عاشورا و مسئولیت پذیری
درس هایی از عاشورا
ششم: مسئولیت
در بحث قبلی از دو رسالت بزرگ سخن به میان آمد: یکی شناخت هدف که پیرامون آن مفصّل سخنانی بیان شد و دیگری احساس مسئولیّت بود که با مقدّمهای آن را مورد بررسی قرار میدهیم.
- ۰ نظر
- ۲۷ مهر ۹۶ ، ۱۸:۵۸
درس هایی از عاشورا
ششم: مسئولیت
در بحث قبلی از دو رسالت بزرگ سخن به میان آمد: یکی شناخت هدف که پیرامون آن مفصّل سخنانی بیان شد و دیگری احساس مسئولیّت بود که با مقدّمهای آن را مورد بررسی قرار میدهیم.
پنجم: عاشورا و ایجاد جرأت در پیروان
حُبّ و بغض معلول علّتی است؛ گاهی در قالبی ابراز میگردد و گاهی در درون سینه حبس میشود. اظهار و زندانیکردن بغض بدون سبب نیست و شاید ناشی از اغراض درونی و یا سرچشمهاش خوف درونی باشد. اگر مظلومی در مقابل ظالم نمیتواند فریاد بزند و عقدة اندرون خود را خالی نماید، معلول حاکمیت ترس و وحشت است. زمانی ستمدیده سوز دل خود را ابراز میکند که مرد شجاعی را ببیند تا به او جرأت دهد و نیروی ضعیفانهاش را قوی نماید.
درس هایی از عاشورا
چهارم: عاشورا معیار امتیاز حق و باطل
گاهی سخن از فائدة نگارش تاریخ میشود که چه ثمراتی دارد؟ دانشمندان الهی تاریخ را به عنوان درس عبرت برای آیندگان میدانند تا اگر روزی حادثهای تکرار شد، از واقعة گذشته درس بگیرند و اشتباه انسانهای پیشین را مرتکب نشوند. به عبارت دیگر از تاریخ به عنوان «استراتژی» تعبیر میشود؛ یعنی بکارگیری سیاستها و تصمیمگیریهای صحیح در عصر سلف و إجرای آن در زمان بروز واقعة نوین.
درس هایی از عاشورا
سوّم: احیاگری
عصر خاتمیّت زمان بیداری مردم و رشد فکری آنان بوده است. گوهرها و دُرهایی که در خزینة انسان پنهان بود با ظهور اسلام هویدا شد. در آن زمان قانون مرده نمیتوانست تحوّل ایجاد کند و گنجهای مدفون در جامعه را پیدا نماید. آنچه که در جاهلیت عرب به وقوع پیوست، بیدارکردن آنان از جهل، شرک، افکار مذموم و اوهام باطل بوده، به گونهای که پیامبر به جای اینکه معجزة حضرت موسی و حضرت عیسی را تعقیب کند، إشاعة فرهنگ و نشر حقائق و معارف الهی را عهدهدار شد و أذهان تاریک آن روز را به نور ایمان روشن نمود و لذا علی دربارة هدف بعثت نبی اکرم چنین میفرماید:
دوم: دین شناسی
مکتب اسلام آزمونی برای انسانهای مسلمان است، همچون آزمونی که جهت ورود به دانشگاه برگزار میشود، همانگونه که در امتحان دانشگاهی تمام شرکتکنندگان زیر نظر پرچم دانشجویی هستند و عدة زیادی نیز به این پژوهش فکری راه پیدا نمیکنند، در دانشگاه اسلام نیز افراد زیادی بنام اسلام فعالیت خود را آغاز میکنند و با برنامههای دینی از قبیل نماز و روزه، اُنس ظاهری دارند؛ ولی دانشگاه اسلام نیز به آزمون سراسری نیاز دارد.
نخست کلمة «شعائر» را مورد بررسی قرار میدهیم، آنگاه شواهدی را پیرامون اینکه عاشورا به عنوان شعائر الهی است ذکر میکنیم.
