معرفت نویس

ارائه مطالب مذهبی و علمی(مهدویت، کلام، فلسفه و...)

معرفت نویس

ارائه مطالب مذهبی و علمی(مهدویت، کلام، فلسفه و...)

عدم آغاز جنگ توسّط رهبران اسلام

محمدعلی میری | پنجشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۶، ۰۴:۵۲ ب.ظ

درس هایی از عاشورا

 بیست و یکم: عدم آغاز جنگ توسّط رهبران اسلام

فلسفة ظهور اسلام و حکومت الله و یگانگی در جهان، بیداری عقل­های تاریک بشر است تا انسانیت طبق قوانین و مقررات الهی، وجود حقیقی و روحانی خود را دریابد و از گرایش به حیوانیت محض که همان از بین بردن قوای عقلانی است برهاند. از این­رو اصولی که در شریعت اسلام جعل می­شود، سلسله موادّی را تشکیل می­دهد که به جز سعادت انسان و خیرخواهی او چیز دیگری نمی­خواهد، به گونه­ای که عبادت او، با جنگ و جهادش در راهیابی به اهداف عالیه تفاوتی نمی­کند.

درس هایی از عاشورا

 بیست و یکم: عدم آغاز جنگ توسّط رهبران اسلام

فلسفة ظهور اسلام و حکومت الله و یگانگی در جهان، بیداری عقل­های تاریک بشر است تا انسانیت طبق قوانین و مقررات الهی، وجود حقیقی و روحانی خود را دریابد و از گرایش به حیوانیت محض که همان از بین بردن قوای عقلانی است برهاند. از این­رو اصولی که در شریعت اسلام جعل می­شود، سلسله موادّی را تشکیل می­دهد که به جز سعادت انسان و خیرخواهی او چیز دیگری نمی­خواهد، به گونه­ای که عبادت او، با جنگ و جهادش در راهیابی به اهداف عالیه تفاوتی نمی­کند.

برای رسیدن به این بحث، سه محور نیاز است که مورد بررسی قرار می­گیرد:

اول: مفهوم جنگ در اسلام

دوم: تأثیر جنگ در گسترش اسلام

سوم: اسلام و جنگ مجاز

1.مفهوم جنگ در اسلام

جنگ در اسلام آن است که انسان با تلاش و فعالیت توأم با رنج و مشقت، در راه اعتلای کلمة حق در جهان، جهت آزادی مردم از استعمار فکری و فرهنگی و عقیدتی می­کوشد.

بنابراین مفهوم جنگ در اسلام مطابق با فطرت بشریت است؛ زیرا فطرت هر فردی بر رهایی از چنگال ستم و ستمگر است و می­خواهد بر طبق افکار آزادانة خویش گام بردارد و با غریزة شیطانی درصدد مبارزه است؛ ولی کلیدی نیاز دارد که این أغفال را باز کند و ارّه­ای برّنده می­خواهد تا این سلاسل را پاره نماید.

اسلام غریزة فطری او را تحریک می­کند و کلید آزادی را بدست وی می­دهد که عالی­ترین راه آزادی، شعار یکتاپرستی است؛ زیرا با این شعار، انسان از بردگیِ بنده خلاص می­گردد و به بندگی الله که خالق و آفریدگار اوست می­رسد و لذا آیات «جهاد فی سبیل الله» را تذکّر می­دهند و جهادی که در راه شیطان باشد را جنگ زیر سلطة استعمار می­خوانند که هیچ مفهومی جز معنای قتل و کشته شدن ندارد.

اسلام با مسیحیّت مبارزه می­کند، چراکه آنان می­گویند: حضرت مسیح به پیروانش توصیه می­کرد که از جنگ بپرهیزید و هرگاه کسی بر رخسار راست تو طپانچه بزند، رخسار چپت را به سوی او بگردان و اگر کسی خواست با تو دعوا کند و قبای تو را بگیرد، عبای خود را نیز به او واگذار کن.[1]

اما قرآن کریم می­فرماید: «فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى‏ عَلَیْکُم‏»؛[2] هر کس به شما تجاوز کرد، بمانند آن بر او تعدّی کنید.

