عاشورا و بیان شرایط رهبری
چهاردهم: عاشورا و بیان شرایط رهبری
در این بخش سخنان بسیاری زده شده است و ما سعی میکنیم فهرستوار همة مطالب مربوط به این قسمت را بیان کنیم. قبل از پرداختن به شرایط رهبری، توجه به کلام شریف امام حسین ضروری به نظر میرسد.
چهاردهم: عاشورا و بیان شرایط رهبری
در این بخش سخنان بسیاری زده شده است و ما سعی میکنیم فهرستوار همة مطالب مربوط به این قسمت را بیان کنیم. قبل از پرداختن به شرایط رهبری، توجه به کلام شریف امام حسین ضروری به نظر میرسد.
امام حسین در منزل «ثعلبه» در پاسخ به سؤال مردی نسبت به تفسیر آیة شریفة71 از سورة اسراء: «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم» فرمودند: رهبران به دو دسته تقسیم میشوند: «إِمَامٌ دَعَا إِلَى هُدًى فَأَجَابُوهُ إِلَیْهِ وَ إِمَامٌ دَعَا إِلَى ضَلَالَةٍ فَأَجَابُوهُ إِلَیْهَا هَؤُلَاءِ فِی الْجَنَّةِ وَ هَؤُلَاءِ فِی النَّارِ وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ- فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیر».[1]
دسته اول: رهبرانی هستند که به مسیر انحرافی و گمراهی هدایت میکنند.
دسته دوم: پیشوایانی هستند که مردم را به راه راست، سعادت و خوشبختی دعوت میکنند. گروه اول در دوزخ میباشند، ولی گروه دوم در بهشت از روزیهای آن بهرهمند میشوند.
امام حسین با استفاده از آیة71 از سورة اسرا دو گروه متضادّ را معرفی مینماید که دارای دو رهبر هستند که یکی در مسیر شیطان گام برمیدارد و مردم را به راه دوزخ، شقاوت و بدبختی راهنمایی میکند و دیگری در خط رحمان که تکامل الهی را پیشة مردم میکند و همگی را از انحطاط به تعالی و ارزشها و از ظلمت به نور هدایت میکند.
بر این اساس، آیة71 از سورة اسرا بیانگر این دو فرقة متضادّ میباشد. اگر میگوید
فردای قیامت هر گروهی با رهبری خوانده میشوند، بدین معنی است که گروه گمراه با رهبر منحرف خود محشور میشوند و گروه سعادتمند با رهبر مسعود خود به صف حساب دعوت میشوند و این رفتار حاکی از برقراری عدالت در روز قیامت است.
با توجه به این مقدمة کوتاه از امام حسین، ضرورت طرح شرایط رهبری بسیار احساس میشود؛ زیرا اگر انسان، رهبری خود را به دست شخصی بدهد که آنان را به راه راست هدایت نکند و متّکی به افکار انحرافی باشد، مقصّر اصلی خود انسان است، چون به دنبال شناخت رهبر خود نرفته و با معیارهای خدایی، او را نشناخته است.
اینک با گذشت بیش از 30سال از انقلاب شکوهمند اسلامی، این بحث از کلام امام حسین بسیار زیبنده است، زیرا به درستی به آن عمل شده است؛ ولی باید خوانندة گرامی توجه داشته باشد که هدف ما، بیان کردن کلمات امام حسین است و گرنه این بحث، کتاب مستقلّی را میطلبد.
ما از سخنان امام حسین پنج شرط اساسی را پیرامون شرایط رهبری برداشت نمودهایم و ممکن است که دیگران بیش از این مقدار را بدست آورند که در ادامه به یکایک این شروط اشاره میکنیم:
1.اتکا به خداوند
«فرزدق» میگوید: در سال شصت هجری، با مادرم جهت انجام دادن مراسم حج عازم مکه شده بودم. هنگامی که داخل محدودة حرم شدم و هنوز افسار شتر مادرم در دستم بود و میکشیدم که به قافلة حسین بن علی برخورد کردم. به حضورش شتافتم و عرض کردم: یابن رسول الله! پدر و مادرم فدای تو باد! «مَا أَعْجَلَکَ عَنِ الْحَجِ؟»؛ چرا به خاطر خارج شدن از حج عجله میکنید، در حالیکه وقت موسم حج باقی است؟
امام فرمودند: «فَقَالَ لَوْ لَمْ أَعْجَلْ لَأُخِذْتُ»؛ اگر در بجا آوردن مراسم حج عجله نکنم، مرا دستگیر میکنند.