«شعائر» جمع «شعیره» به معنی پرچم و علامت میباشد[1]، چنانچه شعار و نشانه در جنگ، پرچمی است که طرفین نصب میکنند و در تظاهرات و راهپیماییهایی که بر علیه دولت یا حزبی صورت میپذیرد اگر با پلاکارتها و پرچمها نباشد، آن تظاهرات را آرام و همراه با سکوت تلقّی میکنند؛ ولی جمعیّتی که با فریادها و نوشتههایی که حاوی مخالفت با دولت است همراه باشد، آنرا شعار گویند. در واقع پرچمِ مخالفتِ آنان همراه با گره کردن مشتها و فریادزدنها و گفتهها میباشد.
قرآن کریم «صفا و مروه» را از شعائر خداوند میداند:
«اِنَّ الصَّفاء وَالْمَروَه مِنْ شَعائِرِ الله»؛[2] بدرستی که سعی صفا و و مروه از نشانههای خداست.
حاجی وقتی که از کوه «صفا» به «مروه» بهصورت «هَرْوَلَهکُنان» هفت بار سعی انجام میدهد، بیانگر واقعة تاریخی است که در عصر بنای کعبه به وقوع پیوست؛ آن زمانی که ابراهیم هاجر و کودک خود اسماعیل را در وادی «لَمْ یَزْرَع» به ودیعة الهی میسپارد و با ایمان قوی و قلب آهنین از همسر و نور چشم خود دل میکَنَد، سپس هاجر در زیر لوای معرفت به خدای سبحان، تولیت فرزند عزیز خود را در آن صحرای بیآب و علف متعهّد میشود، به گونهای که از فرط را در آن صحرای بیآب و علف متعهّد میشود، به گونهای که از فرط تشنگیِ کودکش از صفا به مروه و از مروه به صفا به دنبال آب میدود. ناگاه چشمهای به قدرت خداوند در اثر برخورد پای کودک به زمین باز میشود و امروز مرکز تجمّع میلیونها عاشق و شیفته به خدای کعبه میشود.
وقتی که صفا و مروه از شعائر خدا است، آیا امام حسین که از کعبه بالاتر است _ بر طبق برداشتی که مرحوم شوشتری در «خصائص الحسینیه» از حدیث «اَلْْمُؤْمن اَعْظَمُ دَرَجَه مِنَ الْکَعْبَه»[3] استنباط میفرماید که او خون خداست و درخت اسلام را با خون خویش آبیاری نمود _ را نمیتوان از شعائر محسوب نمود؟ به شواهدی که در تثبیت این مطلب ارائه میشود دقت فرمائید:
1ـ فقیه بزرگوار مرحوم سیّد محمد کاظم طباطبایی در کتاب «عروة الوثقی» در احکام مسجد مینویسند: «یکرهُ... قرائة الاشعار غیر المواعظ و نحوها»؛[4] مشاعره در مسجد مکروه است، چون مسجد جایگاه عبادت و ذکر الهی است؛ ولی شعرهایی که حاکی از موعظه و مرثیه و مداحی در شأن ائمه باشد کراهتی ندارد.
2ـ شخصی به نام «کُمَیت» در ایّام تشریق[5] از امام صادق اجازه خواست تا در محضر مبارکش قصیدهای بخواند. امام دوست نداشت در آن ایّام در مجلسی شعر برگزار شود، لذا اظهار کراهت نمود. کُمیت در جواب عرض کرد: ای فرزند پیامبر! شعر در مدح اهلبیت است. همین که امام متوجه شد که جزء أذکار و یادآوریهای لازم و ضروری است، اجازه میدهد و کُمیت شعرش را میخواند و وقتی که شعرش را میخواند اهلبیت گریه میکردند و همین که به این بیت از شعر رسید که:
یصیب به الرامون عن قوس و ترهم * فیا آخرا یبدی له الغی أول[6]
امام صادق هر دو دست خود را به طرف آسمان بلند کرد و برایش دعا فرمود: «اَللّهُم اغْفِر لِلْکَمَیت ما قدّم واَخَّر وما اَسَرَّ وَاَعْلَنَ واَعْطِهُ حتّی یَرْضی...»؛[7] خدایا گناهان گذشته و آینده و پنهان و آشکار کمیت را بیامرز و او را آنقدر بذل نما که راضی شود.