لذا «ویل دورانت» در مقام مقایسه با این جملة انجیل که می­گوید: «اگر بر نیمرخ چپت سیلی زدند، نمیرخ راستت را جلو آر» می­گوید: «روشن می­شود که قرآن یک «اخلاق مردانه» را آموزش می­دهد و انجیل «اخلاق زنانه» را».[3]

بر این اساس اسلام میان اسلحه­ای که در دست دو نفر است فرق می­گذارد، در حالیکه همان نوع سلاح با تمام خصوصیاتش را هر دو نفر در دست دارند، ولی یکی را کلید آزادی می­خواند و دیگری را کلید استعمار می­داند.

پیامبر اکرم فرمودند: «الْخَیْرُ کُلُّهُ‏ فِی‏ السَّیْفِ‏ وَ تَحْتَ ظِلِّ السَّیْفِ وَ لَا یُقِیمُ النَّاسَ إِلَّا السَّیْفُ وَ السُّیُوفُ مَقَالِیدُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ»؛[4] تمام خوبی­ها در شمشیر و زیر سایة شمشیر است، مردم جز با شمشیر بپا نخیزند و شمشیرها کلید بهشت و جهنم هستند.

مسلّماً شمشیر مؤمنین که در راه خدا بر فرق استعمارگران فرود می­آید، قفل­های آزادی را می­گشاید که رهایی مردم از بندگی خلق در دامن بندگی خدا و بهشت ابدی را به دنبال می­آورد. اما اسلحة کافر وقتی بر مسلمین فرود می­آید، درب­های ضدّ خدایی را باز می­کند و با افتتاح درب ضدّ خدایی، به عذاب جهنم دچار می­شود.

قرآن کریم نیز می­فرماید: «وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ»؛[5] اگر عده­ای از مردم با برخی دیگر به مبارزه برنخیزند، فساد بر اهل زمین حاکم می­شود.

همچنین در آیة دیگری می­فرماید: «وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثیرا»؛[6] اگر خدا بعضى از مردم را به بعض دیگر دفع نمى‏کرد، دیرها، کلیساها، کنشت­ها و مسجدها که نام خدا در آن بسیار یاد مى‏شود، ویران مى‏شد.

تمام این روایات و آیات، مفهوم جنگ را امری فطری می­دانند که باید عده­ای به عنوان آزادی و با حرکتی الهی بپا خیزند تا ظلم در جهان فرگیر نشود.

2.تأثیر جنگ در گسترش اسلام

عده­ای از منحرفان گمان می­کنند که پیشرفت اسلام در اثر دستور جنگی که از جانب فرماندهی کل قوا، یعنی پیامبر اکرم صادر می­شد، حاصل شده است، در حالی که جهادهای مکرّر و جانبازی­های پیروان حضرت، موجب پذیرش مردم نسبت به قوانین اسلام بوده است، چنانکه برخی از خلفای راشدین این گونه جنگ­ها را بعد از رحلت رسول اکرم دنبال کرده بودند و مردم از ترس و وحشت نیروی مسلّح اسلام مجبور بودند که به دین مبین اسلام گرایش پیدا کنند.

آنچه که از تاریخ اسلام استنباط می­شود، خلاف آن چیزی است که گفته شد؛ زیرا هم تاریخ جنگ­هایی را که قرآن بیان می­کند و هم دستورات جهادی که از طرف خداوند بر پیامبر نازل گردیده، همگی حاکی از دعوت مردم به اسلام است و حال آنکه با جنگ، کسی دعوت نمی­شد، بلکه براهین و استدلال­هایی برای رئیس قبیله یا برای هر فردی، از طرف شخص رسول خدا یا از جانب مبلّغین آن حضرت ارائه می­شد، آنگاه اگر برای آنان قانع کننده بود می­پذیرفتند؛ زیرا در آنروز دانشمندان یهودی و مسیحی و عالمان کفر در رشته­های مختلف بسیار متبهّر بودند و هر یک از آنها رهبری جمعیتی را اداره می­کردند. وقتی با تفکرات روشنگرانة رسول خدا مواجه می­شدند، از درون متحوّل می­شدند و با تأمل و دقت در آرمان آن حضرت، قبول می­کردند و به دنبال اسلام­آوردن دانشمندان، پیروان آنان نیز مسلمان می­شدند.

