درس هایی از عاشورا
دوازدهم: عاشورا
و نهراسیدن پیشتازان الهی
در مکتب الهی، چون سخن از جزاء و پاداش و کیفر در قیامت است، افراد به
دو گونه تقسیم شدهاند:
دستهای که در دنیای ابدی سرآمد انسانها هستند.
گروه دیگر ذلیل و خار هستند و همیشه در عذاب خدا بسر میبرند.
درس هایی از عاشورا
دوازدهم: عاشورا
و نهراسیدن پیشتازان الهی
در مکتب الهی، چون سخن از جزاء و پاداش و کیفر در قیامت است، افراد به
دو گونه تقسیم شدهاند:
دستهای که در دنیای ابدی سرآمد انسانها هستند.
گروه دیگر ذلیل و خار هستند و همیشه در عذاب خدا بسر میبرند.
از این نظر تعقیب نمودن اهداف ملکوتی، ترس و وحشتی ندارد؛ زیرا هدف،
رسیدن به الله است و عالیترین وصال عبد به معبود، شهادت است؛ زیرا حماسه و منطق
او قابل مقایسه با دیگران نیست.
این درس از مکتب حسین بن علی
بخوبی دانسته میشود و ما نیز از دو قسمت کلام آن حضرت برای شما استشهاد میکنیم:
اول: حرکت امام حسین، همچون حرکت موسی
امام حسین
آیة شریفة ذیل را که پیرامون حرکت حضرت موسی
از مصر جهت مبارزه با فرعون و فرعونیان نازل گردیده، میخواند: «فَخَرَجَ مِنْها
خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمین»؛
موسی با ترس از شهر مصر خارج گشت و با حالت نگرانی گفت: پروردگارا! از این مردم
ستمگر نجاتم ده! سپس امام
میفرماید: «ولی بخدا سوگند! من از مسیر عمومی میروم، آن راهی که همه از آن عبور
میکنند و به شهر مکه میروند و هیچ ترسی از ترور شدن ندارم، تا اینکه خداوند
خواستة خود را تحقق بخشد».
دوم: ترسزدایی
«مسلم بن عقیل» طبق فرمان امام حسین
از مکه به قصد کوفه حرکت میکند، در مسیر راه بخاطر زیارت قبر پیامبر و تجدید عهد با اقوام و عشیرهاش به همراه
دو راهنما از قبیلة «قیس» وارد مدینه میشود. پس از آن از مدینه خارج گشته، مقداری
از راه را پیمود، ولی در اثر بیراهه رفتن، راه را گم میکند و سرگردان در حالی که
به تشنگی شدیدی دچار شد، در جستجوی مسیر اصلی میشتابد؛ اما در اثر گرمای سوزان و
نداشتن آب، همراهان او جان میدهند، ولی مسلم خود را به محلّة «مضیق» رساند.
مسلم نامهای بوسیلة یکی از افراد آن قبیله به حضور امام نوشت و از آن
حضرت درخواست نمود که از این پیشآمد ناگوار، فال بد بزند و از رفتن به کوفه صرف
نظر کند.
امام
در جواب نامه نوشتند: «أَمَّا بَعْدُ: فَقَدْ خَشِیتُ أَنْ لَایَکُونَ
حَمَلَکَ عَلَى الْکِتَابِ إِلَیَّ فِی الِاسْتِعْفَاءِ مِنَ الْوَجْهِ الَّذِی
وَجَّهْتُکَ لَهُ إِلَّا الْجُبْنُ فَامْضِ لِوَجْهِکَ الَّذِی وَجَّهْتُکَ لَهُ
وَالسَّلَامُ»؛
میترسم انگیزة نوشتن نامه جهت استعفا از رفتن به کوفه، ترس باشد. (نمایندة حسین
از ترسیدن باید مبرّا باشد) آن مأموریت محوّله را انجام بده، بدون اینکه تعلّلی در
کار خودت بورزی.