جعفربن عُفّان خدمت امام صادق مشرّف شد، حضرت فرمود: شنیدهام تو دربارة جدّم حسین اشعار خوبی میگویی! عرض کرد: بلی یابن رسول الله. امام صادق فرمود: بخوان! جعفر وقتی شروع کرد، امام آنقدر گریه کرد که اشکش بر گونهها و محاسن مبارکش جاری شد و به جعفر فرمود:
«فرشتگان مقرّب خدا
در اینجا حاضرند و شعر تو را در مورد جدّم حسین شنیدند و آنان همچون ما و
بلکه بیشتر از ما گریه کردند. هم اکنون خداوند بهشت را بر تو واجب کرده و
گناهانت را آمرزید» و بعد فرمود: «مَا مِنْ أَحَدٍ قَالَ فِی
الْحُسَیْنِ(ع) شِعْراً فَبَکَى وَ أَبْکَى بِهِ إِلَّا أَوْجَبَ
اللَّهُ لَهُ الْجَنَّةَ وَ غَفَرَ لَهُ».[8]
نکتة قابل توجّه در حدیث کمیت این است که امام صادق مدّاحیِ در حق اهلبیت عصمت و طهارت را همچون أذکار دانست و لذا اگر کسی ذکر «لا إله إلا الله» بگوید و به جای آن پیرامون ائمه مدّاحی کند، از نظر پاداش برابر است. سؤال این است که آیا این تساوی بدون حکمت و فلسفه خواهد بود؟ قهراً اساس این برابری، بهخاطر فوائد و ثمرات شعرخوانیهایی است که در محافل و مجالس برای آل رسول بر پا میشود که همان إحیای شعائر خداوند است.
همانگونه که مسجد از شعائر الهی است و زنده نگهداشتن آن بر همة مسلمانان واجب و ضروری است، إحیای جلسات ائمه به خصوص مجلس أبا عبدالله الحسین بر همگان ضروری است. بر این اساس ائمه به عناوین گوناگون ارادتمندان خود را به اقامة مجالس گریه برای امام حسین ترغیب میکردند، به گونهای که امام صادق تمام فریادها و گریهها را مکروه دانست، ولی فریاد و گریة بر سیّد الشهدا را بسیار مطلوب میداند:
قال الصادق: «کُلُّ الجَزَعِ وَالبُکاءِ مَکْرُوهٌ سَوَی الجَزَعِ وَالبُکاءِ عَلَی الْحُسَین»؛[9] همة فریاد کشیدن و گریهکردنها کراهت دارند جز فریاد و گریة بر حسین.
مهمترین نکتهای که در روایات به چشم میخورد و هر ناظری و خوانندهای را به آن دقیق میکند، گریة زنان در مجمعی است که مردان و نامحرمان نشستهاند. زنانی که منصوب به خاندان امام میباشند و در کانون عصمت و طهارت زندگی میکنند، فریاد گریة آنان بر أبا عبدالله بطوری که مردان پشت پرده صدای
ضجّة آنان را بشنوند، ما را به اهمیّت إحیای مجالس امام حسین معطوف میدارد.