در مقابل آنان، گروهی نیز بودند که با براهین روشن رسول خدا ، دگرگونی در خود ایجاد نمی­کردند و همچنان در مطامع دنیوی خود بودند و نسبت به قوانین حکومت اسلامی کارشکنی کرده، پیامبر خدا را مورد اذیت و آزار قرار می­دادند.

هر دو گروه در قرآن بارها داستان­هایشان ذکر گردیده و نیز در تواریخ اسلام نیز بسیار به آن پرداخته شده است، گرچه عواملی که در گسترش اسلام نقش مؤثری داشته، بسیار است که نمونة آن مربوط به برهان قوی اسلام بوده است؛ ولی اسلام آوردنِ بسیاری از افراد در اثر حسن خلق پیامبر گرامی و کارگزاران آن حضرت بوده است؛ به عنوان نمونه به چند مورد اشاره می­کنیم:

برخورد اخلاقی امام علی در گسترش اسلام

شهر کوفه مرکز حکومت اسلامی بود و از تمام کشورهای اسلامی، چشم­ها را به آن شهر دوخته بودند که چه فرمانی صادر می­شود و چه تصمیمی گرفته می­شود؛ مگر قسمتی از شامات که در سیطرة معاویه بن ابی سفیان بود و جزو حکمرانان مرکز اسلام نبوده است.

در خارج از این شهر، دو نفر مسلمان و کتابی (یهودی یا مسیحی یا زرتشتی) روزی در راهی به هم رسیدند که مقصد هر دو نزدیک هم بود و معلوم شد که مسلمان به کوفه می­رود و آن مرد کتابی در همان نزدیکی، به جای دیگری می­رود. توافق کردند که چون در مقداری از مسافرت راهشان یکی است، با هم باشند و با یکدیگر مصاحبت کنند.

در بین راه بین ایدو نفر با صمیمیّت، صحبت­ها و مذاکرات مختلفی ردّ و بدل شد. هنگامی که به سر دو راهی رسیدند، مرد کتابی با کمال تعجّب مشاهده کرد که رفیق مسلمانش از آن طرف که راه کوفه بود نرفت و از این طرف که او می­رفت آمده است! پرسید: مگر تو نگفتی که من می­خواهم به کوفه بروم؟ گفت: آری؟

دوباره پرسید که پس چرا از این طرف می­آیی، راه کوفه از آن طرف است؟

گفت: می­دانم، ولی می­خواهم مقداری شما را مشایعت کنم، پیامبر اسلام فرمود: «هرگاه دو نفر در یک راه با یکدیگر مصاحبت کنند، حقی بر یکدیگر پیدا می­کنند» و اکنون تو حقی بر من پیدا کردی و من بخاطر این حق که به گردن من داری می­خواهم چند قدمی تو را مشایعت کنم و البته بعد به راه خود ادامه خواهم داد.

شخص کتابی گفت: پیامبر شما که این چنین نفوذ و قدرتی در میان مردم پیدا کرده و به این سرعت دینش در جهان رایج شده، حتماً به واسطة همین اخلاق کریمه­اش بوده است!

این رفیق مسلمان، همان خلیفة وقت، حضرت علی بود. طولی نکشید که آن مرد کتابی مسلمان شد و در ردیف افراد مؤمن و از اصحاب فداکار امیرالمؤمنین قرار گرفت.[7]

حدیث شریفی از امیر مؤمنان علی نقل شده که در آن، روشنگری و دعوت به حق، مقدم بر پیکار و نبرد دستور داده شده است. حضرت می­فرماید:

«چون رسول خدا مرا به سوی یمن گسیل داشت، فرمود: ای علی! با احدی

پیکار مکن، مگر پس از آن که او را به اسلام، حق پرستی و تسلیم در برابر حق دعوت کنی. به خدا سوگند! اگر خدا یک نفر را به دست تو به حق هدایت کند، از آنچه خورشید بر آن طلوع و غروب کرده برایت بهتر است و تو در حقیقت آزاد کنندة او هستی».[8]