فرزدق میگوید: آنگاه امام از من پرسید: نظر مردم عراق نسبت به اوضاع فعلی چگونه است؟ عرض کردم: «قُلُوبُ النَّاسِ مَعَکَ وَ أَسْیَافُهُمْ عَلَیْکَ وَ الْقَضَاءُ یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَ اللَّهُ یَفْعَلُ ما یَشاء»؛ دلهای مردم با شما و شمشیرهایشان بر علیه شماست و مقدّرات دست خدا است که هر طور بخواهد انجام میدهد.
امام با توجه به آگاهی اوضاع مردم، توکّل به خدا را ابزار قرار میدهد و با اتکای به پرودگار متعال حرکت خود را به سمت کربلا آغاز میکند.
حضرت در جواب فرزدق فرمود: «صَدَقْتَ لِلَّهِ الْأَمْرُ وَ کُلَّ یَوْمٍ رَبُّنَا هُوَ فِی شَأْنٍ إِنْ نَزَلَ الْقَضَاءُ بِمَا نُحِبُّ فَنَحْمَدُ اللَّهَ عَلَى نَعْمَائِهِ وَ هُوَ الْمُسْتَعَانُ عَلَى أَدَاءِ الشُّکْرِ وَ إِنْ حَالَ الْقَضَاءُ دُونَ الرَّجَاءِ فَلَمْ یَبْعُدْ مَنْ کَانَ الْحَقُّ نِیَّتَهُ وَ التَّقْوَى سَرِیرَتَه»؛[2] درست گفتى! کار در دست خداست و او هر آنچه بخواهد و مصلحت بداند انجام مىدهد و هر روز تدبیر و فرمان تازهاى دارد، بنابراین اگر قضا و قدر آن گونه که ما دوست داریم و در اندیشه آن هستیم فرود آمد، خداى فرزانه را بر نعمتهاى گرانش سپاس مىگذاریم و او یارى دهنده و یارى رسان بر اداى سپاس و حقشناسى است؛ امّا اگر قضا و قدر هماهنگ با خواستة ما نبود و مصلحت چیز دیگرى بود باز هم آن کسى که نیّت و هدفش حق و عدالت و درون و برون زندگىاش به پرواى خدا و ارزشهاى انسانى آراسته است، از شاهراه حق و فضیلت به بیراهه نرفته است.
امام حسین بر منوال قضای الهی حرکت میکند و اگر در این قیام، پیروزی
بدست آورد، خداوند را بر این فتح و ظفر ستایش میکند و نسبت به استعانت الهی شکرگزاری میکند و اگر در این انقلاب شکست بخورد باز از این شکست نگران نیست، زیرا کسی باید نگران باشد که نیّت او بدست آوردن جاه و مقام و ریاست باشد، ولی حسین بن علی با نیّتی پاک و ضمیری آراسته به تقوا است، چنین مردانی در برابر شکست ابرو خم نمیکنند، بلکه مشتاق هدف الهی هستند که شهادت در راه خدا باشد.
به نظر میآید که کلمة «فَلَمْ یَبْعُدْ» دشمنشکن است؛ زیرا این کلمه به معنای تجاوز و ستم بوده و فاعل او خداست؛ یعنی اگر به هدف خود که از بین بردن طاغوت و احیای دین میباشد نرسم، از خداوند شکایتی ندارم، چون نیّت من خالص بوده و فقط برای خداوند حرکت کردم و به وسیلة تقوا این راه را طرح ریزی نمودهام و هیچگونه خواهشهای نفسانی، انگیزة قیام مرا تأمین نکرده است.