مرحوم
کلینی در «روضة کافی» میگوید: روزی کُمَیت بر امام صادق وارد شد و حضرت
به او فرمود: شعری را در رثای جدّم حسین انشا کن! وقتی کمیت سرودههای خود
را در مصیبت حسین شروع نمود، امام گریة شدیدی نمود و زنان اهل حرم نیز
گریه کردند. ناگهان کنیز امام، کودک شیرخواری را در دست گرفت و به طرف
مردان آمد و آنرا در کنار حضرت گذاشت. فریاد امام بلند شد و بدنبال آن،
نالههای جگرخراشی از زنان ایشان از پشت پرده برخواست.[10]
گویا کودک شیرخواره، امام و اهلبیت او را به یاد علیاصغر طفل رضیع امام حسین انداخت که مورد حملة تیر سه شعبة حرمله قرار گرفت و روی دست پدر گوش تا گوش ذبح شد. آن لحظهای که به طرف میدان آمد و فرمود: «مردم! اگر به گمانتان من خارجی هستم و از دین خارج شدم یا اگر گناهکارم، این طفل که خطا و گناهی نکرده است، بیائید و سیرابش کنید!» نانجیب دستور داد: «حرمله! مگر سفیدی گلوی علیاصغر را نمیبینی! ابی عبدالله طفل شیرخوارش را دیدند که بر روی دستانش پرپر میزند و تیر سه شعبه بر گلوی علی اصغر فرود آمده است.» «الا لعنه الله علی اعداء الله».
[1]. قاموس قران، ج4، ص44.
[2]. سوره بقره، آیه158. محقق محترم آیت الله مکارم شیرازی در تفسیر نمونه، ج1، ص539 چنین نوشت: «شعائر» جمع «شعیره» به معنی علامت است و «شعائر الله» علامتهایی است که انسان را به یاد خدا میاندازد و خاطرهای از خاطرات مقدّس را در نظرها تجدید میکند.
[3] . وسائل الشیعه، ج14، ص538؛ الکافی (ط – الاسلامیه)، ج4، ص568؛ تفسیر نور الثقلین، ج3، ص188.
[4] . العروة الوثقی (با تعلیق امام خمینی)، کتاب الصلاة، أحکام المسجد، ص321.
[5] . روز 11 و 12 هر ماه را گویند.
[7] . بهجة النظر فی إثبات الوصایة و الإمامة للأئمة الإثنی عشر، ص77.
[8]. معالی السبطین، ج1، ص152؛ مقتل مقرّم، نقل از ابو الفرج اصفهانی، ج5، ص118.
[9]. معالی السبطین، ج1، ص149.
[10]. معالی السبطین، ج1، ص153.
بسم الله الرحمن الرحیم
امر به معروف و نهی از منکر
معانی متعدد معروف در قرآن
معروف به معانی متعددی در قرآن آمده است که از آن جمله معروف به معنی «شناخته شده» است. مانند: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلینَ».(1)
علامه طباطبائی در تفسیر المیزان در ذیل آیه ی «وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوف»(2) می فرماید: «معروف به معناى هر عملى است که افکار عمومى آن را عملى شناخته شده بداند، و با آن مانوس باشد، و با ذائقهاى که اهل هر اجتماعى از نوع زندگى اجتماعى خود به دست مى آورد سازگار باشد، و به ذوق نزند.»(3)
در تفسیر نمونه چنینی آمده است:
«معروف در لغت به معنى شناخته شده (از ماده عرف) و" منکر" به معنى" ناشناس" (از ماده انکار) است. و به این ترتیب کارهاى نیک، امورى شناخته شده، و کارهاى زشت و ناپسند، امورى ناشناس معرفى شدهاند. چه اینکه فطرت پاک انسانى با دسته اول آشنا و با دوم ناآشنا است!»(4)
در آیاتی مانند« أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوف»(5)« قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ یَتْبَعُها أَذى»(6) مراد از معروف چیزی است که مطابق عقل سلیم و فطرت سلیم باشد. خواه شرع بالخصوص با آن تصریح کرده باشد یا نکرده باشد.
