عدم آغاز جنگ توسّط رهبران اسلام
بیست و یکم: عدم آغاز جنگ توسّط رهبران اسلام
فلسفة ظهور اسلام و حکومت الله و یگانگی در جهان، بیداری عقلهای تاریک بشر است تا انسانیت طبق قوانین و مقررات الهی، وجود حقیقی و روحانی خود را دریابد و از گرایش به حیوانیت محض که همان از بین بردن قوای عقلانی است برهاند. از اینرو اصولی که در شریعت اسلام جعل میشود، سلسله موادّی را تشکیل میدهد که به جز سعادت انسان و خیرخواهی او چیز دیگری نمیخواهد، به گونهای که عبادت او، با جنگ و جهادش در راهیابی به اهداف عالیه تفاوتی نمیکند.
بیست و یکم: عدم آغاز جنگ توسّط رهبران اسلام
فلسفة ظهور اسلام و حکومت الله و یگانگی در جهان، بیداری عقلهای تاریک بشر است تا انسانیت طبق قوانین و مقررات الهی، وجود حقیقی و روحانی خود را دریابد و از گرایش به حیوانیت محض که همان از بین بردن قوای عقلانی است برهاند. از اینرو اصولی که در شریعت اسلام جعل میشود، سلسله موادّی را تشکیل میدهد که به جز سعادت انسان و خیرخواهی او چیز دیگری نمیخواهد، به گونهای که عبادت او، با جنگ و جهادش در راهیابی به اهداف عالیه تفاوتی نمیکند.
برای رسیدن به این بحث، سه محور نیاز است که مورد بررسی قرار میگیرد:
اول: مفهوم جنگ در اسلام
دوم: تأثیر جنگ در گسترش اسلام
سوم: اسلام و جنگ مجاز
1.مفهوم جنگ در اسلام
جنگ در اسلام آن است که انسان با تلاش و فعالیت توأم با رنج و مشقت، در راه اعتلای کلمة حق در جهان، جهت آزادی مردم از استعمار فکری و فرهنگی و عقیدتی میکوشد.
بنابراین مفهوم جنگ در اسلام مطابق با فطرت بشریت است؛ زیرا فطرت هر فردی بر رهایی از چنگال ستم و ستمگر است و میخواهد بر طبق افکار آزادانة خویش گام بردارد و با غریزة شیطانی درصدد مبارزه است؛ ولی کلیدی نیاز دارد که این أغفال را باز کند و ارّهای برّنده میخواهد تا این سلاسل را پاره نماید.
اسلام غریزة فطری او را تحریک میکند و کلید آزادی را بدست وی میدهد که عالیترین راه آزادی، شعار یکتاپرستی است؛ زیرا با این شعار، انسان از بردگیِ بنده خلاص میگردد و به بندگی الله که خالق و آفریدگار اوست میرسد و لذا آیات «جهاد فی سبیل الله» را تذکّر میدهند و جهادی که در راه شیطان باشد را جنگ زیر سلطة استعمار میخوانند که هیچ مفهومی جز معنای قتل و کشته شدن ندارد.
اسلام با مسیحیّت مبارزه میکند، چراکه آنان میگویند: حضرت مسیح به پیروانش توصیه میکرد که از جنگ بپرهیزید و هرگاه کسی بر رخسار راست تو طپانچه بزند، رخسار چپت را به سوی او بگردان و اگر کسی خواست با تو دعوا کند و قبای تو را بگیرد، عبای خود را نیز به او واگذار کن.[1]
اما قرآن کریم میفرماید: «فَمَنِ اعْتَدى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَیْکُم»؛[2] هر کس به شما تجاوز کرد، بمانند آن بر او تعدّی کنید.
