عاشورا و مبارزه با ستمگران
درس هایی از عاشورا
یازدهم: عاشورا و مبارزه با ستمگران
یکی از درسهای مهمی که در طول تاریخ از حسین بن علی آموختهایم، مبارزه با ستم، ستمگر و فساد است و احتیاجی به ذکر شواهد و قرائن در راستای تأیید این مطلب نیست؛ چون بداهت این درس با ایثار سیّد الشهدا مهیّاست، ولی از باب اینکه مباحث ما پیرامون سخنان و پیامهای آن حضرت است، نمونهای را ذکر میکنیم:
درس هایی از عاشورا
یازدهم: عاشورا مبارزه با ستمگران
یکی از درسهای مهمی که در طول تاریخ از حسین بن علی آموختهایم، مبارزه با ستم، ستمگر و فساد است و احتیاجی به ذکر شواهد و قرائن در راستای تأیید این مطلب نیست؛ چون بداهت این درس با ایثار سیّد الشهدا مهیّاست، ولی از باب اینکه مباحث ما پیرامون سخنان و پیامهای آن حضرت است، نمونهای را ذکر میکنیم:
پاسخ امام از درخواست بیعت با یزید
در آغاز شب نامهای از طرف یزید بن معاویه به استاندار مدینه «ولید بن عُتبه» رسید. او در این نامه تأکید به بیعتگرفتن از حسین، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر نمود.
ولید به محض آگاهی از مضمون نامه، به دنبال استاندار سابق مدینه «مروان بن حکم» فرستاد و درخواست مشاوره با وی را نمود. مروان گفت: هر چه زودتر این سه نفر را در مجلس حاضر کن و قبل از اینکه خبر مرگ معاویه در شهر منتشر شود از آنان بیعت بگیر!
امام حسین وارد مجلس شد، و فرمود: شخصیتی همچون من نباید مخفیانه بیعت کند، وقتی همة مردم برای بیعتدادن گرد آمدند ما نیز در آن مجلس حاضر میشویم. در همان شب، مجلس با حادثهای کوچک خاتمه یافت.
صبح آن شب، مروان امام را دید و از روی دلسوزی به امام گفت: یا ابا عبدالله! من خیرخواه تو میباشم و پیشنهادی دارم که اگر بپذیرید خیر و صلاح شما است! امام فرمود: پیشنهاد تو چیست؟ گفت: اگر شما با یزید بیعت کنید به نفع دین و دنیای شما خواهد بود!
امام با کلمة استرجاع، کنایه از نابودی اسلام در سایة خلافت یزید میزند و به
دنبالة آن میفرماید: « فاتحة اسلام را باید خواند که مسلمانان فرمانروایی همچون یزید داشته باشند و بخواهند در زیر فرمان او حرکت کنند. اینکه از بیعت با یزید مخالفت میکنم نه بخاطر این است که عداوت شخصی دارم» بلکه از جدّ بزرگوارم رسول خدا شنیدم که میفرمود:
«بر خاندان ابوسفیان خلافت و فرمانروایی حرام است و اگر روزی معاویه را بر بالای منبر من دیدهاید او را بکشید، در حالیکه مردم مدینه معاویه را روی منبر جدّم دیدند و فرمان الهی پیامبر را اجرا نکردند و اینک خداوند آنان را به یزید فاسق مبتلا و گرفتار کرد».[1]
صراحت لهجه و بیان امام، مهلت تأمل نمودن و تصمیمگیری مجدّد در کیفیت بیعت گرفتن از ایشان را زدوده و شرایط و اوضاع مدینه را دگرگون نمود؛ زیرا وقتی مردم مدینه به خصوص بنیهاشم، مخالفت حسین بن علی را آگاه شوند، تزلزلی در رأیگیری و انتخاب بوجود میآید و با لغزش در برگزاری جلسة إنتخابیّه، عدّهای به نوعی خود را از رأی دادن کنار میکشند و برخی دیگر عاقبت خویش و اوضاع شهر را مینگرند.