بر این اساس اگر فرد یا افرادی از سپاه اسلام، تقاضای فردی یا افرادی از سپاه دشمن را بپذیرد و او را امان دهد تا اینکه دشمن بتواند در موضع­گیری خویش تجدید نظر کند و شیوة شخصی و اجتماعی زندگی مسلمان را از نزدیک ببیند تا حقایق بر آنها روشن گردد، کسی حق ندارد این دشمن مأمون از طرف سپاه اسلام را به قتل برساند و حتی حاکم و دولت اسلامی نیز حق چنین کاری را ندارد.

اگر جنگ و جهاد موجب رشد اسلام است، پس چگونه در صحنة جنگ، تقاضای سپاه دشمن پذیرفته می­شود و دشمن می­تواند در زمینة اسلام مطالعه کند؟! این از قبیل تعهدات اسلامی است که عامل بسیار بزرگی در پیشرفت اسلام خواهد بود و بدیهی است که این تلاش پردامنه، صرفاً در راه آزاد ساختن اندیشه­ها از تمام گرایشات خرافات و باز کردن زنجیرهای ظلم و زور از دست­ها و گردن­ها و نجات انسان از هر نوع سلطه و استثمار یا جهل و غفلت می­باشد.

3.اسلام و موارد جنگ مجاز

جنگ­هایی که در اسلام اجازه داده شد، از این قبیل است:

جنگ با کفار و مشرکین، در صورتی که مانع فعالیت اسلام و مسلمین گردند؛ همچون جنگ پیامبر با مشرکین مکه. اسلام مسلمین را دستور  می­دهد که به طرف کعبه نماز بخوانند و کعبه را جایگاه توحید بدانند و اگر پایگاه اسلام در دست مشرکین باشد و آنان بخواهند مانع از فعالیت مسلمانان گردند، با جهاد و پیکار باید مانع را از سر راه اسلام بردارند و لذا اولین بار که جهاد در مدینه تشریع می­شود، همان حملة سلحشوران اسلام به شهر مکه است که در نتیجه باعث آزادی کعبه از چنگال کفار گردید.

هنگامیکه کشور اسلام با هجوم لشکر کفر مواجه شد، ارتش اسلام باید جنگ دفاعی خود را شروع کند و با انواع قدرت­های جنگی خود را مسلح گرداند تا از خطرات شبیخون دشمن محفوظ بماند، چنانچه در جنگ احد، تبوک و خندق، مسلمانان حالت دفاعی داشتند و پیشتاز جنگ نبودند.

اگر کفار و استعمارگران بخواهند برای اجرای مقاصد شومشان و حاکمیت خود بر کشورها، به کشور اسلامی حمله کنند، دفاع از ارزش­های اسلامی ضروری است و از «تترس»[9] به مسلمین بیمی نداشته باشند و با آنان پیکار کنند، چنانچه در صحنة جنگ ایران و عراق در عصر کنونی دیده­ایم.

موارد عدم آغاز جنگ توسّط امام حسین

از موضوعات سه­گانة گذشته بدست آمده که اسلام، شروع کنندة جنگ نیست و از تجاوزگری مبرّاء است؛ از این­رو امام حسین دستور می­دهد که ما نباید آغازگر جنگ باشیم.

در این قسمت از بحث لازم است که بیانات امام با قرآن کریم و نهج البلاغه آمیخته گردد تا همسان بودن سخن آن حضرت با کتاب و سنت کاملاً مشخص گردد.

امام حسین در دو مورد چنین فرمودند:

مورد اول: وقتی قافلة حضرت با سپاهیان تحت فرماندهی حرّ به «نینوا» رسیدند، مردی سوار بر اسب تندرو که پیک ابن زیاد بود نزد حرّ رسید و متن نامه را که حاوی تحت فشار قرار دادن حسین بن علی در آن بیابان بی­آب و علف و بدون داشتن دژهای حفاظتی بود، برای حرّ بازگو نمود. حرّ به مجرد قرائت نامه، امام را از آن نامه آگاه کرد.