لذا «ویل دورانت» در مقام مقایسه با این جملة انجیل که میگوید: «اگر بر نیمرخ چپت سیلی زدند، نمیرخ راستت را جلو آر» میگوید: «روشن میشود که قرآن یک «اخلاق مردانه» را آموزش میدهد و انجیل «اخلاق زنانه» را».[3]
بر این اساس اسلام میان اسلحهای که در دست دو نفر است فرق میگذارد، در حالیکه همان نوع سلاح با تمام خصوصیاتش را هر دو نفر در دست دارند، ولی یکی را کلید آزادی میخواند و دیگری را کلید استعمار میداند.
پیامبر اکرم فرمودند: «الْخَیْرُ کُلُّهُ فِی السَّیْفِ وَ تَحْتَ ظِلِّ السَّیْفِ وَ لَا یُقِیمُ النَّاسَ إِلَّا السَّیْفُ وَ السُّیُوفُ مَقَالِیدُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ»؛[4] تمام خوبیها در شمشیر و زیر سایة شمشیر است، مردم جز با شمشیر بپا نخیزند و شمشیرها کلید بهشت و جهنم هستند.
مسلّماً شمشیر مؤمنین که در راه خدا بر فرق استعمارگران فرود میآید، قفلهای آزادی را میگشاید که رهایی مردم از بندگی خلق در دامن بندگی خدا و بهشت ابدی را به دنبال میآورد. اما اسلحة کافر وقتی بر مسلمین فرود میآید، دربهای ضدّ خدایی را باز میکند و با افتتاح درب ضدّ خدایی، به عذاب جهنم دچار میشود.
قرآن کریم نیز میفرماید: «وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ»؛[5] اگر عدهای از مردم با برخی دیگر به مبارزه برنخیزند، فساد بر اهل زمین حاکم میشود.
همچنین در آیة دیگری میفرماید: «وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثیرا»؛[6] اگر خدا بعضى از مردم را به بعض دیگر دفع نمىکرد، دیرها، کلیساها، کنشتها و مسجدها که نام خدا در آن بسیار یاد مىشود، ویران مىشد.
تمام این روایات و آیات، مفهوم جنگ را امری فطری میدانند که باید عدهای به عنوان آزادی و با حرکتی الهی بپا خیزند تا ظلم در جهان فرگیر نشود.
2.تأثیر جنگ در گسترش اسلام
عدهای از منحرفان گمان میکنند که پیشرفت اسلام در اثر دستور جنگی که از جانب فرماندهی کل قوا، یعنی پیامبر اکرم صادر میشد، حاصل شده است، در حالی که جهادهای مکرّر و جانبازیهای پیروان حضرت، موجب پذیرش مردم نسبت به قوانین اسلام بوده است، چنانکه برخی از خلفای راشدین این گونه جنگها را بعد از رحلت رسول اکرم دنبال کرده بودند و مردم از ترس و وحشت نیروی مسلّح اسلام مجبور بودند که به دین مبین اسلام گرایش پیدا کنند.
آنچه که از تاریخ اسلام استنباط میشود، خلاف آن چیزی است که گفته شد؛ زیرا هم تاریخ جنگهایی را که قرآن بیان میکند و هم دستورات جهادی که از طرف خداوند بر پیامبر نازل گردیده، همگی حاکی از دعوت مردم به اسلام است و حال آنکه با جنگ، کسی دعوت نمیشد، بلکه براهین و استدلالهایی برای رئیس قبیله یا برای هر فردی، از طرف شخص رسول خدا یا از جانب مبلّغین آن حضرت ارائه میشد، آنگاه اگر برای آنان قانع کننده بود میپذیرفتند؛ زیرا در آنروز دانشمندان یهودی و مسیحی و عالمان کفر در رشتههای مختلف بسیار متبهّر بودند و هر یک از آنها رهبری جمعیتی را اداره میکردند. وقتی با تفکرات روشنگرانة رسول خدا مواجه میشدند، از درون متحوّل میشدند و با تأمل و دقت در آرمان آن حضرت، قبول میکردند و به دنبال اسلامآوردن دانشمندان، پیروان آنان نیز مسلمان میشدند.