ارزیابی امام خمینی از معروف و منکر
امام خمینی در تحریر الوسیله می فرماید: « هر کدام از امر به معروف و نهى از منکر به واجب و مستحب تقسیم مىشود، پس چیزى که عقلًا یا شرعاً واجب است، امر به آن واجب مىباشد و چیزى که عقلًا قبیح، یا شرعاً حرام است، نهى از آن واجب مىباشد و چیزى که مندوب و مستحب باشد، امر به آن مستحب است و آنچه مکروه باشد، نهی از آن مستحب و امر به آن مکروه است.(7)
در بعد اجتماعی از سیره و افکار وآثار مگتوب و شفاهی ایشان چنینی استنباط می شود که هر آن چیزی که مطلوب خدای متعال و شرع مقدس باشد و ارسال رسل برای تحقق آن در جامعه صورت گرفته باشد، معروف می گویند و هر چیزی که خلاف خواسته ی خداوند و دین مبین اسلام باشد و تلاش پیامبر و ائمه علیهم السلام در جهت رفع آن باشد منکر گفته می شود.(8)
پی نوشت:
1. اعراف/199.« و به کار شایسته فرمان ده»
2. بقره/228.« و براى زنان، حقوق شایستهاى بر عهده مردان است»
3. المیزان فی تفسیر القرآن، ج2، ص236.
4. تفسیر نمونه، ج3، ص37.
5. بقره/231.«آنها را به طور شایسته و متعارف نگه دارید»
6. بقره/264.« گفتارى پسندیده [در برابر تهیدستان] و عفو [ى کریمانه نسبت به خشم و بد زبانى مستمندان] بهتر از بخششى است که دنبالش آزارى باشد»
7. تحریرالوسیله، ج1، ص526.
8. درآمدی به جامعه شناسی، ص229
بسم الله الرحمن الرحیم
امر به معروف و نهی از منکر
معنای اصطلاحی و عرفی امر و نهی
معنای اصطلاحی امر برانگیختن افراد برای انجام کاری است. که با لفظ افعل و یا الفاظ معادل آن می باشد. در زبان فارسی امر به معنی دستور دادن است.(1)
معنای عرفی و اصطلاحی نهی عبارت است از بازداشتن افراد از از انجام کاری و با لفظ لاتفعل ویا الفاظ هم معنی آن می آید.(2)
در تحقیق امر به معروف و نهی از منکر برخی، علو و یا استعلای آمر یا ناهی را شرط می دانند. اما امام خمینی این شرط را معتبر نمی داند.
حضرت امام در تحریر الوسیله می فرماید: آمر و ناهی در قضیه ی امر به معروف و نهی از منکر همان مکلف است که نسبت به طرف مقابل ممکن است عالی یا سافل باشد.(3)
مفهوم معروف و منکر
راغب اصفهانی می گوید:«المعروف اسم لکل فعل یعرف بالعقل او الشرع حسنه و المنکر ما ینکر بهما» «معروف هر آن چیز و عملی است که خوبی آن به وسیله ی عقل و شرع شناخته می شود و منکر هر چیز و عملی است که قبح و زشتی آن به وسیله ی عقل و شرع شناخته شود».(4)
در مجمع البحرین آمده: «المعروف اسم جامع لکل ما عُرِفَ من طاعه الله و تقرب الیه و الااحسان الی الناس» «معروف اسمی جامع برای تمام چیزهایی است که به نوعی اطاعت خدای متعال محسوب شده و سبب تقرب به او و نیکی به مردم می شود». «المنکر کلما قبحه الشارع و حرمه فهو منکر»«منکر نیز هر آن چیزی است که شرع آن را قبیح دانسته و حرام کرده است».(5)
امین الاسلام طبرسی در مجمع البیان آورده است: «اطاعت از فرمان الهی معروف و معصیت ذدر مقابل او منکر است. هر عملی را که خدا و رسولش به آن امر نموده اند معروف است و هر آنچه خدا و رسولش از آن نهی کرده اند منکر».(6)
1. فرهنگ اصطلاحات اصول، ج1، ص163.
2. فرهنگ اصطلاحات اصول، ج2، ص199.