امام فرمود: «دَعْنَا وَیْحَکَ نَنْزِلْ فِی هَذِهِ الْقَرْیَةِ أَوْ هَذِهِ یَعْنِی نَیْنَوَى وَ الْغَاضِرِیَّةَ أَوْ هَذِهِ یَعْنِی شِفْنَةَ»؛ پس بگذار ما در بیابان نینوا و یا غاضریات فرود آییم!

حرّ گفت: «لَا وَ اللَّهِ مَا أَسْتَطِیعُ ذَلِکَ هَذَا رَجُلٌ قَدْ بُعِثَ إِلَیَّ عَیْناً عَلَیَّ»؛ من نمی­توانم با این پیشنهاد شما موافقت کنم؛ زیرا من در تصمیم­گیری خود زیر نظر فرماندهی کل هستم.

«زهیر بن قین» به امام چنین پیشنهاد کرد: «إِنِّی وَ اللَّهِ مَا أَرَاهُ یَکُونُ بَعْدَ الَّذِی تَرَوْنَ إِلَّا أَشَدَّ مِمَّا تَرَوْنَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ قِتَالَ‏ هَؤُلَاءِ السَّاعَةَ أَهْوَنُ عَلَیْنَا مِنْ قِتَالِ مَنْ یَأْتِینَا بَعْدَهُمْ فَلَعَمْرِی لَیَأْتِینَا بَعْدَهُمْ مَا لَا قِبَلَ لَنَا بِهِ»؛ آنچه را اکنون مشاهده می­فرمایی، بعداً برایمان سخت می­شود، بنابراین جنگ با این عدة کم آسان­تر از جنگ با عدة زیادی است که در آیندة نزدیک ملحق می­شوند. به جانم قسم! که ما در آنوقت از پس این لشکر نمی­توانیم برآییم، ولی اکنون مبارزه با آنان مشکل آنچنانی ندارد!

امام حسین فرمود: «مَا کُنْتُ‏ لِأَبْدَأَهُمْ بِالْقِتَال‏»؛ من نمی­خواهم شروع کنندة جنگ باشم. «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ‏ مِنَ‏ الْکَرْبِ‏ وَ الْبَلَاءِ ثُمَّ قَالَ هَذَا مَوْضِعُ کَرْبٍ وَ بَلَاءٍ انْزِلُوا هَاهُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَسْفَکُ دِمَائِنَا وَ هُنَا مَحَلُّ قُبُورِنَا بِهَذَا حَدَّثَنِی جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ ص وَ لاَخِلاَفَ لِوَعدِهِ»؛[10] خدایا! پناه می­برم به تو از اندوه و بلا، اینجا محل فرود آمدن قافلة ماست و اینجا بخدا سوگند! محل دفن ماست، اینجا بخدا قسم! موضع ورود در محشر و روز نشور

است، این مکان بود که جدّم وعده داد و وعدة او حق است.

مورد دوم: روز جنگ فرا می­رسد و امام حسین مواجه با دشنام شمر بن ذی الجوشن می­شود. «مسلم بن عوسجه» از امام اجازه می­خواهد تا به سمت شمر تیراندازی کند! امام می­فرمایند: «لَا تَرْمِهِ‏ فَإِنِّی‏ أَکْرَهُ أَنْ أَبْدَأَهُمْ»؛[11] ابتدا به تیراندازی نکن؛ چون دوست ندارم آغازگر جنگ باشم.

این کلام حضرت در صبح عاشورا بود، زیرا دشمن دید خندقی در اطراف سپاه امام حسین کنده شده و آتشی در درون آن شعله می­کشد. شمر با فریاد گفت: ای حسین! قبل از اینکه به عذاب نار قیامت برسی، خود را در آتش دنیا می­سوزانی!