در مقابل آنان، گروهی نیز بودند که با براهین روشن رسول خدا ، دگرگونی در خود ایجاد نمیکردند و همچنان در مطامع دنیوی خود بودند و نسبت به قوانین حکومت اسلامی کارشکنی کرده، پیامبر خدا را مورد اذیت و آزار قرار میدادند.
هر دو گروه در قرآن بارها داستانهایشان ذکر گردیده و نیز در تواریخ اسلام نیز بسیار به آن پرداخته شده است، گرچه عواملی که در گسترش اسلام نقش مؤثری داشته، بسیار است که نمونة آن مربوط به برهان قوی اسلام بوده است؛ ولی اسلام آوردنِ بسیاری از افراد در اثر حسن خلق پیامبر گرامی و کارگزاران آن حضرت بوده است؛ به عنوان نمونه به چند مورد اشاره میکنیم:
برخورد اخلاقی امام علی در گسترش اسلام
شهر کوفه مرکز حکومت اسلامی بود و از تمام کشورهای اسلامی، چشمها را به آن شهر دوخته بودند که چه فرمانی صادر میشود و چه تصمیمی گرفته میشود؛ مگر قسمتی از شامات که در سیطرة معاویه بن ابی سفیان بود و جزو حکمرانان مرکز اسلام نبوده است.
در خارج از این شهر، دو نفر مسلمان و کتابی (یهودی یا مسیحی یا زرتشتی) روزی در راهی به هم رسیدند که مقصد هر دو نزدیک هم بود و معلوم شد که مسلمان به کوفه میرود و آن مرد کتابی در همان نزدیکی، به جای دیگری میرود. توافق کردند که چون در مقداری از مسافرت راهشان یکی است، با هم باشند و با یکدیگر مصاحبت کنند.
در بین راه بین ایدو نفر با صمیمیّت، صحبتها و مذاکرات مختلفی ردّ و بدل شد. هنگامی که به سر دو راهی رسیدند، مرد کتابی با کمال تعجّب مشاهده کرد که رفیق مسلمانش از آن طرف که راه کوفه بود نرفت و از این طرف که او میرفت آمده است! پرسید: مگر تو نگفتی که من میخواهم به کوفه بروم؟ گفت: آری؟
دوباره پرسید که پس چرا از این طرف میآیی، راه کوفه از آن طرف است؟
گفت: میدانم، ولی میخواهم مقداری شما را مشایعت کنم، پیامبر اسلام فرمود: «هرگاه دو نفر در یک راه با یکدیگر مصاحبت کنند، حقی بر یکدیگر پیدا میکنند» و اکنون تو حقی بر من پیدا کردی و من بخاطر این حق که به گردن من داری میخواهم چند قدمی تو را مشایعت کنم و البته بعد به راه خود ادامه خواهم داد.
شخص کتابی گفت: پیامبر شما که این چنین نفوذ و قدرتی در میان مردم پیدا کرده و به این سرعت دینش در جهان رایج شده، حتماً به واسطة همین اخلاق کریمهاش بوده است!
این رفیق مسلمان، همان خلیفة وقت، حضرت علی بود. طولی نکشید که آن مرد کتابی مسلمان شد و در ردیف افراد مؤمن و از اصحاب فداکار امیرالمؤمنین قرار گرفت.[7]
حدیث شریفی از امیر مؤمنان علی نقل شده که در آن، روشنگری و دعوت به حق، مقدم بر پیکار و نبرد دستور داده شده است. حضرت میفرماید:
«چون رسول خدا مرا به سوی یمن گسیل داشت، فرمود: ای علی! با احدی
پیکار مکن، مگر پس از آن که او را به اسلام، حق پرستی و تسلیم در برابر حق دعوت کنی. به خدا سوگند! اگر خدا یک نفر را به دست تو به حق هدایت کند، از آنچه خورشید بر آن طلوع و غروب کرده برایت بهتر است و تو در حقیقت آزاد کنندة او هستی».[8]
بر این اساس اگر فرد یا افرادی از سپاه اسلام، تقاضای فردی یا افرادی از سپاه دشمن را بپذیرد و او را امان دهد تا اینکه دشمن بتواند در موضعگیری خویش تجدید نظر کند و شیوة شخصی و اجتماعی زندگی مسلمان را از نزدیک ببیند تا حقایق بر آنها روشن گردد، کسی حق ندارد این دشمن مأمون از طرف سپاه اسلام را به قتل برساند و حتی حاکم و دولت اسلامی نیز حق چنین کاری را ندارد.