3. تحریرالوسیله، ج1، ص465.
4. مفردات الفاظ قرآن، ص343.
5. مجمع البحرین، ذیل ماده عرف و منکر.
6. مجمع البیان، ج23، ص357.
بسم الله الرحمن الرحیم
امر به معروف و نهی از منکر
یکی از مسائل مهم و اساسی در جامعه ی اسلامی، مسئله ی امربه معروف و نهی از منکر است. پرداختن به این مهم بر همگان لازم و ضروری است. جامعه نیازمند امر به معروف است و این نهی از منکر است که جامعه را از گرفتار شدن در آسیب ها مصون نگاه می دارد.
متأسفانه این فریضه ی الهی در پس مسائل و شبهات فراوانی گرفتار شده است و رو به فراموشی گذاشته است.
اگر انسانی، فردی را از انجام گناهی نهی نماید و یا به کار حسنه ای امر کند، مورد اتهام و تهدید اجتماعی قرار می گیرد. کم نیستند افرادی که به واسطه ی انجام این امر الهی آسیب های جسمی و جانی دیده اند، نمونه ی بارز آن شهید علی خلیلی.
شناخت حدود و شرائط انجام این امر الهی کمک فراوانی به آمران به معروف خواهد نمود.
باید بدانیم که برای انجام این فریضه ی الهی چه شرائط و مقدماتی لازم است. باید حدود این مسئله روشن شود. لذا لازم است مقوله ی امر به معروف و نهی از منکر شناسانده شود تا برای انجام آن دچار مشکل نشویم.
امر و نهی در لغت:
«امر» در لغت به معنی طلب و خواستن و در معانی دیگری مثل شی و فعل و حادثه نیز استعمال می شود. اگر به معنی طلب استعمال شود بر وزن اوامر جمع بسته می شود و در معانی دیگر بر وزن امور جمع بسته می شود.(1)
در فرهنگ الفبایی در باره ی ماده امر چنین آمده:
ماده ی امر یعنی فرمان دادن، این ماده گاهی به معنی حال و موضوع و کار و پیش آمد نیز می آید و بر وزن امور جمع بسته می شود.(2)
امر در قرآن کریم در معانی متعددی استعمال شده است که ظاهرا دو معنی اصل بوده و مابقی معانی به این دو معنی باز می گردند: (3)
الف) طلب و فرمان:
«قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ» «بگو: «پروردگارم امر به عدالت کرده است» (اعراف/29)
«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها» «خداوند به شما فرمان مىدهد که امانتها را به صاحبانش بدهید» (نساء/58)
ب) کار و شیء:
«وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ» «و همه کارها بسوى خدا بازمىگردد»(فاطر/4)
«وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْر» «و در کارها، با آنان مشورت کن!»(آل عمران/159)
به طور خلاصه می توان گفت که امر یا قولی است یا فعلی. قولی به معنی دستور و فعلی به معنی کار وشیء.
«نهی» در لغت یعنی بازداشتن از کاری.(4)
گاهی نیز به معنی زجر و منع آمده است «وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى» «نفس را از هوی و هوس باز دارد»(نازعات/40)
که مراد از این آیه دفع شهوت نفس است از فعل حرام.
نهی قولی اهم از آن آن است که به لفظ امر باشد مانند: «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّور» «از پلیدیهاى بتها اجتناب کنید! و از سخن باطل بپرهیزید!»(حج/30) یا به لفظ لاتفعل «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَة» «نزدیک این درخت نشوید»(بقره/35)
همچنین گفته شده که نهی ضد امر می باشد، امر به معنی طلب انجام فعل است، اما نهی به معنی ترک انجام فعل می باشد.(5)
پی نوشت:
1. مصباح المنیر، ج1، ص21.
2. فرهنگ الفبایی، ص123و124.
3. انوار الاصول، ج1، ص210و211.
4. فرهنگ الفبایی، ص809.
5. لسان العرب، ج14، ص312.