امام فرمود: تو کیستی! گفت: من شمر بن ذی الجوشن هستم. حضرت فرمود: ای پسر زن بزچران! تو سزاوار به آتش از من هستی. اینجا بود که مسلم بن عوسجه خواست تیراندازی کند، ولی امام جلوگیری نمود.[12]

همسانی کلام امام حسین با قرآن کریم

سخنان امام حسین با قرآن کریم برابر است؛ چون امام قرآنِ ناطق است و لذا سخنان او خارج از احکام قرآن و سنت نیست. آیاتی که مطابق با کلام حضرت هستند را با شماره­گزاری بیان می­کنیم:

«وَ قاتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ الَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدین‏»؛[13] با کسانی که دست به خون شما می­آلایند نبرد کنید، اما تجاوزگر نباشید که خدا تجاوزگران را دوست ندارد.

بنابراین جنگ در مفهوم اسلام، تجاوزگری و کشورگشایی نیست، بلکه اگر کسی با

ما به نبرد برخیزد و بخواهد امنیت و آزادگی ما را سلب کند، ما با تمام توان در برابر دشمن می­ایستیم.

«فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى‏ عَلَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقین‏»؛[14] حریم­ها و حرمت­ها ارزش متقابل دارند، بنابراین اگر کسی به حریم شما تجاوز کرد شما هم به حریم او حمله کنید، در عین حال خدا­ترس باشید که خدا با شماست.

آیین اسلام هرگز به تجاوزگران مهلت نمی­دهد، گرچه متجاوز داخلی باشد و لذا به افراد درونی خود توصیه به مبارزة با نفس می­کند و آنرا در شمار جهاد اکبر می­شمارد.

«وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّى یُقاتِلُوکُمْ فیهِ فَإِنْ قاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذلِکَ جَزاءُ الْکافِرین‏، فَإِنِ انتهََوْاْ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیم»؛‏[15] اگر مشرکین مکه اقدام به جنگ و پیکار با شما در مسجدالحرام کردند، آنها را بکشید که پاداش کافران نابودی است و اگر دست از ستیز با شما کشیدند شما نیز جنگ را پایان دهید.

با وجود اینکه صدر آیه، وجوب جهاد را تشریع می­کند و به عنوان جهاد ابتدایی بر مسلمانان مدینه واجب می­گردد، ولی در ذیل آیه دستور مراعات اصالت جنگ را در اسلام می­دهد و می­فرماید که اساس جنگ شما، پیکار با افرادی که درصدد مبارزه با شمایند باشد و اگر آنان از ستیزه جویی دست کشیدند شما نیز به جنگ پایان دهید و جنگ را فرمایشی نکنید.

همسانی کلام امام حسین با نهج البلاغه

حضرت علی هنگامی که «معقل بن قیس ریاحی» را به فرماندهی سه هزار نیرو برای جنگ با شامیان می­فرستاد، سفارشاتی را به ایشان فرمود که هر متفکری را به دقت و تأمل عمیق نسبت به بندهای این فرازها وادار می­کند؛ زیرا امیرمؤمنان با وجود اینکه شهرت بسیاری در مجاهدت دارد، چنان رأفت­هایی را نسبت به امور جنگ به «معقل بن قیس» سفارش می­کند که براستی موجب شگفتی اندیشمندان جهان است که چرا در آن عصر از آن فکر بلند و چنین مرد الهی استفادة لازم نشده است!

حضرت فرمود: «اتَّقِ اللَّهَ الَّذِی لَا بُدَّ لَکَ مِنْ لِقَائِهِ وَ لَا مُنْتَهَى لَکَ دُونَهُ وَ لَا تُقَاتِلَنَ‏ إِلَّا مَنْ‏ قَاتَلَکَ‏ وَ سِرِ الْبَرْدَیْنِ وَ غَوِّرْ بِالنَّاسِ وَ رَفِّهْ فِی السَّیْرِ وَ لَا تَسِرْ أَوَّلَ اللَّیْلِ فَإِنَّ اللَّهَ جَعَلَهُ سَکَناً وَ قَدَّرَهُ مُقَاماً لَا ظَعْناً فَأَرِحْ فِیهِ بَدَنَکَ وَ رَوِّحْ ظَهْرَک».‏[16]

بترس از خدایی که بازگشت باو برای تو در اختیارت نیست و سرانجام تو          تنها اوست.

