انگیزه قیام امام حسین
شانزدهم: انگیزه قیام امام حسین
امامت از چشمة فیّاض مطلق جوشیده و مجریِ فرامین مبدأ وحی است و همانگونه که افعال ذات اقدس احدیّت، بدون در نظر گرفتن مصلحتهای بندگان نیست و بر اساس نظام مصلحتی فردی و اجتماعی بندگانش، قانون تشریع میکند، پیام آوران خدای متعال نیز به مصداق نور حقیقی خداوند، همچون حکیم آفرینش گام برمیدارند و از جوشش آن چشمة بی پایان، علل و معلولها و انگیزهها را مییابند.
شانزدهم: انگیزه قیام امام حسین
امامت از چشمة فیّاض مطلق جوشیده و مجریِ فرامین مبدأ وحی است و همانگونه که افعال ذات اقدس احدیّت، بدون در نظر گرفتن مصلحتهای بندگان نیست و بر اساس نظام مصلحتی فردی و اجتماعی بندگانش، قانون تشریع می کند، پیام آوران خدای متعال نیز به مصداق نور حقیقی خداوند، همچون حکیم آفرینش گام برمیدارند و از جوشش آن چشمة بی پایان، علل و معلولها و انگیزه ها را می یابند.
بر این اساس میگوییم که کارهای امام حکمت آفرین است و بدون سبب، هیچ عملی از ائمه صادر نمیشود؛ زیرا اینان مجرّد از لغوگویی و لهو میباشند و هیچگونه انحرافی به سمت هوای نفس و تمایلات شیطانی ندارند. سخن آنها، گفتار آفریدگار است، عمل ایشان تجلّی اوامر خدای سبحان است و رفتار آنان حکیمانه و کاشف از اسرار و امور پنهانیست. از اینرو امام حسین انگیزة قیام خود را بیان میدارد و ما نیز دو خطبة آن عالیمقام را انتخاب کردیم؛ چون قسمتی از خطبههای آن حضرت در بحث «پایههای انقلاب اسلامی» گذشت.
قبل از شرح عنوان مذکور، در ابتدا خطبة امام نقل میشود:
«أَیُّهَا النَّاس أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَدْ قَالَ فِی حَیَاتِهِ مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاکِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ یَعْمَلُ فِی عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ یُغَیِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ کَانَ حَقِیقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّیْطَانِ وَ تَوَلَّوْا عَنْ طَاعَةِ الرَّحْمَنِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسَادَ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفَیْءِ وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ وَ حَرَّمُوا حَلَالَهُ وَ إِنِّی أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ لِقَرَابَتِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَدْ أَتَتْنِی کُتُبُکُمْ وَ قَدِمَتْ عَلَیَّ رُسُلُکُمْ بِبَیْعَتِکُمْ أَنَّکُمْ لَا تُسَلِّمُونِّی وَ لَا تَخْذُلُونِّی فَإِنْ وَفَیْتُمْ لِی بِبَیْعَتِکُمْ فَقَدْ أُصِبْتُمْ حَظَّکُمْ وَ رُشْدَکُمْ وَ نَفْسِی مَعَ أَنْفُسِکُمْ وَ أَهْلِی وَ وُلْدِی مَعَ أَهَالِیکُمْ وَ أَوْلَادِکُمْ فَلَکُمْ بِی أُسْوَةٌ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ نَقَضْتُمْ عُهُودَکُمْ وَ خَلَعْتُمْ بَیْعَتَکُمْ فَلَعَمْرِی مَا هِیَ مِنْکُمْ بِنُکْرٍ لَقَدْ فَعَلْتُمُوهَا بِأَبِی وَ أَخِی وَ ابْنِ عَمِّی وَ الْمَغْرُورُ مَنِ اغْتَرَّ بِکُمْ فَحَظَّکُمْ أَخْطَأْتُمْ وَ نَصِیبَکُمْ ضَیَّعْتُمْ- فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلى نَفْسِهِ وَ سَیُغْنِی اللَّهُ عَنْکُمْ وَ السَّلَامُ ...».[1]
هان اى مردم! پیامبر خدا فرمود: هر کس زمامدار بیدادپیشه و قانونشکنى را نظاره کند که حرام خدا را حلال و روا مىسازد و عهد و پیمان او را مىشکند و با سَبک و روش عادلانه و بشر دوستانة پیامبر خدا مخالفت مىورزد و با این وصف در برابر آن عنصر خودکامه و قانون گریز، با گفتار و عملکردش به مخالفت برنخیزد و در راه اصلاح جامعه و حکومت، خود را به آب و آتش نزند، بر خداست که او را از همان راهى که آن بیدادپیشه را به دوزخ درمىآورد، به دوزخ درآورد.
