصر پیامبر غدقن میشود، مجدداً در دولت به ظاهر اسلامی یزید رواج پیدا میکند. آیا جا دارد که هنوز سخن از خلیفة الرسول بشود!؟
از محرّمات الهی، غنا و آوازه خوانیِ مطرب است که در آن زمان به اوج خود میرسد، ظلم و ستم در گرفتن مالیاتهای اسلامی و فسخ قراردادهایی که پیامبر اکرم با رعایا بسته بود، قابل توصیف نیست، به دلخواه خود هر قدر که میخواستند مطالبه میکردند، بدون اینکه سهمیهها رعایت گردد. از این قبیل ستمها در آن عصر بسیار به چشم میخورد که مشت نمونه خروار خواهد بود.
«روبانی» از «ابی درداء» نقل میکند که ابی درداء میگوید: من از رسول اکرم شنیدم که میفرمود:
«أَوَّل مَن یُبَدّل سُنَّتِی رَجُلٌ مِن بَنِی اُمَیّه یُقَالُ لَهُ یَزِید»؛[7] اول کسی که سنت مرا تغییر میدهد، مردی از بنی امیه بنام یزید میباشد.
با این حدیث، درایت کلام امام بیشتر روشن میشود؛ چون از آنجایی که ایشان فرزند رسول خداست و در مَهبط وحی پروش یافته است، سخنی میگوید که گویای گفتار شریف جدّ بزرگوارش باشد و در حقیقت، انگیزة انقلاب خود را بر منوال وظیفه تلقی میکند و تلاش مینماید تا حرکت خود را در ارتباط با فرمایشات رسول گرامی اسلام و اوامر آن حضرت بداند و این سعی و کوشش مربوط به همة امامان پاک و معصوم است.
وقتی فسق و تبهکاری یزید در نزد همة مردم عصر او آشکار شد، پیروان و شیعیان خاندان پیامبر در کوفه، هیأتی را نزد امام حسین فرستادند که به سوی ایشان برود تا به فرمان وی برخیزند. امام دید که قیام بر ضدّ یزید تکلیف واجبی است، زیرا او متجاهر به فسق است، به ویژه این امر بر کسانی که قادر بر انجام دادن آن میباشند، لازم است.
محقق محترم «ابن خلدون» در قسمتی از کتاب خود به این پرسش پاسخ میگوید که آیا اطاعت از امامِ فاسق به خاطر رفع خونریزی، ضروری نیست؟ خیر! بلکه میتوان گفت که این عمل یزید (یعنی کشتن حسین بن علی) یکی از اعمالی است که فسق او را تأکید و تأیید میکند و حسین در این واقعه، شهید بوده و در نزد خدا مأجور است و عمل او بر حق و از روی اجتهاد میباشد.
ایشان در جای دیگر از کتاب خود مینویسد: «(صحابه) ویرا به گناهی نسبت ندادند؛ زیرا حسین مجتهد و بلکه پیشوای مجتهدان بود و نباید به تصور غلط کسانی را که با اجتهاد حسین موافق نبودند و از یاری کردن به وی دریغ ورزیدند، به گناهکاری نسبت دهی».[8]
«ابن قتیبه» چنین مینویسد: «روزی «عتبه بن مسعود» به «ابن عباس» گفت: آیا با یزید بیعت میکنی، در حالیکه او شراب مینوشد و با کنیزان به لهو و لعب مشغول میشود و در دامن او انواع زشتیها غوطهور است؟».[9]
«ابن عساکر» مینویسد: «وقتی عدهای از بزرگان اهل مدینه همچون «عبدالله بن حنظله، غسیل الملائکه» و «عبدالله بن ابی عمرو المخزومی» و «منذر بن زبیر» نزد یزید بن معاویه به شام رفتند، یزید آنان را مورد احترام خاص خود قرار داد و جوایز ویژهای به آنان بذل نمود. همگی برگشتند و فقط «منذر» نزد وی ماند و پس از مدتی که به مدینه برگشت، گفت: یزید مبلغ صد هزار به من جایزه داد: «وَ اللهِ أَنَّهُ یَشرَبُ الخَمر وَاللهِ أَنَّهُ یسکر حَتَّی یَدَعُ الصَّلاَة»؛ سوگند بخدا! او شراب مینوشد تا اینکه مست و لایعقل در گوشهای میافتد و نماز را رها میکند».[10]
وقاحت و گستاخی یزید تا آنجا بوده که حتی مسیحیان نیز او را تقبیح میکنند؛ «ژوزف ماک کاپ» مینویسد:
«یزید از مخرّبین اسلام و از کفار به شمار میرود. مادر او مسیحی بود و ابداً با دین اسلام موافقتی نداشت و هر وقت فرصتی بدست میآمد، تحقیر فراوان مینمود و آزادانه شراب مینوشید.