آنچه که امام
در این نامه مینویسد، ترسزدایی است. خوف در وجود رهبری، جرأت دشمن را زیاد میکند.
ولی امام
با این نامه، جرأت را از طاغیان زدوده و افکار آنان را در مسیر دیگری کشانده است،
تا تصمیمات دیگری را اتخاذ کنند؛ زیرا با کلمات امام
جان تازه و روح بلندی در اعماق جان مسلم دمیده شد و حیات دیگری گرفت که در مقابل
هیچ اسلحهای مغلوب نمیشود.
پس از آنکه اصل این درس معلوم شد، سه نکته را که مناسب با این بحث است
ضروری و لازم میدانیم که مطرح شود: 1- آیا تقیّه علامت ترس است؟ 2-
ابزار نترسیدن چیست؟ 3- فواید و ثمرات ترسزدایی چیست؟
نکتة اول: فلسفة تشریع تقیه
روایات بسیاری دربارة دستور به تقیّه در برابر حفظ جان و مال و آبرو
وارد شده و بارها ائمة معصومین هم خود را
مأمور به تقیّه میدانستند و هم پیروان خویش را امر به تقیّه میکردند. آیا رهبران
پاک و معصوم ما از شهادت هراسی داشتهاند و اگر ترسی در کار نبود پس چرا سخن از
تقیّه میشد و أساساً مفهوم تقیّه چیست؟
مادّة «تقیّه» به معنای حفظ و نگهداری است و از اصطلاحات علمای امامیه میباشد؛ مثل کتمان نمودن واقعیتها و سرپوش
نهادن بر حقایق در جهت حفظ و امنیت جانی و مالی از دست یغماگران دنیا، لذا تقیّه
از امور شرعیِ دینی محسوب میشود.
براساس این تعریف، بسیاری از ذهنیّتهای نادرست پیرامون این قانون الهی
پاسخ داده میشود؛ زیرا آنچه که در گذشته و امروز، عقلا و اندیشمندان جهان بر آن
متّکی هستند، قانون امنیّت و تأمین جان و مال برای هر فردی از جامعه به هر طریق
ممکن بوده است. کسی نمیگوید که انسان نباید خود را از بدیها و شرارتهای دنیا
حفظ کند و هیچ گونه مقرراتی را در این راه وضع نکنند، از اینرو لذا اگر کسی از
راه پرداختن رشوه بتواند استوانة زندگی خود را از دست ندهد، بسیار پسندیده شمرده
شده است.
اسلامِ عزیز در راستای جاودانه بودن تحوّل خاتمیّت، به دنبال وجود
عاشقان پُرشور و آهنین، قانون تقیّه را بنیادی میکند تا اشاعة قوانین دینی بر سطح
افکار دنیا با سرمایة حفاظت از انسانهای واقعی انجام پذیرد. بنابراین فلسفة تشریع
تقیّه، تبیین احکام الهی در پوشش دفع خطرات و
روشن گذاشتن چراغهای فروزان هدایت میباشد. تقیّه همچون شمعی میماند که اگر آن
شمع را بدون پوشش و در هوای آزاد همراه با وزیدن باد روشن کنید، ثانیهای بعد
خاموش میگردد؛ ولی اگر مانعی را در جلوی او نصب کنید تا از هدایت باد به او
جلوگیری کند، شاید روشنایی شمع از پشت پرده پیدا نباشد، ولی دوام و باقی ماندن
روشنایی آن حتمی خواهد بود.
در طول تاریخ اسلام، قهرمانان و مجاهدانی بودند که به هیج وجه حاضر
نبودند در برابر گفتمان دشمنان دین تسلیم شوند. اینان شهادت را به جان میخریدند،
ولی کلمات شرکآمیز و کفرگونة آنان را بر زبان جاری نمیکردند. اگر این گونه شهادت
طلبیها که همواره در کمین عاشقان اسلام بوده است، ادامه پیدا میکرد، اسلام با از
دست دادن بهترین سرمایههای تبلیغی مواجه میشد و کمکم انسانهای ممتاز همچون شمع
خاموش میگشتند و خسارت زیادی وارد میشد، اسلام عزیز این شمعها همواره را روشن
نگه میدارد.