اتکای امام خمینی رحمهالله به خداوند
در این قسمت از سخن سزاوار است که یادی از رهبر کبیر انقلاب، امام راحل کنیم که خطیب توانا جناب محمد تقی فلسفی میفرمود: پس از آنکه شورش نیروهای مسلح علیه مردم در سال57 به اوج خود رسیده بود، آن روزها امام خمینی رحمهالله در «نوفل لوشاتو» تبعید بودند. استاد شهید مرتضی مطهری به نمایندگی از طرف جامعة روحانیت تهران به پاریس عزیمت کرد و به محضر امام رحمهالله رسید تا از ایشان اجازة جنگ مسلّحانه را بگیرد.
پس از مدتی که استاد برگشت، پیام امام را در جلسة روحانیت مطرح کردند که امام میفرماید: به آقایان بگویید که من خدا دارم، من خدا دارم». براستی که با اتکای رهبر به خداوند، امروزه سُرور و شادی در انقلاب اسلامی بر چهرههای ملت ایران نمایان است. واقعاً اصل اتکا، موفقیت بسیاری میآورد و باید به آن اهمیت داده شود.
2.قاطعیت
پیدایش ضعف در رهبری موجب لغزش در ادارة مردم میشود. رهبر باید از قاطعیت قوی برخوردار باشد تا بتواند بر بسیاری از مشکلات و گرفتاریها فائق آید. شکست ناپذیری رهبری میتواند بسیاری از محاسبات دشمن را نابود سازد و افکار آنان را لحظه به لحظه عوض کند. چه بسا شکست انقلابهای دنیا بر اثر نداشتن رهبری قاطع و بت شکن است.
امام حسین با تمام قاطعیت، هدف خود را دنبال میکند که به چند نمونه از آن به صورت فهرست اشاره میشود:
در برابر دلسوزی ابن عباس میفرماید: «وَ اللَّهِ لَا یَدَعُونِّی حَتَّى یَسْتَخْرِجُوا هَذِهِ الْعَلَقَةَ مِنْ جَوْفِی فَإِذَا فَعَلُوا سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مَنْ یُذِلُّهُمْ حَتَّى یَکُونُوا أَذَلَّ فِرَقِ الْأُمَمِ»؛[3] به خدا سوگند بنیامیه مرا رها نمیکنند مگر اینکه خون مرا بریزند. خداوند کسی را بر آنان مسلط میکند که آنها را به ذلّت و خواری بکشاند که از کهنه پارچهای که زنان در ایام قاعدهگی از آن استفاده میکنند پستتر و ذلیلتر شوند.
در پاسخ محمد حنفیه میگوید: «یَا أَخِی لَو لَم یَکُن فِی الدُّنیَا مَلجَأٌ وَ لاَمَأوَی لَمَا بَایَعتُ یَزِید بن مُعَاوِیَه»؛[4] ای برادر! اگر در تمام دنیای پهناور هیچ پناهگاه و مأوایی نباشد، باز هم با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد.
«هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة»؛[5] دور باد! ما زیر بار ذلت نمیرویم.
حضرت در پاسخ حرّ این جمله را فرمودند: «سَأَمْضِی وَ مَا بِالْمَوْتِ عَارٌ
عَلَى الْفَتَى»؛ من به سوی مرگ میروم؛ چون مرگ بر جوانمرد ننگ نیست.
«وَالله لاَ أعطِی الدَّنیّة مِن نَفسِی»؛[6] به خدا سوگند! هرگز زیر بار پیمان خفّتبار و ذلّتآفرین نخواهم رفت.
3.صراحت بیان
رهبری باید آنچه را که از اوضاع مردم تشخیص میدهد بدون اینکه واهمهای داشته باشد، ابراز نماید و یا سخنی بگوید که لطمهای به کسی نخورد، بلکه با تمام صراحت بیان، مشکلات سیاسی و غیر سیاسی را بیان کند تا به دنبال حل آن حرکت شود.