اگر جنگ و جهاد موجب رشد اسلام است، پس چگونه در صحنة جنگ، تقاضای سپاه دشمن پذیرفته میشود و دشمن میتواند در زمینة اسلام مطالعه کند؟! این از قبیل تعهدات اسلامی است که عامل بسیار بزرگی در پیشرفت اسلام خواهد بود و بدیهی است که این تلاش پردامنه، صرفاً در راه آزاد ساختن اندیشهها از تمام گرایشات خرافات و باز کردن زنجیرهای ظلم و زور از دستها و گردنها و نجات انسان از هر نوع سلطه و استثمار یا جهل و غفلت میباشد.
3.اسلام و موارد جنگ مجاز
جنگهایی که در اسلام اجازه داده شد، از این قبیل است:
جنگ با کفار و مشرکین، در صورتی که مانع فعالیت اسلام و مسلمین گردند؛ همچون جنگ پیامبر با مشرکین مکه. اسلام مسلمین را دستور میدهد که به طرف کعبه نماز بخوانند و کعبه را جایگاه توحید بدانند و اگر پایگاه اسلام در دست مشرکین باشد و آنان بخواهند مانع از فعالیت مسلمانان گردند، با جهاد و پیکار باید مانع را از سر راه اسلام بردارند و لذا اولین بار که جهاد در مدینه تشریع میشود، همان حملة سلحشوران اسلام به شهر مکه است که در نتیجه باعث آزادی کعبه از چنگال کفار گردید.
هنگامیکه کشور اسلام با هجوم لشکر کفر مواجه شد، ارتش اسلام باید جنگ دفاعی خود را شروع کند و با انواع قدرتهای جنگی خود را مسلح گرداند تا از خطرات شبیخون دشمن محفوظ بماند، چنانچه در جنگ احد، تبوک و خندق، مسلمانان حالت دفاعی داشتند و پیشتاز جنگ نبودند.
اگر کفار و استعمارگران بخواهند برای اجرای مقاصد شومشان و حاکمیت خود بر کشورها، به کشور اسلامی حمله کنند، دفاع از ارزشهای اسلامی ضروری است و از «تترس»[9] به مسلمین بیمی نداشته باشند و با آنان پیکار کنند، چنانچه در صحنة جنگ ایران و عراق در عصر کنونی دیدهایم.
موارد عدم آغاز جنگ توسّط امام حسین
از موضوعات سهگانة گذشته بدست آمده که اسلام، شروع کنندة جنگ نیست و از تجاوزگری مبرّاء است؛ از اینرو امام حسین دستور میدهد که ما نباید آغازگر جنگ باشیم.
در این قسمت از بحث لازم است که بیانات امام با قرآن کریم و نهج البلاغه آمیخته گردد تا همسان بودن سخن آن حضرت با کتاب و سنت کاملاً مشخص گردد.
امام حسین در دو مورد چنین فرمودند:
مورد اول: وقتی قافلة حضرت با سپاهیان تحت فرماندهی حرّ به «نینوا» رسیدند، مردی سوار بر اسب تندرو که پیک ابن زیاد بود نزد حرّ رسید و متن نامه را که حاوی تحت فشار قرار دادن حسین بن علی در آن بیابان بیآب و علف و بدون داشتن دژهای حفاظتی بود، برای حرّ بازگو نمود. حرّ به مجرد قرائت نامه، امام را از آن نامه آگاه کرد.