نمونههایی از تقیّه
در اینجا دو نمونه از تقیّه را نقل میکنیم:
امام صادق
در شهر «حیره» که نزدیکی کوفه میباشد، بر «ابوالعباس سفّاح» یکی از خلفای بنی
عباس وارد شد، خلیفه به امام
گفت: آیا امروز را عید میدانی یا ماه رمضان است؟ (با اینکه همه یقین به ماه رمضان
داشتهاند).
امام
فرمود: «ذَاکَ إِلَی الإِمَامِ إِن صُمتَ صُمنَا وَ إِن أَفطَرتَ أَفطَرنَا»؛ امر
با خلیفه است اگر دستور امساک و روزه را دهد، من نیز روزه میگیرم و اگر فرمان عید
را بدهد، من نیز عید میگیرم و روزه را افطار میکنم.
ابو العباس دستور داد که سفره را پهن کنند و غذا را بیاورند. آنروز همه
خوردند و حتی امام صادق
نیز به امر خلیفه افطار فرمودند، با اینکه همة ما میدانستیم که ماه مبارک رمضان
است.
وقتی به امام
اعتراض شد، ایشان به خواص خود فرمودند:
«فَکَانَ إِفْطَارِی یَوْماً وَ قَضَاؤُهُ أَیْسَرَ عَلَیَّ مِنْ أَنْ
یُضْرَبَ عُنُقِی وَ لَا یُعْبَدَ اللَّهُ»؛ با افطاری در روز ماه رمضان تقیّه
کردم و جان خود را حفظ نمودم؛ چون قضای یکروز از روزه، برای من آسانتر از إعدام من
است و عبادت خداوند تعطیل شود.
از اینرو در روایات بسیاری، تقیّه به عنوان «ترس المؤمن»؛ یعنی سپر
برای مؤمن دانسته شد. پس اساس تشریع این قانون فروزان، نگهداشتن انسانهای نمونة
تاریخ است که شمع وجودی آنان زود خاموش نگردد و مردم بتوانند از او استفادههای
وافری ببرند.
گروهی از مسلمانان در چنگال مشرکان گرفتار شدند و آنها را مجبور به
بازگشت از اسلام و اظهار کلمات کفرآمیز و شرکآلود کردند. آن افراد «عمار»، پدرش «یاسر»
و مادرش «سمیه»، «صهیب»، «بلال» و «خباب» بودند. یاسر و سمیه، سخت مقاومت کردند و
سخنان کفرآمیز را بر زبان جاری نکردند. پافشاری ایندو نفر باعث قتلشان شد، ولی
عمار آنچه را مشرکان خواسته بودند بر زبان آورد.
این خبر در میان مسلمانان پیچیده، بعضی در غیاب، عمار را محکوم کردند و
او را از اسلام بیرون میدانستند و میگفتند که عمار کافر شده است.
پیامبر اکرم
فرمود: نه، چنین نیست: «إِنَّ عَمَّاراً مَلِیءٌ إِیمَاناً مِنْ قَرْنِهِ إِلَى
قَدَمِهِ وَ اخْتَلَطَ الْإِیمَانُ بِلَحْمِهِ وَ دَمِهِ»؛ چنین نیست (من عمار را
به خوبی میشناسم)، عمار از فرق سر تا قدم مملو از ایمان است و ایمان با گوشت و
خون او آمیخته است.
چیزی نگذشت که عمار گریهکنان به خدمت رسول خدا
آمد. حضرت فرمود:
مگر چه شده است؟ عرض کرد: ای پیامبر! بسیار بد شد، آنها دست از سرم بر
نداشتند تا اینکه نسبت به شما جسارت کردم و بتهای آنها را به نیکی یاد
نمودم.