یزید که اساساً دارای جمیع اخلاقیات پَستِ حیوانی بود و بیاندازه با تقدیس و پرهیزکاری دشمنی میورزید، میل داشت که اسلام را نابود و لکهدار نماید. لشکریان خود را به سوی شهرهای مقدّس گسیل داشت و کارهای سربازان یزید برای قرنها، دلهای اسلامیان را جریحهدار ساخت. سواران او با کمال وقاحت اسبهای خود را در نزدیکی قبر رسول خدا بستند و تا توانستند مسلمانان را غارت کرده و کشتند، مدینه را ویران نموده و در مدت نه ماه، هزار حرامزاده در
مدینه به دنیا آمد».[12]
آمار و ارقام نویسندگان و محققان بیش از این اندازه است که مرقوم شده و کسی از تاریخ نویسان به نفع یزید قضاوت نکرده و قلمفرسایی ننموده است، بلکه هر کسی به نوبة خود، انحراف مسیر اسلام را معلول دوران خلافت آن پلید شوم دانسته، به گونهای که «سیّد قطب» در کتاب «عدالت اجتماعی» بسیار تأسف میخورد از اینکه همچون علی و حسین باشند و خلافت زیر دست تعدادی از انسانهای خام، به تباهی کشانده شود و در نتیجه حکومت اسلامیِ نابِ پیامبر خاتم دستاویز حلقهآویزانِ شهوات گردد.
خداوند متعال عدالت و تقوا و فضیلت را در کنج خانه بستری کرد تا دسترسی انسانهای عدالتخواه به آنان دشوار باشد و بیخردان و مظاهر فساد بر مردم حکومت کنند و براستی چقدر ننگ است و چه بسیار تحمل چنین حکومتی برای امام حسین سخت و دشوار بود که با شهادت، راحتی خود را دریافت.
2.بدعت در دین
دومین پایه از پایههای حرکت حسینی، بدعتگذاریهای بسیاری است که در دولت یزید نسبت به قوانین اسلام نهاده شده بود؛ چون مفهوم بدعت این است که قانونی که از طرف شرع مقدس نیامده است را به عنوان دین در میان مسلمین به اجرا گذارند. پدر و پسر لعنةاللهعلیهما آنچه را که از خواستههای شیطانی و تمایلات جنسی، آنان را اشباع میکرد در دین وارد کردند که به قسمتی از آنها در مباحث گذشته اشاره کردیم.
امام حسین در برابر بدعتگذاریها احساس تکلیف میکند و لذا حماسهای بزرگ و تاریخی را میآفریند. حضرت در قسمتی از نامهاش میفرماید: «وَ إِنَّ
البِدعَةَ قَد احییَت»؛[13] بدعت در اسلام، حیات نوینی گرفت.
این اصل در انقلاب اسلامی یک قانون کلی محسوب میشود و هر کجا که مسلمین بر علیه حکومت وقت قیام میکنند، قیام آنان معلول بدعتگزایهای دولت وقت است. از اینرو حضرت علی میفرماید: «إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْکَامٌ تُبْتَدَع»؛ همانا انقلاب بر پایة پیروی از هواهای شیطانی و احکامی که بر خلاف شرع صادر گردد پدید میآید.[14]
امروزه گواه قوی بر کلام حضرت امیر، حکومت اسلامی و انقلاب اسلامی ایران است که پدیدهای الهی بوده و از بدعتهای دولت ستمشاهی بروز کرده است که سرشار از شهوتپرستی و جعل احکامِ خلاف شرع بوده است. قهراً مردم مسلمان از این خلاف شرعها به ستوه آمدند و ناگاه دست غیب الهی در لباس مردمی شجاع و متّقی، با مرجعیّت و رهبری حضرت امام خمینی رحمهاللهعلیه پدیدار شد و بر علیه دولت پلید و مستکبر زمان خود قیام کرد و این انقلاب ثمرة آن حماسة خدایی است.