امام فرمود: «دَعْنَا وَیْحَکَ نَنْزِلْ فِی هَذِهِ الْقَرْیَةِ أَوْ هَذِهِ یَعْنِی نَیْنَوَى وَ الْغَاضِرِیَّةَ أَوْ هَذِهِ یَعْنِی شِفْنَةَ»؛ پس بگذار ما در بیابان نینوا و یا غاضریات فرود آییم!
حرّ گفت: «لَا وَ اللَّهِ مَا أَسْتَطِیعُ ذَلِکَ هَذَا رَجُلٌ قَدْ بُعِثَ إِلَیَّ عَیْناً عَلَیَّ»؛ من نمیتوانم با این پیشنهاد شما موافقت کنم؛ زیرا من در تصمیمگیری خود زیر نظر فرماندهی کل هستم.
«زهیر بن قین» به امام چنین پیشنهاد کرد: «إِنِّی وَ اللَّهِ مَا أَرَاهُ یَکُونُ بَعْدَ الَّذِی تَرَوْنَ إِلَّا أَشَدَّ مِمَّا تَرَوْنَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ قِتَالَ هَؤُلَاءِ السَّاعَةَ أَهْوَنُ عَلَیْنَا مِنْ قِتَالِ مَنْ یَأْتِینَا بَعْدَهُمْ فَلَعَمْرِی لَیَأْتِینَا بَعْدَهُمْ مَا لَا قِبَلَ لَنَا بِهِ»؛ آنچه را اکنون مشاهده میفرمایی، بعداً برایمان سخت میشود، بنابراین جنگ با این عدة کم آسانتر از جنگ با عدة زیادی است که در آیندة نزدیک ملحق میشوند. به جانم قسم! که ما در آنوقت از پس این لشکر نمیتوانیم برآییم، ولی اکنون مبارزه با آنان مشکل آنچنانی ندارد!
امام حسین فرمود: «مَا کُنْتُ لِأَبْدَأَهُمْ بِالْقِتَال»؛ من نمیخواهم شروع کنندة جنگ باشم. «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْکَرْبِ وَ الْبَلَاءِ ثُمَّ قَالَ هَذَا مَوْضِعُ کَرْبٍ وَ بَلَاءٍ انْزِلُوا هَاهُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَسْفَکُ دِمَائِنَا وَ هُنَا مَحَلُّ قُبُورِنَا بِهَذَا حَدَّثَنِی جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ ص وَ لاَخِلاَفَ لِوَعدِهِ»؛[10] خدایا! پناه میبرم به تو از اندوه و بلا، اینجا محل فرود آمدن قافلة ماست و اینجا بخدا سوگند! محل دفن ماست، اینجا بخدا قسم! موضع ورود در محشر و روز نشور
است، این مکان بود که جدّم وعده داد و وعدة او حق است.
مورد دوم: روز جنگ فرا میرسد و امام حسین مواجه با دشنام شمر بن ذی الجوشن میشود. «مسلم بن عوسجه» از امام اجازه میخواهد تا به سمت شمر تیراندازی کند! امام میفرمایند: «لَا تَرْمِهِ فَإِنِّی أَکْرَهُ أَنْ أَبْدَأَهُمْ»؛[11] ابتدا به تیراندازی نکن؛ چون دوست ندارم آغازگر جنگ باشم.
این کلام حضرت در صبح عاشورا بود، زیرا دشمن دید خندقی در اطراف سپاه امام حسین کنده شده و آتشی در درون آن شعله میکشد. شمر با فریاد گفت: ای حسین! قبل از اینکه به عذاب نار قیامت برسی، خود را در آتش دنیا میسوزانی!
