معرفت نویس

ارائه مطالب مذهبی و علمی(مهدویت، کلام، فلسفه و...)

معرفت نویس

ارائه مطالب مذهبی و علمی(مهدویت، کلام، فلسفه و...)

انقلاب مکتبی خواست خداوند

محمدعلی میری | جمعه, ۵ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۴۷ ق.ظ

درس هایی از عاشورا

پانزدهم: انقلاب مکتبی خواست خداوند

حماسه حسینی بر طبق سخنانی که بارها از آن امام هُمام نقل گردیده، با قضای الهی مرتبط بوده است؛ خصوصاً روایاتی که خبر از شهادت امام حسین بطور متواتر داده­اند و بلکه از حدّ تواتر بیرون رفته، همگی از آیندة مبارزات و سرنوشت حتمی خبر می­دهند.

درس هایی از عاشورا

پانزدهم: انقلاب مکتبی خواست خداوند

حماسه حسینی بر طبق سخنانی که بارها از آن امام هُمام نقل گردیده، با قضای الهی مرتبط بوده است؛ خصوصاً روایاتی که خبر از شهادت امام حسین بطور متواتر داده­اند و بلکه از حدّ تواتر بیرون رفته، همگی از آیندة مبارزات و سرنوشت حتمی خبر می­دهند.

کلام امام در منزل «خزیمه»

برای تکمیل بحث به دو نمونه از کلمات امام حسین اشاره می­شود:

قافلة حضرت به منزلی بنام «خزیمه» رسید و در آنجا به مدت یک شبانه روز توقف نمود. سپیده­دم حضرت زینب به خدمت برادر بزرگوارش می­رسد و او را از شنیده­های غیبی خود مطلع می­سازد. شنیدة او ندای هاتفی بوده است که از آسمان دو بیت شعر را به گوش آن بانوی بزرگ اسلام رسانده و باعث تشویش خاطر ایشان گردید:

اَلاَ یَا عَیْنُ‏ فَانْهَمِلِی بِجَهْدٍ
عَلَى رَهْطٍ تَقُودُهُمُ الْمَنَایَا

 

فَمَنْ یَبْکِی عَلَى الشُّهَدَاءِ بَعْدِی
إِلَى مُتَجَبِّرٍ فِی مِلْکِ عَبْد

آگاه باش ای چشم! با تمام تلاش آمادة برای گریستن باش، چه آنکه بعد از من چه کسی بر شهدا می­گرید؟

گریه بر مردانی که عشق به لقای معشوق، آنان را به سمت مکانی نامعلوم در حکومت عبدی می­برد.

امام حسین در جواب خواهر یک جمله بیش نفرمود: «یَا أُخْتَاهْ‏ کُلُ‏ الَّذِی قُضِیَ فَهُوَ کَائِن‏»؛[1] ای خواهرم! آنچه که حکم شده همان ثابت است و هیچگونه تغییری نمی­کند.

در این سخن، امام انقلاب خود و شهادت در راه خدا را به مشیّت و قضای خداوند نسبت می­دهد و فرمان خداوند را در این حادثة پرمخاطره دخیل می­داند.

سخن دوم امام جملة کوتاهی است که تابلوهای بسیاری از او ساخته شده و در ایام محرّم به عنوان عالی­ترین شعار حسینی محسوب می­شود. هنگامی که برادرش محمد بن حنیفه پیشنهاد انصراف از مسافرت عراق را به حضرت می­دهد، امام در پاسخ می­فرماید:

«أَتَانِی رَسُولُ اللَّهِ ص بَعْدَ مَا فَارَقْتُکَ فَقَالَ یَا حُسَیْنُ‏ اخْرُجْ‏ فَإِنَ‏ اللَّهَ‏ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ قَتِیلا... إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاهُنَّ سَبَایَا»؛[2] بعد از آنکه از تو جدا شدم، رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم [در بیدارى یا در خواب‏] نزد من آمد و فرمود اى حسین! خارج شو، همانا خداوند خواسته است تو را (براى پیشرفت دین) کشته ببیند... همانا خداوند چنین خواسته که آنان (اهل بیت) را اسیر و گرفتار بنگرد.