ظاهرسازی، فریبکاری و پردهپوشی از حقایق، دور از شأن رهبری است. این امتیاز والا در امام حسین بسیار دیده میشود که بارها آیندة خود و اصحابش را بازگو کردند تا یارانش به فکر رسیدن به غنائم نباشند و بدانند که پایان جنگ، شهادت است.
قافلة امام پس از منزل «شقوق»، وارد منزل «زباله» گردید. در این منزل در طی نامهای، گزارش شهادت مسلم و هانی به عرض امام میرسد و حضرت در میان یارانش متن نامه را قرائت مینماید:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ أَتَانَا خَبَرٌ فَظِیعٌ قَتْلُ مُسْلِمِ بْنِ عَقِیلٍ وَ هَانِئِ بْنِ عُرْوَةَ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یَقْطُرَ وَ قَدْ خَذَلَتْنَا شِیعَتُنَا فَمَنْ أَحَبَّ مِنْکُمُ الِانْصِرَافَ فَلْیَنْصَرِفْ مِنْ غَیْرِ حَرَجٍ لَیْسَ عَلَیْکُمْ ذِمَام»؛[7] بنام خدا، اما بعد، گزارش بسیار غم انگیزی به دستم رسیده که شهادت مسلم و هانی و عبدالله بن یقطر است. شیعیان ما دست از یاری ما برداشتهاند و اینک هر یک از شما که بخواهد برود آزاد است و از سوی ما حقی بر او نیست.
قرآن کریم نیز در این رابطه میفرماید: «یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِم»؛[8] با تمام قوا در راه خدا مجاهده میکنند و از هیچ سرزنشی بیم ندارند.
مصداق بارز و اکمل این آیه، امام حسین است. آن حضرت با تمام مشکلاتی که در جلوی خویش میدید، از طرفی یاران اندکی را مینگریست و از طرف دیگر به جمعیت انبوه دشمن نگاه میکرد و از جانب دیگر تجهیزات نظامی را مشاهده مینماید که لشکر عمرسعد داشت و قابل مقایسه با لشکر امام نبود؛ ولی با این حال کلیة این رنجها نتوانست این مرد الهی را از پای درآورد. آخرین سخن ایشان همان است که در خداحافظی از کنار قبر جدّش رسول اکرم ابراز داشتند.
4.اراده استوار
امام حسین وقتی که در منزلگاه «شقوق» با مردمی از کوفه روبرو میشود و از اوضاع و افکار مردم کوفه مطّلع میگردد، اتکای خود به خداوند تبارک و تعالی را بیان میکند و میفرماید:
«إِنَ الْأَمْرَ لِلَّهِ یَفْعَلُ ما یَشاءُ وَ رَبُّنَا تَبَارَکَ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْن»؛ سپس اشعاری را قرائت میکند که حاکی از ارادة آهنین اوست و ضمناً هشداری است برای دشمن که قسمتی از اشعار امام چنین است:
وَ إِنْ تَکُنِ الْأَبْدَانُ لِلْمَوْتِ أُنْشِئَتْ |
|
فَقَتْلُ امْرِئٍ بِالسَّیْفِ فِی اللَّهِ أَفْضَلُ |
اگر این بدنها برای مرگ آفریده شده، پس کشته شدن در راه خدا بهتر است. درود بر شما ای خاندان پیامبر! به زودی از میان شما کوچ میکنم.
این ارادة آهنین روزبروز تشدید میشود تا زمانی که گروهی از یاران را از دست میدهد و اندکی از انصار را در حمایت از خود میبیند. شاید در این فرصت دشمن گمان کند که حسین از هدف خود برگشته و شاید تصمیم او عوض شده باشد، ناگاه صدای کوبندة امام از حلقوم رنجدیده و با طراوت خاصی برخاسته میشود:
«أَمَا وَ اللَّهِ لَا أُجِیبُهُمْ إِلَى شَیْءٍ مِمَّا یُرِیدُونَ حَتَّى أَلْقَى اللَّهَ وَ أَنَا مُخَضَّبٌ بِدَمِی»؛[10] آگاه باشید! به خدا سوگند! من به هیچ یک از خواستههای شما ستمگران جواب مثبت نخواهم داد، تا با خون خویش خضاب شوم.