امام فرمود: تو کیستی! گفت: من شمر بن ذی الجوشن هستم. حضرت فرمود: ای پسر زن بزچران! تو سزاوار به آتش از من هستی. اینجا بود که مسلم بن عوسجه خواست تیراندازی کند، ولی امام جلوگیری نمود.[12]
همسانی کلام امام حسین با قرآن کریم
سخنان امام حسین با قرآن کریم برابر است؛ چون امام قرآنِ ناطق است و لذا سخنان او خارج از احکام قرآن و سنت نیست. آیاتی که مطابق با کلام حضرت هستند را با شمارهگزاری بیان میکنیم:
«وَ قاتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ الَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدین»؛[13] با کسانی که دست به خون شما میآلایند نبرد کنید، اما تجاوزگر نباشید که خدا تجاوزگران را دوست ندارد.
بنابراین جنگ در مفهوم اسلام، تجاوزگری و کشورگشایی نیست، بلکه اگر کسی با
ما به نبرد برخیزد و بخواهد امنیت و آزادگی ما را سلب کند، ما با تمام توان در برابر دشمن میایستیم.
«فَمَنِ اعْتَدى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقین»؛[14] حریمها و حرمتها ارزش متقابل دارند، بنابراین اگر کسی به حریم شما تجاوز کرد شما هم به حریم او حمله کنید، در عین حال خداترس باشید که خدا با شماست.
آیین اسلام هرگز به تجاوزگران مهلت نمیدهد، گرچه متجاوز داخلی باشد و لذا به افراد درونی خود توصیه به مبارزة با نفس میکند و آنرا در شمار جهاد اکبر میشمارد.
«وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّى یُقاتِلُوکُمْ فیهِ فَإِنْ قاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذلِکَ جَزاءُ الْکافِرین، فَإِنِ انتهََوْاْ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیم»؛[15] اگر مشرکین مکه اقدام به جنگ و پیکار با شما در مسجدالحرام کردند، آنها را بکشید که پاداش کافران نابودی است و اگر دست از ستیز با شما کشیدند شما نیز جنگ را پایان دهید.
با وجود اینکه صدر آیه، وجوب جهاد را تشریع میکند و به عنوان جهاد ابتدایی بر مسلمانان مدینه واجب میگردد، ولی در ذیل آیه دستور مراعات اصالت جنگ را در اسلام میدهد و میفرماید که اساس جنگ شما، پیکار با افرادی که درصدد مبارزه با شمایند باشد و اگر آنان از ستیزه جویی دست کشیدند شما نیز به جنگ پایان دهید و جنگ را فرمایشی نکنید.
همسانی کلام امام حسین با نهج البلاغه
حضرت علی هنگامی که «معقل بن قیس ریاحی» را به فرماندهی سه هزار نیرو برای جنگ با شامیان میفرستاد، سفارشاتی را به ایشان فرمود که هر متفکری را به دقت و تأمل عمیق نسبت به بندهای این فرازها وادار میکند؛ زیرا امیرمؤمنان با وجود اینکه شهرت بسیاری در مجاهدت دارد، چنان رأفتهایی را نسبت به امور جنگ به «معقل بن قیس» سفارش میکند که براستی موجب شگفتی اندیشمندان جهان است که چرا در آن عصر از آن فکر بلند و چنین مرد الهی استفادة لازم نشده است!
حضرت فرمود: «اتَّقِ اللَّهَ الَّذِی لَا بُدَّ لَکَ مِنْ لِقَائِهِ وَ لَا مُنْتَهَى لَکَ دُونَهُ وَ لَا تُقَاتِلَنَ إِلَّا مَنْ قَاتَلَکَ وَ سِرِ الْبَرْدَیْنِ وَ غَوِّرْ بِالنَّاسِ وَ رَفِّهْ فِی السَّیْرِ وَ لَا تَسِرْ أَوَّلَ اللَّیْلِ فَإِنَّ اللَّهَ جَعَلَهُ سَکَناً وَ قَدَّرَهُ مُقَاماً لَا ظَعْناً فَأَرِحْ فِیهِ بَدَنَکَ وَ رَوِّحْ ظَهْرَک».[16]
بترس از خدایی که بازگشت باو برای تو در اختیارت نیست و سرانجام تو تنها اوست.