در این پاسخ، ارادة خداوند بر دو چیز تعلّق گرفت: یکی شهادت امام حسین و دیگری اسارت اهل بیت آن حضرت. در حقیقت خداوند می­خواهد خون­های پاک ریخته شود، اما به هدر نرود و از راه اسارت و رفتن شهر به شهر، مظلومیت امام را بیان کنند تا درس عبرتی برای تبهکاران دنیا باشد.

بنابراین اجمالاً مشخص گردید که قضاء و قدر الهی در شهادت امام حسین نقش داشت و در حقیقت مشیّت و ارادة الهی پشتوانة آن حادثة عظیم بوده است.

 

 

بررسی شبهة جبر در شهادت حسین

شهادت امام حسین قبل از آنکه حضرت به دنیا بیاید، از طرف پروردگار متعال امضا شده بود و حتی در روز تولد آن مولود گرامی، مجلس گریه برپا می­شود و از آن زمان تاکنون آن گریه­ها ادامه پیدا می­کند. سؤالی که پیش می­آید این است که آیا در این مسیر بزرگ، ارادة حسین بن علی نقشی در شهادت او نداشت و ارادة او مجبور و مقهور ارادة خداوند بوده است؟ اگر چنین است، اشکال دیگری لازم می­آید که بنابراین امام حسین در راهی کشته می­شود که خود می­داند و با علم به حادثة قتل، تن به کشتن می­دهد، در این صورت ثمره­ای برای این مبارزة تاریخی باقی نمی­ماند!

حماسه­ای که مجبور خداوند باشد، به نفع بشر نمی­باشد، بلکه ارتباط به خدای متعال دارد و هیچ نقشی را در زندگی او به وجود نمی­آورد و اساساً ممکن است این گونه انقلاب­ها، مضرّاتی را به دنبال خود داشته باشند؛ زیرا اینگونه بدست می­آید که ارادة خداوند علت تامة کشتن امام حسین است و لشکریان بنی­امیه، لشکریان خداوند هستند و به توسط آنان، شهادت آن حضرت به وقوع پیوست.

برخی از نویسندگان در پاسخ این سؤالات، علم الهی را به عنوان قوة مخبر تلقی دادند و آن را گزارشی بیش ندانستند، از این­رو ارادة خداوند نمی­تواند علة العلل در شهادت امام حسین باشد؛ ولی به نظر می­رسد که باید مفهوم قضا و قدر، اراده و اختیار انسان مشخص گردد، تا نتیجة خوبی از حادثة کربلا به دست آید.

تعریف قضای الهی

با دو مقدمه بحث را پایه­ریزی می­کنیم:

مقدمه اول: یک پدیده (یعنی معلول) اگر بخواهد وجود بگیرد، با اجزای علت تامّه دارای دو نسبت می­گردد: 1. نسبت ضرورت؛ 2. نسبت امکان.

اگر پدیده با مجموع اجزای علت تامه سنجیده شود، وجود آن پدیده و معلول،

ضروری می­شود که آنرا «جبر» گویند و آن حکم نیز «ضرورت قضای الهی» نامیده می­شود؛ ولی اگر آن پدیده با تک تک اجزای علت تامّه سنجیده شود، نسبتش به هر یک از اجزای علت، علت ناقصه را تشکیل می­دهد که آنرا «امکان» می­نامند؛ زیرا جزء علت نسبت به معلول، تنها امکان وجود را می­دهد نه ضرورت وجود را.

بنابراین جهان هستی، هر پدیده­ای که در آن است از آنجایی که وابسته به علت تامّه یعنی خداست، ضرورت در سراسر وجودش حکمفرماست، به همین جهت خدای متعال می­فرماید: «أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْر»؛[3] آگاه باشید که آفرینش و تدبیر (جهان)، از آن او (و به فرمان او) ست!

همچنین می­فرماید: «وَ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُون‏»؛[4] و هنگامى که فرمان وجود چیزى را صادر کند، تنها مى‏گوید: «موجود باش!» و آن فورى موجود مى‏شود.