5.حمایت از محرومان
اسلام با رهبرِ جامعهای که به خود و اهل خویش میاندیشد، شدیداً سر ستیز دارد، زیرا رهبری جامعه در ابتدا باید محرومان کشور خود را زیر نظر بگیرد و همة مردم را بطور مساوی اهمیت دهد، نه اینکه یکی را سیر کند و دیگری را گرسنه نگه دارد.
الگوی رهبریِ جامعه، وجود مقدّس حسین بن علی است. در خارج از مکه و در محلی بنام «تنعیم» به قافلهای برخورد نمودند که در میان آنها شتردارانی از سوی استاندار یمن «بحیر بن یسار» با محمولههای گرانقیمت از حلههای یمنیِ قیمتی به سوی شام و برای «یزید بن معاویه» حمل میکردند. امام تمام محمولهها را از اینها گرفته و همه را به نفع قافلة خویش تصرّف کردند و خطاب به آنان فرمودند:
«مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَنْطَلِقَ مِنْکُمْ مَعَنَا إِلَى الْعِرَاقِ وَفَیْنَاهُ کِرَاهُ وَ أَحْسَنَّا صُحْبَتَهُ وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یُفَارِقَنَا مِنْ مَکَانِنَا هَذَا أَعْطَیْنَاهُ مِنَ الْکِرَاءِ بِقَدْرِ مَا قَطَعَ مِنَ الطَّرِیق»؛[11] هر کدام از شما که دوست داشته باشد، مىتواند به همراه ما به سوى عراق بیاید و ما کرایة کاروان و شترانش را تا آنجا به او خواهیم پرداخت و در این سفر از برخورد خوب و همراهى نیک ما نیز بهرهور خواهد شد؛ امّا هر کس هم دوست داشته باشد که از همین جا از ما جدا شود و به وطن خویش بازگردد، کرایة او را از مبدأ حرکت تا اینجا محاسبه و خواهیم پرداخت.
تصرف اموال آنان از طرف امام به نفع محرومان خواهد بود؛ زیرا در طول راهِ بسیار دراز، به محرومان و ضعفا برخورد میکنند و این اموال را در اختیارشان قرار میدهند. چه بسا طاغوت زمان، این همه محمولهها را به نفع خود و درباریانِ از خدا بیخبر تصرف میکرد. این عمل انقلابیِ امام روح بلند رهبری را نشان میدهد که کیاست او آنقدر اهمیت دارد که در برابر مالیات اسلامی باید به فکر محرومان نیز باشد.
[1]. مقتل خورازمی، ج1، ص221.
[2]. تاریخ طبرى، ج4، ص378؛ ارشاد مفید، ص228، با اندک تفاوت؛ مقتل خوارزمى، ج1، ص233؛ کامل ابن اثیر، ج3، ص276.
[3]. کامل ابن اثیر، ج3، ص276؛ مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی، ج1، ص228؛ تاریخ الطبریّ، ج5، ص397.
[4]. مقتل عوالم، ص54؛ خوارزمی، ج1، ص188، ارشاد مفید، ص202.
[5]. اللهوف على قتلى الطفوف (ترجمه فهرى)، ص97.
[6]. مثیر الأحزان، ص51.
[7]. ارشاد مفید، ص223، تاریخ طبری، ج7، ص294.
[8] . سوره مائده، آیه54.
[9]. ابن عساکر، ص164؛ مناقب، ج4، ص72.
[10]. مقتل مقرم؛ اللهوف على قتلى الطفوف (ترجمه فهرى)، ص101.
[11]. کامل ابن اثیر، ج3، ص276؛ لهوف، ص60؛ تاریخ طبری، ج7، ص277.
- ۹۶/۰۸/۰۴