جنگ مکن مگر با کسی که با تو جنگ دارد.

در دو طرف روز یعنی صبح و عصر راه نرو.

در وسط روز لشکر را جهت استراحت پیاده کن.

در راه رفتن با آسانی برو.

در ابتدای شب مسافرت مکن که خداوند شب را برای آرمیدن قرار داده نه برای کوچ کردن، پس بدنت را در آن آسایش ده تا به پهن شدن آثار سحر برسی.

ادامة این نامه را از نهج البلاغة حضرت بجویید و ما فقط به مورد شاهد اکتفا    

می­کنیم که استشهاد ما به کلام آن حضرت در بند دوم گذاشته شده است (یعنی با کسی که با تو سر جنگ دارد جنگ کن).

در جنگ جمل که سردار جنگ دشمن «زبیر» و «عایشه» بودند و در برابر علی موضع­گیری سختی را گرفته بودند، حضرت مردی را بنام «مسلم» به همراهی قرآن نزد اصحاب جمل فرستاد تا آنان را دعوت به خدا کند و از مخالفت با ولایت پشیمان گرداند. اما آن مردمان بی­­رحم و فرصت طلب و ریاست خواه، با تیری او را کشتند و در حالی که در دستش قرآن بود جنازه­اش را به نزد علی آوردند، حضرت فرمود:

«اَن لاَ یصَافُوهُم، وَ لاَ یَبدَؤُهُم بِالقِتَال، وَ لاَ یَرمُوهُم بِسَهمٍ وَ لاَ یَضرِبُوهُم بِسَیفٍ وَ لاَ یَطعُونَهُم بِرَمحٍ»؛ با آنها مهربانی کنید و شروع به جنگ نکنید و تیری را به طرفشان نیاندازید و آنان را با شمشیر حمله نکنید و نیزه بر آنان نپرانید.

وقتی دشمن از طرف میمنه و میسره به لشکر حضرت حمله کردند و مردی از میمنه و مرد دیگری از میسره را به شهادت رساندند، علی فرمود: «اَللَّهُمَّ اشهَد، وَ اعذَرُوا إِلَی القَومِ»؛ خدایا! تو شاهد باش که دیگر عذری برای این گروه فتنه­گر باقی نمانده است.[17]



[1]. انجیل متی، باب5، جملة39-40.

[2]. سوره بقره، آیه194.

[3]. تاریخ تمدن، ویل دورانت، ج11، ص51.

[4]. شرح نهج البلاغه (خوئی)، ج18، ص78.

[5]. سوره بقره، آیه251.

[6]. سوره حج، آیه40.

[7]. اصول کافی، ج2، ص670.

[8]. قال امیرالمؤمنین: «لَمَّا وَجَّهَنِی‏ رَسُولُ‏ اللَّهِ ص إِلَى الْیَمَنِ قَالَ یَا عَلِیُّ لَا تُقَاتِلْ أَحَداً حَتَّى تَدْعُوَهُ إِلَى الْإِسْلَامِ وَ ایْمُ اللَّهِ لَأَنْ یَهْدِیَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى یَدَیْکَ رَجُلًا خَیْرٌ لَکَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ وَ لَکَ وَلَاؤُه‏». (کافی، ج5، ص36).

[9]. تترس، یعنی قرار دادن مسلمانان در مقابل مشرکین؛ اگر دشمن عده­ای از اسیران مسلمان را سپر خودشان قرار داد، اسلام اجازه می­دهد که لشکر اسلام برای دست یابی به اهداف، مسلمانان را بکشد.

[10]. بحار الانوار، ج10، ص 188؛ تاریخ طبری، ج7، ص308؛ خوارزمی، ج1، ص234.

[11]. ارشاد مفید، ص217.

[12]. معالی السبطین، ج1، ص347.

[13]. سوره بقره، آیه190.

[14]. سوره بقره، آیه194.

[15] . سوره بقره، آیه191و192.

[16] . نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص372

[17]. مروج الذهب، ج2، ص370.

  • محمدعلی میری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">