نیز در آیة دیگر می­فرماید: «وَ اللَّهُ یَحْکُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ‏»؛[5] و خداوند حکومت مى‏کند و هیچ کس را یاراى جلوگیرى یا ردّ احکام او نیست.

ولی این پدیده­ها از صفت امکان خالی نیستند، یعنی همان پدیده­ها اگر به علت تامّة خود نسبت داده شوند، ضرورت در وجود پیدا نمی­کنند؛ مثلاً ارادة انسان نسبت به فعل او، چه بسا خواست او به فعلی تعلّق می­گیرد ولی علت تامة ارادة انسان نیست، بلکه اجزای دیگر نقش مؤثری در تشکیل آن پدیده دارند.

علت تامه، اسباب و شرایط تحقّق را گویند که اگر همه آن اسباب و شرایط حاصل بودند، آن پدیده ضروریُّ الوجود می­شود، ولی اگر یکی از اسباب و شرایط خلقت ناقص بود، مبدّل به امکان وجود می­شود؛ چون جهان هستی از هستی­دهنده سرچشمه گرفته، از این­رو حکم او را «قضاء» می­نامند که حتمی و غیر قابل تخلّف است، ولی بالنّسبه به موجودات امکانی، لباس امکان را می­پوشد.

حدود اختیار بشر

مقدمه دوم: اختیار انسان یکی از اجزای علت تامه است، چون نسبت فعل انسان به ارادة او، امکان را تشکیل می­دهد نه ضرورت فعل را؛ به عنوان مثال، انسان آب را اختیار می­کند که این اختیار، علت تامه نیست، زیرا وجود آب در مکان و زمان، قدرت نوشیدن، نداشتن موانع در پیدا نمودن آب می­تواند آن فعل نوشیدن را ضروری کند. پس اختیار انسان، امکان آشامیدن آب را تشکیل می­دهد.

بر این اساس درک انسان­های بی­آلایش و ساده، افعال را به دو دسته تقسیم می­کند:

یک دستهاز افعال مثل خوردن، نوشیدن، رفتن و آمدن هستند که با خواست و اختیار انسان ارتباط مستقیم دارند.

دستة دیگر صحت، مرض، بزرگی، کوچکی و بلندی قامت هستند که توجّهی به تکلیف انسان ندارند.

با این مقدمه به این نتیجه می­رسیم که انسان در فعل خود مختار است، ولی مستقل نیست؛ بلکه خدای متعال از راه اختیار، فعل را خواسته است و به حسب مقدمة اول، خدای متعال از راه مجموع اجزای علت تامه که یکی از آنها اراده و اختیار انسان می­باشد، فعل را خواسته و به آن ضرورت داده است، ولی در عین حال نسبت به اختیار انسان، آن فعل ممکن می­شود.

از این­رو امام صادق می­فرماید: «لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِیضَ‏ وَ لَکِنْ أَمْرٌ بَیْنَ أَمْرَیْنِ»؛[6] نه جبر است، نه تفویض، بلکه امری است میان دو امر.

حرکت امام حسین از مدینه به مکه و از مکه به سمت عراق و تشکیل

سپاهیان و مقابله با لشکریان عمر سعد، بر منوال تشخیصی است که او به حسب زمان داده است. او نمی­تواند نابودی دین را در لوای حکومت اسلامی ببیند و هیچ حرکتی نکند. او تحمل ضایع شدن زحمات جدّ و پدر بزرگوارش را ندارد که در قالب اسلام تیشه به ریشة اسلام می­زنند. اگر او از آرمان مقدّس خود دفاع نکند، آرمانی که آورندة آن از این خاندان هستند، دیگر از چه کسی انتظار قیام می­رود!؟

با توجه به این اختیارات، آیا می­توانیم ضرورت شهادت امام حسین را وابسته به سلب اختیار بدانیم؟ چگونه ممکن است اختیار امام نقش نداشته باشد، در حالی که یکی از اجزای علت تامّه، ارادة خود حضرت است!؟