بر این اساس سیاستهای دشمن عوض میگردد و مسئلة تهدید و زور به میان میآید؛ امّا این تهدیدها مردانی را میترساند و جامعهای را به رعب و وحشت میاندازد که منطق آنان، خدا نباشد و اگر هدف، الهی شد، هیچ نیرویی نمیتواند بر نیروی خدایی پیروز شود و تصمیمات آنان را تغییر دهد.
امام و یارانش از نیروی پرتوان و مافوقی در مذهب یکتاپرستی برخوردارند. او نه تنها در برابر استاندار مدینه تسلیم نمیشود، بلکه با دنیای ستم ستیز میکند و از
شهادت إبایی ندارد.
بنابراین مهمترین نکته در سخن امام مبارزه با خونخواران و مستبدان دنیای اسلام است که از آنان هیچ واهمهای نباید داشت و باید پیروزمندانه به سمت دشمن حرکت کرد.
ما اکنون با دانستن این درس بزرگ، به دو امر اشاره میکنیم:
تفاوت مبارزة ائمه با امام حسین
امر اول: نقش مبارزة ائمه معصومین با حسین بن علی از یک جنبه متفاوت بوده و از جهات دیگر در یک خط و مسیر میباشند.
امام حسین مبارزة خود را علنی و بدون هیچگونه ابهامی در سخنانش آغاز نمود، هدف از حرکت خود را از مدینه به مکه و سپس به کربلا مشخص نمود، سخت در نکوهش دشمن دریغ نفرمود و از افشاگریها و بیان نمودن فسادهای اخلاقی، مالی و دینیِ معاویه و پسرش یزید کوتاهی نکرد. او پیکر خود را هدف آماج تیرها و نیزهها میکند، ولی بر کارهای زشت یزید و خلافکاریهای شرعی او سرپوش نمیگذارد و حتی در زمان معاویه، با حضور امام حسن، آنجایی که مأمور به صراحت بیان بود، در برابر معاویه میایستاد و آنجایی که مأمور به مبارزة علنی نبود راه دیگری را در پیش میگرفت.
هر دو روش امام مبارزة مثبت بود؛ ولی یکی به گونة علنی و آشکار بود و دیگری به صورت پنهانی و مخفی انجام میشد، نه اینکه مبارزاتی که در قالب تقیّه و فراهم نمودن مردم در پذیرش واقعیتها و سکوت تلخبار و ظاهرسازی انجام میشد، مبارزة منفی باشد، بلکه اینها مبارزة مثبت است و راه مخالفت غیر از این طریق میسّر نبوده است.
سیرة ائمه در مخالفت با طاغوت
ائمة معصومین نه اینکه از بیان احکام حق دریغ میکردند، بلکه در برابر ظالم و فساد راه دومی را در پیش گرفتهاند؛ یعنی مبارزة علنی را شروع نکردند، بلکه شیوههای دیگری را در جهت مخالفت با طاغوت آغاز نمودند که به برخی از آن سیرهها اشاره میکنیم:
1. فریاد از ظلم با ناله و اشک
امام سجاد با گریه و اشک در مصائب کربلا خاصّه پدر بزرگوارش، آغازگر مبارزة غیر علنی با دشمن است. اندوه یک انسان غمگین و مصیبت زده، اعماق جان مردم را آتش میزند و لرزه بر اندام حامیان ستم میاندازد، خصوصاً نالهای که همراه با دعاها و افشاگریها باشد.[2]
2. تدریس و اشاعه فرهنگ
امام باقر و امام صادق با شروع کلاس درس، فرهنگ اصیل دین را در میان مردم ترویج میدادند، در حالی که طاغوت در عشق به حکومت و ظلم بر مردم فرو رفته بود و خبری از بمب افکنِ قوی نداشت که به زودی چه بمبِ حیرانزایی بر سرشان فرود میآید و براستی مدتی نگذشت که حکمرانان جائر، ترکشهای این بمب را به بدن خودشان احساس نمودند و از درد مینالیدند، ولی چارهای جز فشار و سلب آزادی از امام را نداشتند.