پیامبر
با دست مبارکش اشک از چشمان عمار پاک کردند و فرمودند: اگر تو را تحت فشار قرار
دادند، آنچه میخواهند بگو و جان خود را حفظ کن! در این هنگام، آیة «مَنْ کَفَرَ
بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إیمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ
بِالْإیمان»
نازل گردید.
هدف ما از این مقدمه، پیرامون عدم تنافی قیام امام حسین
با قانون تقیّه بوده است؛ از این جهت که تقیّه یکنوع مبارزه با دشمنان اسلام است،
ولی از نوع مبارزة مخفی و غیر علنی است. این مبارزه را امام حسین
در دوران خلافت برادرش امام حسن
داشت؛ ولی جوّ زمانه تغییر پیدا کرد و در سیاست دنیا دگرگونی ایجاد شده و در نتیجه
تشخیصها را عوض میکند. زمان یزید فرا میرسد و اندیشة امام
در مبارزة با وی مخفی نیست و حضرت این مبارزه را آن اندازه مثمر نمیداند و بهترین
راه را رویارویی با دشمن غدّار میداند.
بنابراین همانطوری که تقیّه سپر ایمان است و سدّی است مقاوم در برابر
هجوم مستکبرین، مبارزة کربلا نیز سپری بود ناگسستنی که دیوار آهنین ستمشاهیِ
معاویه و یزید را از بیخ و بُن بَرکَند و اسلام عزیز به برکت خون شهیدانِ طَف،
حیاتی دوباره گرفت.
نکتة دوم: ابزار نترسیدن
این بحث، گشایش راههای مقاومت، ایثار و ایستادگی در برابر دشمنان را
فراهم میکند. مهمترین اصل از اصول بیان شده پیرامون روشهای نترسیدن، ایمان راسخ
به خدای یکتا و کتاب آسمانی او و پیام آوران مکتب او میباشد.
امام حسین
این اصل را در کالبد یاران خود مشاهده میکند، ولی چون انسان، آیندة اعتقاد خویش
را میخواهد بداند که آیا درست است یا نادرست، امام عاقبت شهادتطلبیها را نشان میدهد؛ یعنی مرکزی را که باید به آنجا
برگردند و از وسعت رحمت ایزدی برخوردار باشند را به آنان نشان میدهد. این
شناساندن فرق میکند، زیرا سرشار از اعتقاد قوی و شور و شعف است، جایگاهی که هر انسانی
اگر به آن یقین پیدا کند سراسیمه به سمت آن میدود. این انسانهای عاشق با اعتقاد
به آیندة خویش، گامی را در مبارزة با ترس از مرگ، رنج، درد و تعبِ جنگ آغاز میکنند.
امام
در شب عاشورا طی سخنرانی تاریخ ساز خود میفرمایند:
«وَ هَذَا اللَّیْلُ قَدْ غَشِیَکُمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلًا وَ
لْیَأْخُذْ کُلُّ رَجُلٍ مِنْکُمْ بِیَدِ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی وَ
تَفَرَّقُوا فِی سَوَادِ هَذَا اللَّیْلِ وَ ذَرُونِی وَ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ
فَإِنَّهُمْ لَا یُرِیدُونَ غَیْرِی»؛ اینک شب فرا رسیده، تاریکی آن شما را فرا
گرفته، شما هم مانند شتر رهرو، شب را برای رفتن قرار دهید و هر یک از شما دست مردی
از اهل بیت مرا بردارید و در این تاریکی شب پراکنده شوید و مرا با لشکر دشمن بحال
خود گذارید؛ زیرا آنها بجز من شخص دیگری را قصد کشتن ندارند.
برادران و فرزندان امام حسین
و فرزندان عبدالله بن جعفر همگی پاسخ دادند: «وَ لِمَ نَفْعَلُ ذَلِکَ لِنَبْقَى
بَعْدَکَ لَا أَرَانَا اللَّهُ ذَلِکَ أَبَدا»؛ ما هرگز چنین کاری را نمیکنیم و
تو را تنها نمیگذاریم، مگر میشود بعد از تو زندگی لذتبخش داشته باشیم! زندگی
بدون حسین
صفایی ندارد.