اختیار امام از مقولة «ضروری الوجود» نیست؛ زیرا او «ممکن الوجود» است و نسبت ممکن به امکان را تشکیل می­دهد. شواهد بسیاری است بر اینکه انتخاب مبارزه به اختیار خود امام بوده است:

حضرت در کلام زیبایی می­فرماید: «وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ‏ لِطَلَبِ‏ الْإِصْلَاحِ‏ فِی‏ أُمَّةِ جَدِّی‏»؛[7] (من نه به انگیزه خودخواهى و راحت‏طلبى قیام کرده‏ام و نه خوشگذرانى و نه براى تباهى و بیداد، بلکه) در این اندیشه‏ام که امور جامعه و امت نیاى گرانقدرم را اصلاح کنم و آفت‏هاى سعادت­سوز را از خرمن هستى آنان بزدایم... .‏

اکنون که اختیار نبرد از جانب امام تحقق بخشید و اجزای علت تامه کامل گردید، قضای الهی حتمی است و هیچگاه تخلّف پیدا نمی­کند، از این­رو شهادت آن حضرت تحقق پیدا می­کند و آن فعل عظیم، ضروری الوجود می­گردد؛ ولی آیا ارادة امام سلب گردید؟ خیر! چونکه نسبت به آن حضرت، امکان را تشکیل می­دهد و خدای متعال از راه مجموع اجزای علت تامه که یکی از آنها ارادة امام است، شهادت را می­خواهد و آنرا ضروری الوجود می­کند.[8]

توجه به این مطلب نیز حائز اهمیت است که اگر قرآن کریم می­فرماید: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون‏»؛[9] ما قرآن را نازل کردیم و خودمان آنرا حفظ می­کنیم، معنایش این است که اگر ارادة بشر در حفظ قرآن و اسلام هیچ گونه نقشی ندارد و با این آیه بخواهیم اختیار انسان و حرکت انقلابی در راه اهداف عالیة اسلام را سلب کنیم، آیا چنین برداشتی غلط نیست؟

یقیناً اختیار بشر یکی از اجزای علت تامه در حفظ اسلام است و فداکاری مسلمین و رهبران دین، لازم و ضروری می­باشد و باید همة افراد جامعه دست به دست هم دهند تا ارادة الهی را تحقق بخشند، خون­هایی که در پای درخت اسلام باید ریخته گردد تا مفهوم «لَحَافِظُون‏» مشخص شود. اگر غیر از این معناست، چرا این همه آیات پیرامون شهادت و فضیلت جنگجویان در رکاب اسلام نازل شده است؟

سخن از قیام ابراهیم و جانبازی موسی و فداکاری رسول خدا در قرآن، گویای لزوم حفظ دین و اجرای وحدانیت می­باشد و ماهیت نهضت­های اسلامی را مشخص می­کند که اهداف در جهت رسیدن به مادّیّت نبوده است. اساس این قیام­ها حمایت از خداپرستی بوده و بر این بصیرت گام بر می­داشتند. بهترین گواه، کلام گوهربار مولا علی پیرامون ماهیت نهضت­های اسلامی است:

«حَمَلُوا بَصَائِرَهُمْ‏ عَلَى‏ أَسْیَافِهِم‏»؛[10] با بینش­های واقع بینانه، خویش را بر شمشیرهای خود حمل می­کردند.

در نهضت­های مکتبی اسلام، سخن از دموکراسی و آزادی خواهیِ تنها نیست و ناسامانی­های جامعه را به عنوان اصل نمی­نگرند؛ بلکه هدف اصلیِ آن، گسترش توحید است. با توسعة توحیدگرایی، روح تفکرات آزادی و استقلال دمیده می­شود و تحصیل آن بسیار آسان می­گردد.


 


آموختنی شانزدهم: انگیزه قیام امام حسین

آموختنی چهاردهم: شرایط رهبری

آموختنی پانزدهم: انقلاب مکتبی خواست خداوند

حماسه حسینی بر طبق سخنانی که بارها از آن امام هُمام نقل گردیده، با قضای الهی مرتبط بوده است؛ خصوصاً روایاتی که خبر از شهادت امام حسین بطور متواتر داده­اند و بلکه از حدّ تواتر بیرون رفته، همگی از آیندة مبارزات و سرنوشت حتمی خبر می­دهند.