جنگ مکن مگر با کسی که با تو جنگ دارد.
در دو طرف روز یعنی صبح و عصر راه نرو.
در وسط روز لشکر را جهت استراحت پیاده کن.
در راه رفتن با آسانی برو.
در ابتدای شب مسافرت مکن که خداوند شب را برای آرمیدن قرار داده نه برای کوچ کردن، پس بدنت را در آن آسایش ده تا به پهن شدن آثار سحر برسی.
ادامة این نامه را از نهج البلاغة حضرت بجویید و ما فقط به مورد شاهد اکتفا
میکنیم که استشهاد ما به کلام آن حضرت در بند دوم گذاشته شده است (یعنی با کسی که با تو سر جنگ دارد جنگ کن).
در جنگ جمل که سردار جنگ دشمن «زبیر» و «عایشه» بودند و در برابر علی موضعگیری سختی را گرفته بودند، حضرت مردی را بنام «مسلم» به همراهی قرآن نزد اصحاب جمل فرستاد تا آنان را دعوت به خدا کند و از مخالفت با ولایت پشیمان گرداند. اما آن مردمان بیرحم و فرصت طلب و ریاست خواه، با تیری او را کشتند و در حالی که در دستش قرآن بود جنازهاش را به نزد علی آوردند، حضرت فرمود:
«اَن لاَ یصَافُوهُم، وَ لاَ یَبدَؤُهُم بِالقِتَال، وَ لاَ یَرمُوهُم بِسَهمٍ وَ لاَ یَضرِبُوهُم بِسَیفٍ وَ لاَ یَطعُونَهُم بِرَمحٍ»؛ با آنها مهربانی کنید و شروع به جنگ نکنید و تیری را به طرفشان نیاندازید و آنان را با شمشیر حمله نکنید و نیزه بر آنان نپرانید.
وقتی دشمن از طرف میمنه و میسره به لشکر حضرت حمله کردند و مردی از میمنه و مرد دیگری از میسره را به شهادت رساندند، علی فرمود: «اَللَّهُمَّ اشهَد، وَ اعذَرُوا إِلَی القَومِ»؛ خدایا! تو شاهد باش که دیگر عذری برای این گروه فتنهگر باقی نمانده است.[17]
[1]. انجیل متی، باب5، جملة39-40.
[2]. سوره بقره، آیه194.
[3]. تاریخ تمدن، ویل دورانت، ج11، ص51.
[4]. شرح نهج البلاغه (خوئی)، ج18، ص78.
[5]. سوره بقره، آیه251.
[6]. سوره حج، آیه40.
[7]. اصول کافی، ج2، ص670.
[8]. قال امیرالمؤمنین: «لَمَّا وَجَّهَنِی رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَى الْیَمَنِ قَالَ یَا عَلِیُّ لَا تُقَاتِلْ أَحَداً حَتَّى تَدْعُوَهُ إِلَى الْإِسْلَامِ وَ ایْمُ اللَّهِ لَأَنْ یَهْدِیَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى یَدَیْکَ رَجُلًا خَیْرٌ لَکَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ وَ لَکَ وَلَاؤُه». (کافی، ج5، ص36).
[9]. تترس، یعنی قرار دادن مسلمانان در مقابل مشرکین؛ اگر دشمن عدهای از اسیران مسلمان را سپر خودشان قرار داد، اسلام اجازه میدهد که لشکر اسلام برای دست یابی به اهداف، مسلمانان را بکشد.
[10]. بحار الانوار، ج10، ص 188؛ تاریخ طبری، ج7، ص308؛ خوارزمی، ج1، ص234.
[11]. ارشاد مفید، ص217.
[12]. معالی السبطین، ج1، ص347.
[13]. سوره بقره، آیه190.
[14]. سوره بقره، آیه194.
[15] . سوره بقره، آیه191و192.
[16] . نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص372
[17]. مروج الذهب، ج2، ص370.
- ۹۶/۰۸/۱۱