برخورد موسی بن جعفر با صفوان
داستان «صفوان بن مهران جمال» بهترین گواه خواهد بود؛ او میگوید: روزی بر امام موسی بن جعفر وارد شدم، به من فرمود: آنچه را از تو میدانم بسیار خوب میپندارم، ولی یک چیز از تو پسندیده نیست. عرض کردم: فدایت شوم! آن چیست؟
امام فرمود: آن کار غیر مرضیّ، کرایه دادن شترهایت به هارون ستمگر میباشد.
عرض کردم: به خدا سوگند! از کرایه دادن به هارون خوشحال نیستم و به خاطر رغبت زیاد به دنیا نیست و نمیخواهم از او صیدی کنم یا اینکه لهوی را مرتکب شوم؛ ولی هدف من صرفاً کرایه دادن شتران است، به همین خاطر به همراه حیوانات خود نمیروم و غلامان خود را میفرستم.
امام فرمود: ای صفوان! آیا اجرت شترانت را میخواهی! عرض کردم: فدایت شوم! بلی.
امام فرمود: آیا دوست داری که هارون زنده بماند تا کرایة شترانت را از او بستانی؟ گفتم: آری. آن حضرت فرمود: کسی که حیات و زنده ماندن ستمگران را دوست دارد، با آنهاست و هر کس که با ظالمان باشد در آتش قیامت است.
صفوان گفت: از محضر امام برخاستم و به منزل بازگشتم و تمام شترهایم را فروختم. ماجرا به گوش هارون رسید و مرا احضار کرد و گفت: «یَا صَفوَان بَلَغَنِی انَّکَ بِعتَ جِمَالک»؛ ای صفوان! به من خبر رسیده که تو شترانت را فروختی؟ گفتم: آری. گفت: چرا فروختی؟ گفتم: دوران پیری را میگذرانم و غلامان من نمیتوانند کار مرا برسند، مجبور شدم شترانم را بفروشم.
هارون گفت: هیهات هیهات! من میدانم که این کار را موسی بن جعفر به تو
اشاره کرده است. گفتم: مرا با موسی بن جعفر چه ارتباطی است! او گفت: از این سخن رها شو! پس سوگند بخدا اگر رفاقت تو با من نبود تو را میکشتم.[3]
3. تشخیص ضرورتها
تمییز دادن احکام ضروری و لازم، از همة افراد جامعه ساخته نیست. امامان پاکِ ما اگر بیان حکمی را ضروری میدانستند و شرایط را نیز مناسب میدیدند، بیان میکردند، گرچه در زیر سلطة دشمن و محدودیتها باشند. به عنوان مثال این حدیث شریف را عنایت کنید:
«عَن أَبِی سَعِیدٍ الخُرَاسَانِیِّ قَالَ: دَخَلَ رَجُلَانِ عَلَى أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع بِخُرَاسَانَ فَسَأَلَاهُ عَنِ التَّقْصِیرِ فَقَالَ لِأَحَدِهِمَا وَجَبَ عَلَیْکَ التَّقْصِیرُ لِأَنَّکَ قَصَدْتَنِی وَ قَالَ لِلْآخَرِ وَجَبَ عَلَیْکَ التَّمَامُ لِأَنَّکَ قَصَدْتَ السُّلْطَانَ».[4]
ابی سعید خراسانی میگوید: دو نفر به خدمت امام رضا رسیدند، و این قضیه در روزهایی بود که امام در خراسان بودند. آنگاه هر دو نفر از آن حضرت پیرامون قصر (نماز و روزة شکسته) سؤال کردند. امام رضا به یکی از آندو نفر فرمودند: بر شما قصر واجب است؛ زیرا به قصد زیارت امامت (علی بن موسی الرضا) حرکت کردی؛ ولی به نفر دوم فرمود که بر شما واجب است اعمالت را تمام بجا آورید؛ چون مقصود شما از این مسافرت، دیدن سلطان بود.