کلام امام در منزل «خزیمه»

برای تکمیل بحث به دو نمونه از کلمات امام حسین اشاره می­شود:

قافلة حضرت به منزلی بنام «خزیمه» رسید و در آنجا به مدت یک شبانه روز توقف نمود. سپیده­دم حضرت زینب به خدمت برادر بزرگوارش می­رسد و او را از شنیده­های غیبی خود مطلع می­سازد. شنیدة او ندای هاتفی بوده است که از آسمان دو بیت شعر را به گوش آن بانوی بزرگ اسلام رسانده و باعث تشویش خاطر ایشان گردید:

اَلاَ یَا عَیْنُ‏ فَانْهَمِلِی بِجَهْدٍ
عَلَى رَهْطٍ تَقُودُهُمُ الْمَنَایَا

 

فَمَنْ یَبْکِی عَلَى الشُّهَدَاءِ بَعْدِی
إِلَى مُتَجَبِّرٍ فِی مِلْکِ عَبْد

آگاه باش ای چشم! با تمام تلاش آمادة برای گریستن باش، چه آنکه بعد از من چه کسی بر شهدا می­گرید؟

گریه بر مردانی که عشق به لقای معشوق، آنان را به سمت مکانی نامعلوم در حکومت عبدی می­برد.

امام حسین در جواب خواهر یک جمله بیش نفرمود: «یَا أُخْتَاهْ‏ کُلُ‏ الَّذِی قُضِیَ فَهُوَ کَائِن‏»؛[11] ای خواهرم! آنچه که حکم شده همان ثابت است و هیچگونه تغییری نمی­کند.

در این سخن، امام انقلاب خود و شهادت در راه خدا را به مشیّت و قضای خداوند نسبت می­دهد و فرمان خداوند را در این حادثة پرمخاطره دخیل می­داند.

سخن دوم امام جملة کوتاهی است که تابلوهای بسیاری از او ساخته شده و در ایام محرّم به عنوان عالی­ترین شعار حسینی محسوب می­شود. هنگامی که برادرش محمد بن حنیفه پیشنهاد انصراف از مسافرت عراق را به حضرت می­دهد، امام در پاسخ می­فرماید:

«أَتَانِی رَسُولُ اللَّهِ ص بَعْدَ مَا فَارَقْتُکَ فَقَالَ یَا حُسَیْنُ‏ اخْرُجْ‏ فَإِنَ‏ اللَّهَ‏ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ قَتِیلا... إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاهُنَّ سَبَایَا»؛[12] بعد از آنکه از تو جدا شدم، رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم [در بیدارى یا در خواب‏] نزد من آمد و فرمود اى حسین! خارج شو، همانا خداوند خواسته است تو را (براى پیشرفت دین) کشته ببیند... همانا خداوند چنین خواسته که آنان (اهل بیت) را اسیر و گرفتار بنگرد.

در این پاسخ، ارادة خداوند بر دو چیز تعلّق گرفت: یکی شهادت امام حسین و دیگری اسارت اهل بیت آن حضرت. در حقیقت خداوند می­خواهد خون­های پاک ریخته شود، اما به هدر نرود و از راه اسارت و رفتن شهر به شهر، مظلومیت امام را بیان کنند تا درس عبرتی برای تبهکاران دنیا باشد.

بنابراین اجمالاً مشخص گردید که قضاء و قدر الهی در شهادت امام حسین نقش داشت و در حقیقت مشیّت و ارادة الهی پشتوانة آن حادثة عظیم بوده است.

 

 

بررسی شبهة جبر در شهادت حسین

شهادت امام حسین قبل از آنکه حضرت به دنیا بیاید، از طرف پروردگار متعال امضا شده بود و حتی در روز تولد آن مولود گرامی، مجلس گریه برپا می­شود و از آن زمان تاکنون آن گریه­ها ادامه پیدا می­کند. سؤالی که پیش می­آید این است که آیا در این مسیر بزرگ، ارادة حسین بن علی نقشی در شهادت او نداشت و ارادة او مجبور و مقهور ارادة خداوند بوده است؟ اگر چنین است، اشکال دیگری لازم می­آید که بنابراین امام حسین در راهی کشته می­شود که خود می­داند و با علم به حادثة قتل، تن به کشتن می­دهد، در این صورت ثمره­ای برای این مبارزة تاریخی باقی نمی­ماند!