مطلبی که دقت همگان را به خود توجه میدهد، اقدام امام حسین بر علیه یزید است که در برابر مخالفتهای دینی صورت پذیرفت؛ زیرا فردی که خلاف شرع را بنگرد و قادر بر سخن گفتن باشد اما حرفی نزند، سکوت او گناه محسوب میشود و به همین خاطر در انجیل نوشته شده است: «وَ مَن قَدَرَ عَلَی أَن یُغَیِّرَ الظَّالِمَ ثُمَّ لَم یُغَیِّر فَهُوَ لِفَاعِلِهِ»؛[15] هر کس که قادر است ظلم و ستم را از بین ببرد ولی اقدام نکند، او نیز ظالم و ستمگر است.
نظیر این کلام مقدس، خطبة امام حسین قبل از واقعة کربلاست که حضرت
پس از حمد و ثنای الهی فرمود: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَدْ قَالَ فِی حَیَاتِه مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاکِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ یَعْمَلُ فِی عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ یُغَیِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ کَانَ حَقِیقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَه»؛ ای مردم! رسول خدا فرمود: هر کس که حاکم ظالمی را نظاره کند، در حالیکه او حرام خدا را حلال کرده و پیمان خدا را نقض نموده و با سنت رسول خدا مخالفت کرده و با بندگان خدا به گناه و ظلم و تجاوز رفتار میکند؛ ولی در مقابل این ظلم کاری نکند و هیچگونه مخالفت عملی و گفتاری بر علیه ستمگر نداشته باشد و به بیداگری تن دهد، او نیز همچون حاکم جور نزد خدا ظالم شناخته میشود.
آنگاه فرمود: «وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّیْطَانِ وَ تَوَلَّوْا عَنْ طَاعَةِ الرَّحْمَنِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسَادَ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفَیْءِ وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ وَ حَرَّمُوا حَلَالَهُ وَ إِنِّی أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ»؛[16] آگاه باشید! بنی امیه خط شیطان را فرمانبرداری میکنند و از اطاعت رحمان گریزانند، فحشا و فساد را علنی میکنند و حدود خدا را اجرا نمیکنند. فِیء و درآمدهای بیت المال مسلمین را به خود اختصاص میدهند و به اهلش نمیرسانند. حرام خدا را حلال و حرام خدا را حلال کردهاند و من بهترین و شایستهترین کسی هستم که باید حکومت شوم آنها را نابود ساخته و بر علیه آنان قیام نمایم.
زیر بنای قیام امام حسین با توجه به سخنانی که آن حضرت فرموده، بسیار روشن است. دو اصل مذکور در حقیقت اختصاص به عصر و زمان معینی ندارد و در هر زمانی اساس مخالفت رهبران دینی با ظالمان، بر این دو پایه خواهد بود. بر این اساس سخن خود را با یک جملة کوتاه به پایان میبریم و آن این است که حرکت حسینی شمعی بوده است که به امر الهی برافروخته شده و شهادت او همچون پروانة دور شمع است که سوختنی و از بین رفتنی نیست.
[1]. تاریخ طبری، ج7، ص240.
[2]. همان.
[3] . الأمالی (للمفید)، النص ؛ ص155
[4] . بحارالانوار (ط – بیروت)، ج28، ص353.
[5]. تاریخ طبری، ج7، ص240.
[6]. تاریخ مسعودی، ج3، از ص77 تا 78.
[7]. سفینه البحار، ج1، ص582.
[8]. ترجمه مقدمه ابن خلدون، ج1، ص415 و417.
[9]. الامامه و السیاسه، ج1، ص167.
[10]. تاریخ ابی عساکر، ج7، ص372.
[11] . نویسندة کتاب «عظمت مسلمین» در اروپا.
[12]. عظمت مسلمین در اسپانیا (نوشته ماک کاپ)، ص41 و42.
[13]. تاریخ طبری، ج7، ص240.
[14]. نهج البلاغه، خطبه50.
[15]. تحف العقول، ص 505.
[16]. حاشیه تحف العقول، ص505، به نقل از تاریخ طبری؛ بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج44، ص382.
- ۹۶/۰۸/۰۳