هان اى مردم! آگاه باشید که رژیم حقستیز اموى، فرمانبردارى شیطان را برگزیده و از قانون خدا و فرمانبردارى او سر برتافته است. کارگردانان آن، تبهکارى و بیداد را همه جا آشکار ساخته، مرزهاى قوانین و مقررات خدا را به تعطیلی کشانده و ثروت ملّى را به انحصار خویش در آوردهاند. آنان با بهانه و توجیه و برخورد ابزارى با دین، حرام خدا را حلال مىسازند و حلال او را حرام کردهاند.
من زیبندهترین مردم به تلاش و جهاد خستگى ناپذیر و شجاعانه در راه دگرگونى مطلوب و خداپسندانه در این جامعه و در میان این امت هستم. وانگهی نامههای شما به دست من رسیده و فرستادگان شما بر من وارد شدند، مضمون دعوتنامههای کتبی و حضوری این بود که شما با من بیعت کردید و پیمان بستهاید که مرا در برابر دشمنان تنها نگذارید، پس دست از یاری من برندارید!
اکنون وقت آن رسیده است، پس اگر بر پیمان خود باقی هستید، راه سعادت را انتخاب کردهاید؛ چون من، حسین فرزند فاطمه، دختر پیامبر و فرزند علی هستم، جان من با جان شما آمیخته شده و اهل و خانوادهام با خاندان شما تفاوتی ندارد (همه در تحت پرچم اسلام وحدت داریم). به من اقتدا کنید و اگر از من پیروی نکنید و پیمان خود را بشکنید و از بیعت خود سرباز زنید، این عمل شما بیسابقه نیست؛ زیرا شما با پدر و برادر و پسر عمویم مسلم چنین رفتار نمودید، پس آن کسی فریب خورده است که به حرف شما توجه کرده و به پیمان شما مطمئن شود.
شما انسانهایی هستید که برای بدست آوردن بهرة اسلامی خود، راه خطا را پیموده و سهم خود را ضایع کردید و هر کس پیمان شکنی کند، به ضرر خودش تمام خواهد شد. امید است که خدا مرا از شما بینیاز سازد.
امام حسین چهار محور را در بحث انگیزه و موجبات قیام مطرح میکند:
قیام او بر علیه دولت وقت، مستند به گفتار رسول اکرم است؛ چون آنچه در این میان به عنوان دلیل و برهان مورد توجه قرار میگیرد، دو دلیل است: 1. قرآن؛ 2. سخن رسول گرامی اسلام
قرآن کریم پیرامون ظلم و ظالم بسیار سخن گفته است و هر کس که اهل قرآن باشد آیات بسیاری را تلاوت میکند که همة آنها حکایت از مبارزه با ظالم را دارد و لیکن حسین بن علی فرزند رسول خداست و اگر گفتاری از جگرگوشة رهبریِ امت نقل گردد بسیار ارزش برهانی دارد؛ زیرا او از هر کس به جدّ بزرگوارش نزدیکتر است و میتواند سخن جدّش را آنچنان که شنیده بیان نماید.
بر این اساس ابتدا مبارزة خود را به سخن و کلامِ ارزشمند پیامبر اکرم پایبند میسازد که این هنر خطیبِ زبردستی است که هنر خطابه در او تجلّی میکند.
یزید ملعون به دلایل مختلفی در میان اجتماع و در طول تاریخ، ستمگر و مستبد شناخته شده است که در ذیل به آنها اشاره میگردد:
مُرید شیطان و مخالف رحمان است.
سرچشمة فحشا و فساد است.