حماسه­ای که مجبور خداوند باشد، به نفع بشر نمی­باشد، بلکه ارتباط به خدای متعال دارد و هیچ نقشی را در زندگی او به وجود نمی­آورد و اساساً ممکن است این گونه انقلاب­ها، مضرّاتی را به دنبال خود داشته باشند؛ زیرا اینگونه بدست می­آید که ارادة خداوند علت تامة کشتن امام حسین است و لشکریان بنی­امیه، لشکریان خداوند هستند و به توسط آنان، شهادت آن حضرت به وقوع پیوست.

برخی از نویسندگان در پاسخ این سؤالات، علم الهی را به عنوان قوة مخبر تلقی دادند و آن را گزارشی بیش ندانستند، از این­رو ارادة خداوند نمی­تواند علة العلل در شهادت امام حسین باشد؛ ولی به نظر می­رسد که باید مفهوم قضا و قدر، اراده و اختیار انسان مشخص گردد، تا نتیجة خوبی از حادثة کربلا به دست آید.

تعریف قضای الهی

با دو مقدمه بحث را پایه­ریزی می­کنیم:

مقدمه اول: یک پدیده (یعنی معلول) اگر بخواهد وجود بگیرد، با اجزای علت تامّه دارای دو نسبت می­گردد: 1. نسبت ضرورت؛ 2. نسبت امکان.

اگر پدیده با مجموع اجزای علت تامه سنجیده شود، وجود آن پدیده و معلول،

ضروری می­شود که آنرا «جبر» گویند و آن حکم نیز «ضرورت قضای الهی» نامیده می­شود؛ ولی اگر آن پدیده با تک تک اجزای علت تامّه سنجیده شود، نسبتش به هر یک از اجزای علت، علت ناقصه را تشکیل می­دهد که آنرا «امکان» می­نامند؛ زیرا جزء علت نسبت به معلول، تنها امکان وجود را می­دهد نه ضرورت وجود را.

بنابراین جهان هستی، هر پدیده­ای که در آن است از آنجایی که وابسته به علت تامّه یعنی خداست، ضرورت در سراسر وجودش حکمفرماست، به همین جهت خدای متعال می­فرماید: «أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْر»؛[13] آگاه باشید که آفرینش و تدبیر (جهان)، از آن او (و به فرمان او) ست!

همچنین می­فرماید: «وَ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُون‏»؛[14] و هنگامى که فرمان وجود چیزى را صادر کند، تنها مى‏گوید: «موجود باش!» و آن فورى موجود مى‏شود.

نیز در آیة دیگر می­فرماید: «وَ اللَّهُ یَحْکُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ‏»؛[15] و خداوند حکومت مى‏کند و هیچ کس را یاراى جلوگیرى یا ردّ احکام او نیست.

ولی این پدیده­ها از صفت امکان خالی نیستند، یعنی همان پدیده­ها اگر به علت تامّة خود نسبت داده شوند، ضرورت در وجود پیدا نمی­کنند؛ مثلاً ارادة انسان نسبت به فعل او، چه بسا خواست او به فعلی تعلّق می­گیرد ولی علت تامة ارادة انسان نیست، بلکه اجزای دیگر نقش مؤثری در تشکیل آن پدیده دارند.

علت تامه، اسباب و شرایط تحقّق را گویند که اگر همه آن اسباب و شرایط حاصل بودند، آن پدیده ضروریُّ الوجود می­شود، ولی اگر یکی از اسباب و شرایط خلقت ناقص بود، مبدّل به امکان وجود می­شود؛ چون جهان هستی از هستی­دهنده سرچشمه گرفته، از این­رو حکم او را «قضاء» می­نامند که حتمی و غیر قابل تخلّف است، ولی بالنّسبه به موجودات امکانی، لباس امکان را می­پوشد.