آری، زیارت سلطان جائر حرام است؛ چون کسی که از منزل حرکت میکند به قصد اینکه پادشاه ظالم را زیارت کند، مایل است که او زنده بماند و کسی که حیات ظالم را میخواهد، آن هم ستمگری همچون مأمون که قاتل امام زمانش است، دچار معصیت شده و سَفَرش گناه است و کسی که سفرش گناه باشد نماز و روزهاش کامل است.
بیان اینگونه واقعیتها و مبارزات غیر علنی از سوی امام رضا، دشمن را به ستوه آورده بود، به گونهای که تصمیم قتل آن چهرة درخشان آسمانی را میگرفت.
بررسی انحصار مبارزة حسین در شهادت
آیا تنها راه مبارزة حسین بن علی منحصر در شهادت بود؟ مبارزاتی که در دنیا به وقوع میپیوندند دو گونه است: نخست مبارزة مستقیم و دیگری مبارزة غیر مستقیم است.
مبارزات مخفی گاهی موجب دستگیری افراد مبارز میشود، ولی گاهی در اثر کیاست در نوع مخالفت با دشمن، از زندانی شدن یا کشته شدن محفوظ میمانند؛ اما در مبارزة رو در رو، یا تسلیم است و یا شهادت.
از آنجایی که امام حسین مبارزة علنی داشت، چارهای غیر از شهادت نداشت؛ زیرا هدف اصلی او رهایی از ذلت و بیعت با فاسق روزگار است، لازمة این حُریّت، برخورد با دشمن است، گرچه به سر حدّ جان او باشد. به همین جهت بارها میفرمود که این جنگ با کشتن من تمام میشود.
علاوه بر اینکه ثمرة ایندو مبارزه باید تحلیل شود، فایدة بزرگی هم که با مبارزة مستقیم نصیب امام شد، آیا در مبارزة مخفی نیز وجود داشت؟ چون عملکرد مخفیانه، مدّت طولانی را به دنبال دارد و زمان بیشتری میخواهد تا مردم خواستههای مشروع یک فرد آزادیخواه را متوجه شوند، تا کمکم دشمن را به ستوه آورند. اما اگر با دشمن صراحتاً برخورد شود و دستور جهاد بر علیه ظلم و فساد صادر شود، در عرض مدّت کوتاهی أوضاع سیاسی تغییر پیدا میکند و شاید در این جنگ، به ظاهر خصم پیروز شود، ولی اعمال ننگین و ضدّ بشری در دلهای مردم همچون چرک رسوخ میکند و همیشه نسبت به او نفرت پیدا میکنند و حاضر به حمایت از برنامههای اقتصادی- فرهنگی- سیاسی او نیستند، بنابراین ظالمان در پیش روی خود را دریایی از مردم را میبینند که قلبهای آنان به آنها پشت کرده و هر لحظه به انتظار انفجار مینشینند، چنانکه قیام مختار علیه یزید منجر به نابودی حکومت استبدادی او شد و هیچ عاملی از عوامل او در روی زمین باقی نماند، مگر اینکه به سزای اعمالشان رسیدند.
ارزش مبارزات حق طلبانه و اسلام خواهانه را از زبان پیامبر گرامی بشنوید که فرمودند: «اَلخَیرُ کُلُّهُ فِی السَّیفِ وَ تَحتَ ظِلِّ السَّیفِ»؛[5] خیر و برکت در شمشیر و زیر سایة مبارزات مستقیم است.