مانع اجرای حدود خداوند است. اگر کسی زنا، سرقت و یا تجاوز به ناموس مردم کند و حاکم، او را حدّ نزند، به مظلوم ظلم نموده است؛ چون زانی و سارق و متجاوز جرأت بیشتری پیدا میکنند و به خود اجازة بیشتری را نسبت به تجاوزات بعدی میدهند.
نسبت به غنائم و مالیات اسلامی بیحرمتی میکند.
در احکام الهی جابجایی شده است؛ حلال خدا حرام و حرام خدا حلال میشود.
تمام این براهین پنجگانه أسناد تاریخی و روایتی دارد و وقتی به مکتب عامه و خاصه مراجعه میشود، شواهد زیادی برای موارد مذکور مییابید و نظرات همگام و برابری را با دیدگاه امام حسین در نزد محققین و تاریخ نویسان میبینید.
دستور قتل عام توسط «بُسر بن أرطاه»[2]
یکی از صدها جنایت دلخراش بنیامیه بیان میشود تا معاویه را بیشتر بشناسیم:
«بُسر بن أرطاه» دژخیم خونآشامی بود که معاویه دستور قتل عام شیعیان امیرمؤمنان علی را به وی داده بود. این خبیث در حجاز و یمن و سایر نقاط، خانههای شیعیان را به آتش کشید و به صغیر و کبیر رحم نکرد و سی هزار نفر را کشت و جنایت و غارت را از حدّ گذراند.
بُسر بعد از آن همه کشتار، نزد معاویه آمد و گفت: «خدا را شکر ای امیرالمؤمنین! دشمنانت را در مسیر راه، در رفتن و در بازگشتن قتل عام کردم». معاویه گفت: بلکه خدا آنها را کشت نه تو!
چون کار حکومت براى معاویه استوار و پابرجا شد، بُسر را براى پىجویى و دستگیرى شیعیان علىّبنابىطالب بسوى حجاز گسیل داشت. آن روزها عبید اللَّه بن عبّاس بن عبد المطّلب والى مکّه بود، بُسر بدنبال او گشت، ولى بر وى دست نیافت و با خبر شد که او داراى دو پسر بچه (به نامهاى قثم و عبد الرّحمن) است، در جستجوى آن دو برآمد تا آنها را پیدا کرد و آن دو را از جایى که بودند گرفت و بیرون آورد و آن دو کودک دو زُلف پیچان مثل دو دانة مروارید در جلوی سر داشتند و آن سفّاک دستور داد تا آن دو را سر بریدند.
این خبر به مادرشان رسید که نزدیک بود جان از پیکرش بیرون رود.
بعدها روزى عبید اللَّه بن عبّاس و بُسر بن أرطاة هر دو نزد معاویه بودند، معاویه (اشاره به بُسر نموده و) به عبید اللَّه گفت: این پیرمرد، قاتل دو کودک را مىشناسى؟ بُسر گفت: بله، من قاتل آن دو هستم، حالا چه شده؟ عبید اللَّه گفت: اگر شمشیرى مىداشتم (پاسخت را مىدادم)! بُسر گفت: این شمشیرم را بگیر! و با دست به شمشیرش اشاره نمود. معاویه به تندى جلوی او را گرفت و گفت: اُف بر تو اى پیرمرد! چقدر احمقى! تو در برابر مردى که دو طفل او را کشتهاى ایستاده و شمشیرت را باو مىدهى! گویا از (حقد و کینهاى که در) دلهاى بنى هاشم (علیه بنىامیّه نهفته است) باخبر نیستى! بخدا سوگند اگر شمشیر به دست او دهى اوّل تو را مىکشد و دوّم مرا! عبید اللَّه گفت: بلکه بخدا سوگند! نخست تو را مىکشم و دوّم او را به قتل مىرسانم.