حدود اختیار بشر

مقدمه دوم: اختیار انسان یکی از اجزای علت تامه است، چون نسبت فعل انسان به ارادة او، امکان را تشکیل می­دهد نه ضرورت فعل را؛ به عنوان مثال، انسان آب را اختیار می­کند که این اختیار، علت تامه نیست، زیرا وجود آب در مکان و زمان، قدرت نوشیدن، نداشتن موانع در پیدا نمودن آب می­تواند آن فعل نوشیدن را ضروری کند. پس اختیار انسان، امکان آشامیدن آب را تشکیل می­دهد.

بر این اساس درک انسان­های بی­آلایش و ساده، افعال را به دو دسته تقسیم می­کند:

یک دستهاز افعال مثل خوردن، نوشیدن، رفتن و آمدن هستند که با خواست و اختیار انسان ارتباط مستقیم دارند.

دستة دیگر صحت، مرض، بزرگی، کوچکی و بلندی قامت هستند که توجّهی به تکلیف انسان ندارند.

با این مقدمه به این نتیجه می­رسیم که انسان در فعل خود مختار است، ولی مستقل نیست؛ بلکه خدای متعال از راه اختیار، فعل را خواسته است و به حسب مقدمة اول، خدای متعال از راه مجموع اجزای علت تامه که یکی از آنها اراده و اختیار انسان می­باشد، فعل را خواسته و به آن ضرورت داده است، ولی در عین حال نسبت به اختیار انسان، آن فعل ممکن می­شود.

از این­رو امام صادق می­فرماید: «لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِیضَ‏ وَ لَکِنْ أَمْرٌ بَیْنَ أَمْرَیْنِ»؛[16] نه جبر است، نه تفویض، بلکه امری است میان دو امر.

حرکت امام حسین از مدینه به مکه و از مکه به سمت عراق و تشکیل

سپاهیان و مقابله با لشکریان عمر سعد، بر منوال تشخیصی است که او به حسب زمان داده است. او نمی­تواند نابودی دین را در لوای حکومت اسلامی ببیند و هیچ حرکتی نکند. او تحمل ضایع شدن زحمات جدّ و پدر بزرگوارش را ندارد که در قالب اسلام تیشه به ریشة اسلام می­زنند. اگر او از آرمان مقدّس خود دفاع نکند، آرمانی که آورندة آن از این خاندان هستند، دیگر از چه کسی انتظار قیام می­رود!؟

با توجه به این اختیارات، آیا می­توانیم ضرورت شهادت امام حسین را وابسته به سلب اختیار بدانیم؟ چگونه ممکن است اختیار امام نقش نداشته باشد، در حالی که یکی از اجزای علت تامّه، ارادة خود حضرت است!؟

اختیار امام از مقولة «ضروری الوجود» نیست؛ زیرا او «ممکن الوجود» است و نسبت ممکن به امکان را تشکیل می­دهد. شواهد بسیاری است بر اینکه انتخاب مبارزه به اختیار خود امام بوده است:

حضرت در کلام زیبایی می­فرماید: «وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ‏ لِطَلَبِ‏ الْإِصْلَاحِ‏ فِی‏ أُمَّةِ جَدِّی‏»؛[17] (من نه به انگیزه خودخواهى و راحت‏طلبى قیام کرده‏ام و نه خوشگذرانى و نه براى تباهى و بیداد، بلکه) در این اندیشه‏ام که امور جامعه و امت نیاى گرانقدرم را اصلاح کنم و آفت‏هاى سعادت­سوز را از خرمن هستى آنان بزدایم... .‏

اکنون که اختیار نبرد از جانب امام تحقق بخشید و اجزای علت تامه کامل گردید، قضای الهی حتمی است و هیچگاه تخلّف پیدا نمی­کند، از این­رو شهادت آن حضرت تحقق پیدا می­کند و آن فعل عظیم، ضروری الوجود می­گردد؛ ولی آیا ارادة امام سلب گردید؟ خیر! چونکه نسبت به آن حضرت، امکان را تشکیل می­دهد و خدای متعال از راه مجموع اجزای علت تامه که یکی از آنها ارادة امام است، شهادت را می­خواهد و آنرا ضروری الوجود می­کند.[18]