نکتة سوم: فواید ترس زدایی
بزرگترین آثار زدودن ترس از نیروهای اسلام، فتح و پیروزی است. انسان
شجاع و دارای هدفِ عالیه از تکامل، همیشه پیروز است؛ چه با دشمن نفس بجگند و چه با
خصم برون ستیز نماید.
ترس، عامل شکست و تزلزل در کادر نظامی است، به همین خاطر در اسلام این
قوة باطنی با دستوراتی که از سوی رهبران دین رسیده برداشته میشود. انسان مجاهد،
همیشه در صحنة رزم است و هیچگاه نباید بترسد، کسی که از خدا میترسد از دشمن نمیترسد.
نه تنها نترسیدن، شرط پیروزی در صحنة جنگ همین میباشد، بلکه شرط در تبلیغات نیز
هست، یعنی شرط اساسی برای پیشرفت در مسائل تبلیغاتی، قاطعیت در اخلاص و عدم وحشت
از هیچکس جز خداست.
قرآن کریم میفرماید: «الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ
یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ کَفى بِاللَّهِ حَسیبا»؛
پیامبران پیشین کسانی بودند که تبلیغ رسالتهای الهی میکردند و تنها از او میترسیدند
و از هیچکس جز خداوند واهمه نداشتند و همین بس که خداوند حسابگر است.
اگر مبلّغ بخواهد بر طبق خواستههای بیرویة این و آن سخن بگوید و در
فکر این باشد که سخنی بگوید تا خاطر مستمعین مکدّر نگردد، او هرگز از این تبلیغات
خود نتیجهای نمیگیرد، بلکه آلت دست قشر خاصی میشود و لذا امیرمؤمنان علی
وقتی از طرف رسول الله
مأموریت یافت تا به سمت مردم یمن به عنوان رساندن احکام وحی برود، پیامبر گرامی
به ایشان فرمود:
«با هیچکس پیکار مکن، مگر آنکه قبلاً او را دعوت به سوی حق کنی. به خدا
سوگند! اگر یک انسان به دست تو هدایت شود، برای تو بهتر است از تمام آنچه خورشید
بر آن طلوع و غروب میکند».
پس نباید مبلّغ، زیر تصرفات دیگران باشد، بلکه باید بینیاز از مردم
سخن بگوید. این رمز با برکت و پُرسود، در صحنة عاشورا همچون خورشید میتابید و
تاکنون آن تابش حقیقی نه تنها خاموش نگردید بلکه رو به ضعف هم نرفته است.
از امام محمد باقر
روایت نمودهاند که اصحاب حسین
عاشق، دلباخته و فداکار بودند که مِس و آهن، تیزی، برّندگی و سوزندگی شمشیر و نیزه
در بدن آنها اثری نسبت به عشق و علاقه و محبت آنها نداشت. آنها عاشق مظاهر جمال
الهی و طالب ملاقات آفریدگار خود بودند که از زن و فرزند، جاه و مال و مقام دست
کشیدند و همانطور که زنان مصر دست خود را در دیدار جمال یوسف که مظهر قدرت جمال
الهی بود، بریدند و متوجه نشدند و گفتند: حاشا و کلا که این غلام بشر باشد! اصحاب
حسین
نیز داغیِ آهن و تیزی نیزه و شمشیر را به بدن میخریدند و در عشق به شهادت در راه
امامشان، گرما را احساس نمیکردند و در مقابل دشمن میایستادند، بدون اینکه قدمی
به عقب برگردند.
این اثر است که شیخ جعفر شوشتری در «خصائص الحسینیه» مینویسد:
«إِنَّ المَبِیتَ عِندَ الحُسَینِ فِی هذِهِ اللَّیلَة أَفضَل مِنَ الجِهَاد»؛
یک شب را در کربلا به صبح کردن بهتر از جهاد در راه خداست.