آنگاه ابن أبی الحدید میگوید: افسر معاویه «بُسر» آنگونه در حجاز و یمن به دستور امیر و حاکم زمان جنایت میکند و روزی دیگر فرزند معاویه، یزید به افسر خود «مسلم بن عقبه» دستور ویران کردن کعبه و آن همه جنایت را در مدینه
میدهد که آن سال را «واقعه حره» نامیدند.[3]
در پایان این داستان شما را از عاقبت این ستمگر باخبر میسازیم که چون خبر قتل دو کودک عبید الله بن عباس به امیرمؤمنان رسید، به غایت ملول شد و جزع شدید نمود و بُسر لعین را نفرین فرمود که: «بار خدایا! دین و عقل را از او سلب کن». تیر دعاى آن حضرت بر هدف اجابت آمده و عقل و دین از بُسر ربوده شد. بعدها او در کوچه و بازار میگشت و حرفهای بیهوده میگفت و شمشیرى از چوب به دست نامبارکش میگرفت و خیکى را پُر باد کرده در پیش خود میگذاشت و این چوب را بر آن میزد تا اینکه به جهنم پیوست.[4]
معاویه از دیدگاه «ابن أبی الحدید»
ابن أبی الحدید آنچه را که امام حسین در خطبة شریف خود میفرمود را نسبت به معاویه نگاشته است و گفته که: کارهایی که با عدالت منافات دارد، او انجام میداد، از قبیل پوشیدن لباس حریر در حالی که بر مردان حرام است و در ظروف طلا و نقره آب میآشامید در حالی که طلا برای مردان حرام است.
روزی «ابو درداء» به او گفت: «پیامبر فرمود: هر کس در ظرف طلا و نقره چیزی بیاشامد، شکم او را پر از آتش میکنند». معاویه گفت: فتوای من این است که آشامیدن در ظروف طلا عیبی ندارد.
«ابو درداء» گفت: آیا عذری برای معاویه باقی است؟ من از رسول خدا میگویم و او رأی خود را بر رأی رسول خدا مقدم میدارد!
معاویه اقامة حدود خدا را ترک میکرد و «حجر بن عدی» و اصحابش را کُشت
و نسبت به «اباذر غفاری» صحابی پیامبر اکرم بیاحترامی کرد و به او
دشنام داد، بخاطر اینکه اباذر علیهالرحمه او را قبول نداشت.
بعد از او در عهد خلافت یزید، فسق و فجور ترویج پیدا میکند و آشامیدن خمر بطور آشکار انجام میگیرد و با بوزینهگان مأنوس بوده است و... .[5]
آنگاه امام بیعت کتبی و حضوری مردم کوفه نسبت به خودش را متذکر میشود و آمدن خود را خودسرانه نمیداند، بلکه قیام و حرکت او با موازین دقیقی صورت پذیرفته است:
یکی از آن موازین این است که با سلطان ظالم باید جنگید و برای نابودی ظلم باید کوشش نمود.
دیگر آنکه دین از بین رفته بود و برای احیای آن باید رنج و تعب را به جان خرید.
علاوه بر این دو صورت، اگر کسی به من بگوید که مردم حامیان ظالم هستند، میگویم که این همه نامهها و مراسلات برای چه بوده است؟! قطعاً اگر مردم به خود واگذار شوند به سوی عدالت میروند و رهبر عادل را انتخاب میکنند.
اصول سه گانة امام حسین بهانه را از بهانهجویان گرفت و دهنها را مُهر نمود و هیچ عذری پذیرفته نیست، یا باید بر دین باقی بماند و یا از دین رسول خدا خارج گردد و جنگ با پسر فاطمه را اختیار کند، چنانکه عدة زیادی از دین خارج گشته و با آن حضرت به نبرد پرداختند.