توجه به این مطلب نیز حائز اهمیت است که اگر قرآن کریم می­فرماید: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون‏»؛[19] ما قرآن را نازل کردیم و خودمان آنرا حفظ می­کنیم، معنایش این است که اگر ارادة بشر در حفظ قرآن و اسلام هیچ گونه نقشی ندارد و با این آیه بخواهیم اختیار انسان و حرکت انقلابی در راه اهداف عالیة اسلام را سلب کنیم، آیا چنین برداشتی غلط نیست؟

یقیناً اختیار بشر یکی از اجزای علت تامه در حفظ اسلام است و فداکاری مسلمین و رهبران دین، لازم و ضروری می­باشد و باید همة افراد جامعه دست به دست هم دهند تا ارادة الهی را تحقق بخشند، خون­هایی که در پای درخت اسلام باید ریخته گردد تا مفهوم «لَحَافِظُون‏» مشخص شود. اگر غیر از این معناست، چرا این همه آیات پیرامون شهادت و فضیلت جنگجویان در رکاب اسلام نازل شده است؟

سخن از قیام ابراهیم و جانبازی موسی و فداکاری رسول خدا در قرآن، گویای لزوم حفظ دین و اجرای وحدانیت می­باشد و ماهیت نهضت­های اسلامی را مشخص می­کند که اهداف در جهت رسیدن به مادّیّت نبوده است. اساس این قیام­ها حمایت از خداپرستی بوده و بر این بصیرت گام بر می­داشتند. بهترین گواه، کلام گوهربار مولا علی پیرامون ماهیت نهضت­های اسلامی است:

«حَمَلُوا بَصَائِرَهُمْ‏ عَلَى‏ أَسْیَافِهِم‏»؛[20] با بینش­های واقع بینانه، خویش را بر شمشیرهای خود حمل می­کردند.

در نهضت­های مکتبی اسلام، سخن از دموکراسی و آزادی خواهیِ تنها نیست و ناسامانی­های جامعه را به عنوان اصل نمی­نگرند؛ بلکه هدف اصلیِ آن، گسترش توحید است. با توسعة توحیدگرایی، روح تفکرات آزادی و استقلال دمیده می­شود و تحصیل آن بسیار آسان می­گردد.

 

 



[1]. مقتل خوارزمی، ج1، ص225.

[2]. لهوف، ص65.

[3]. سوره اعراف، آیه54.

[4]. سوره بقره، آیه117.

[5]. سوره رعد، آیه41.

[6]. بحار، ج3، ص6؛ تفسیر قمی، ج1، ص226.

[7] . بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏44، ص329.

[8]. اساس این بحث را از مرحوم علامه طباطبایی در کتاب «شیعه در اسلام» از ص76 تا 79 اقتباس کرده­ایم و آنگاه بر جریان کربلا تطبیق نمودیم، مراجعه فرمایید.

[9]. سوره حجر، آیه9.

[10]. نهج البلاغه، خطبه148.

[11]. مقتل خوارزمی، ج1، ص225.

[12]. لهوف، ص65.

[13]. سوره اعراف، آیه54.

[14]. سوره بقره، آیه117.

[15]. سوره رعد، آیه41.

[16]. بحار، ج3، ص6؛ تفسیر قمی، ج1، ص226.

[17] . بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏44، ص329.

[18]. اساس این بحث را از مرحوم علامه طباطبایی در کتاب «شیعه در اسلام» از ص76 تا 79 اقتباس کرده­ایم و آنگاه بر جریان کربلا تطبیق نمودیم، مراجعه فرمایید.

[19]. سوره حجر، آیه9.

[20]. نهج البلاغه، خطبه148.

  • محمدعلی میری

نظرات  (۱)

  • محسن رحمانی
  • :)
    پاسخ:
    ممنونم.
    سپاس از حضورتون...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">