شمشیر در این روایت کنایه از آلت جهاد است، و گرنه خصوصیتی ندارد که حتماً مبارزه باید با شمشیر باشد. اسلحة بیان یا سلاحهای جنگی، امروزه در برابر فساد، عزتآفرین است و لذا رسول اکرم در سخن دیگری فرمودند: «إنَّ اللهَ أَعَزَّ اُمَّتِی بِسنابک خیلها و مراکز رماحها»؛[6] خداوند امت مرا بوسیله اسبها و فرودگاه نیزهها عزیز ساخت.
این یعنی امت مسلمان باید مساوی با امتی قهرمان و قوی باشد. اسلام عزیز همان قدرت برتر است و رهبران اسلامی افراد شجاع جامعه هستند که از مجاهدت و اعتراضات بر علیه فساد ترسی ندارند و لذا «ویل دورانت»[7] میگوید: «هیچ دینی به اندازة اسلام، امت خویش را به سوی قدرت دعوت نمیکند». با این تحلیل، ثابت شد که منطق شهادت آنقدر بلند و گویاست که قابل توصیف نیست.
[1]. لهوف، ص20.
[2]. به عنوان نمونه: یکی از غلامان امام سجاد نقل میکند که روزی آن حضرت به بیابان رفت و من نیز به دنبال او بیرون رفتم. دیدم که ایشان پیشانی را بر روی سنگ نهاد و من هم در گوشهای ایستادم. صدای گریه و نالة امام را در سجده شنیدم و شمردم که هزار بار گفت: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حَقّاً حَقّاً لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تَعَبُّداً وَ رِقّاً لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ إِیمَاناً وَ تَصْدِیقاً وَ صِدْقا»؛ معبودی جز ذات اقدس احدّیت نیست که وجودش حق و ثابت است. در برابر این معبود یکتا خشوع کرده و تنها او را پرستش میکنم و او را تصدیق کرده و به او ایمان میآورم. سپس سر از سجده برداشت، در حالی که محاسن شریفش غرق در اشک بود. نزد او رفتم و عرض کردم: ای آقای من! آیا وقت آن نرسیده که اندوهت پایان یابد و گریهات کم شود؟ فرمود: وای بر تو! حضرت یعقوب، پیامبر و پیامبرزاده بود، دوزاده پسر داشت که یکی از فرزندانش بنام یوسف را خداوند پنهان کرد، موی سرش از فراق او سفید شد و از غم او کمرش خمیده و دیدگانش نابینا شد، با اینکه پسرش در همین دنیا و زنده بود؛ ولی من پدر و برادر و هفده تن از بستگانم را کشته و به روی زمین افتاده دیدم، چگونه روزگار، اندوهم را پایان دهد و از گریهام بکاهد؟! (لهوف، ص209)
[3]. وسائل، ج12، ص131، ح17.
[4]. وسائل، ج5، ص510، ح6.
[5]. تهذیب شیخ طوسی، ج6، ص122.
[6]. تحقیق الأحکام (تحقیق خراسان)، ج6، ص123.
[7] . «ویلیام جیمز دورانت» مشهور به «ویل دورانت» نویسنده و تاریخ نگار مشهور آمریکایی در پنجم نوامبر سال1885 میلادی در «نورث آدامز ماساچوست» به دنیا آمد. مهمترین اثر ویل دورانت، «تاریخ تمدن» نام دارد که در یازده جلد انتشار یافته است و نام این کتابها عبارت است از: «مشرق زمین»، «گاهوارة زمین»، «یونان باستان»، قیصر و مسیح»، عصر ایمان»، «رنسانس»، اصلاح دینی»، «آغاز عصر خرد»، «عصر لویی چهاردهم»، «عصر ولتر»، «روسو و انقلاب» و «عصر ناپلئون». دورانت 96 سال عمر کرد و سرانجام در هفتم نوامبر سال 1981 بدرود حیات گفت. (مجلة فرهنگی و اطلاع رسانی افلاک)
- ۹۶/۰۸/۰۱