«ابی مخنف» تعداد نامهها را نمینویسد، ولی اینگونه میگوید:
«وقتی خبر هلاکت معاویه به مردم کوفه رسید، از بیعت با یزید خوداری کردند، همگی جمع شدند و نامهای به امام حسین نوشتند: «وَ کتبُوا بِهَذَا المَعنَی کِتَاباً کَثِیرَةً»؛ نامههای بسیار زیادی نوشتند که مضمون آنها چنین بود: بر ما نزول فرما، آنچه به نفع توست به نفع ما نیز هست و آنچه به ضرر توست به ضرر ماست. امید است که خداوند میان ما و شما بر هدایت و دین حق تمرکز دهد. بدان که لشکرها برای شما صف کشیده و بر نهرهای ریزان و چشمههای جاری وارد میشوی، اگر خودت نمیآیی، یکی از اهل بیت خودت را بفرست که میان ما به حکم الهی و سنت رسول خدا حکم نماید».[6]
«مسعودی» مینویسد:
«بعد از هلاکت معاویه، اهل کوفه به امام حسین نامه نوشتند که ما بخاطر بیعت با تو، جانمان را از بیعت با دیگران منع کردیم و در راه تو فدا میشویم. ما به نماز جمعه و جماعتی که به فرمان تو امام جماعت آن انتخاب نشده، شرکت نمیکنیم. امام مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد و در هنگام ورود مسلم به کوفه، طبق نقل برخی 12هزار نفر بیعت کردند و طبق نقل دیگری 18هزار نفر بیعت کردند».[7]
مرحوم علامه مجلسی از مرحوم سید مرتضی چنین حکایت میکند:
«در نوبتهای گوناگون، سفیرهایی بین امام حسین و کوفه ردّ و بدل گردید که قریب به دوازده هزار نامه میشد. در یک مرحله ششصد نامه فرستاده شده بود که همگی از حسین بن علی دعوت کردند تا از مدینه به کوفه بیاید و مضمون نامهها نیز بیعت با آن امام هُمام بوده است».[8]
امام ضمن اینکه حمایت از دین را سرلوحة قیام خود قرار میدهد، دفاع از طبقة ضعیف و مستضعف را لازم میداند و لذا میفرماید:
«نفس و جان من و اهل و خانوادهام، با جان شما مردم و خانوادة شما انسانهای بیآلایش، در راستای نبرد با طاغوت و طاغوتیان برابر است و ما همه مسلمان هستیم و باید فداکاری و ایثارمان بر یک هدف جهتگیری شود و در شکلگیری مبارزه، همة ما برابر هستیم».[9]
همة ما میدانیم که جان امام با هیچ نفوسی قابل قیاس نیست، زیرا اگر روزی امر دائر شود بین اینکه امام را بکشیم یا غیر امام را و چارهای جز قتل نداشته باشیم؛ زیرا از طرف ظالم مجبور به این کشتن هستیم، باید جان غیر امام را گرفت تا جان امام سالم بماند.
این نظریة فقهی مطابق با فتوای اجماع فقها است، ولی با توجه به اهمیت حفظ جان امام، خود حضرت به خاطر حمایت از اسلام و آزادگی مردم از ظلم و ستمِ یزید و اعوان یزید، میفرماید: جان من با جان شما برابر است، اگر شما فداکاری کنید و جان خود را در راه خدا ایثار کنید، بیشک امام شما نیز در راه احیای اوامر الهی جان خود را به آرزوی ملاقات با خدا در کفّة ترازوی حقیقت میگذارد.
همچنین خانوادة خود را با خانوادة شما فرقی نمیدهد و آنان را نیز اگر لازم باشد به کشتن میدهد، همانطور که جوان رشید خود حضرت علیاکبر را پیشاپیش بنیهاشمیان به میدان فرستاد و صورت جوانش را بر خاک غلطان دید و یا طفل صغیر و شیرخوارش را در جلوی چشمانش به شهادت رساندند.
[1]. تاریخ طبری، ج7، ص300؛ کامل ابن اثیر، ج3، ص280؛ خوارزمی، ج1، ص234؛ مقتل الحسین، مقرم، ص185.
[2]. بسر بن ارطاة از فرماندهان خونریز و سفّاک معاویه بود که به کسى رحم نمىکرد، به کاروان حاجیان خانه خدا حمله کرد، هر جا شیعیان امام على علیه السّلام را مىیافت مىکشت، به شهر یمن حمله برد و کودکان ابن عبّاس را سر برید و سرانجام دیوانه شد و مُرد.
[3]. شرح نهج البلاغه، داستان از ص4 تا ص18 بطور مفصل ثبت شده است و لیکن بطور فشرده و خلاصه قسمتی از آنرا در اینجا آوردهایم.
[4]. شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)، ج2، ص18.
[5]. ابن ابی الحدید، ج5، ص130.
[6]. مقتل ابی مخنف، ص43.
[7]. بحار، ج44، ص334.
[8]. مروج الذهب، ج3، ص64.
[9]. نفسی مع انفسکم و اهلی مع اهلکم.
- ۹۶/۰۸/۰۶