معرفت نویس

ارائه مطالب مذهبی و علمی(مهدویت، کلام، فلسفه و...)

معرفت نویس

ارائه مطالب مذهبی و علمی(مهدویت، کلام، فلسفه و...)

انسان نمایشگر مجموعه‌ای از دین

محمدعلی میری | جمعه, ۲۸ مهر ۱۳۹۶، ۱۰:۱۸ ق.ظ

درس هایی از عاشورا

هفتم: انسان نمایشگر مجموعه‌ای از دین

از مجموعه بحث‌های گذشته به این نتیجه می‌رسیم که خداوند تمام خوبی­ها را در میان اصحاب حضرت ابی عبدالله الحسین قرار داد و در واقع حماسة عاشورا همچون مکتب‌خانه‌ای است که طالب علم وارد آن می‌شود و احکام دینی را تلمّذ می‌کند.

مردم امروز اگر می‌خواهند به ارزش­ها و کمالات معنوی مزیّن شوند، باید در دریای بیکرانِ اخلاق، عبادت، فداکاری، دین‌داری و دین‌شناسیِ هفتاد و دو تن از شهدای کربلا غوّاصی کنند؛ چون اگر کسی بخواهد انسان­هایی را که در مرتبة عالیه قرار دارند مثال بزند، جز شهدای کربلا چه کسانی می­‌توانند باشند؟ زیرا امام حسین در حقّ آنان فرموده است:

درس هایی از عاشورا

هفتم: انسان نمایشگر مجموعه‌ای از دین

از مجموعه بحث‌های گذشته به این نتیجه می‌رسیم که خداوند تمام خوبی­ها را در میان اصحاب حضرت ابی عبدالله الحسین قرار داد و در واقع حماسة عاشورا همچون مکتب‌خانه‌ای است که طالب علم وارد آن می‌شود و احکام دینی را تلمّذ می‌کند.

مردم امروز اگر می‌خواهند به ارزش­ها و کمالات معنوی مزیّن شوند، باید در دریای بیکرانِ اخلاق، عبادت، فداکاری، دین‌داری و دین‌شناسیِ هفتاد و دو تن از شهدای کربلا غوّاصی کنند؛ چون اگر کسی بخواهد انسان­هایی را که در مرتبة عالیه قرار دارند مثال بزند، جز شهدای کربلا چه کسانی می­‌توانند باشند؟ زیرا امام حسین در حقّ آنان فرموده است:

«إِنِّی أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْلَى وَلَا خَیْراً مِنْ أَصْحَابِی وَلَا أَهْلَ بَیْتٍ أَبَرُّ وَأصْدَقُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی‏»؛[1] من اصحاب و یارانی بهتر از یاران خود ندیده‌ام و اهل بیتی باوفاتر و باصداقت‌تر از اهل بیت خود سراغ ندارم.

آیا با این سخن، امام راه تکامل نسل­های آینده را بسته است؟ آیا خوبانی پس از عاشورا نخواهند آمد؟ آیا امام می‌خواهد بفرماید که آیند‌گان هرگز نمی‌توانند مثل یاران من باشند؟ همة این سؤالات پاسخ منفی دارد؛ بلکه امام می‌خواهد یاران خود را در نظر و دیده‌گان دیگران قرار دهد و آنان را برای همه نمایش دهد که اگر در پی کسب انسانیّت هستید فیلم عاشورا را بنگرید و به آنها اقتدا کنید و از اراده­ای آهنین و تفکّری دشمن­شکن برخوردار باشید.

یاران میلیونی

به عبارت دیگر امام نمی‌خواهد حصر عددی بکار برد، بلکه می‌خواهد نمونه‌ای از انسان­های واقعی را نشان دهد و از حریم انسانیت دفاع کند که ای انسان! تو می‌توانی مظهر جمال الهی شوی، پس درست فکر کن و در مسیر انحرافی قرار نگیر!

امام می‌خواهد یاران میلیونی درست کند، ولی از باب اینکه مشت نمونة خروار است سخن از برتری اصحاب خویش می‌کند.

قرآن کریم از این انسان، نمایشی بسیار دارد که از جملة آن ارائه‌دادن یوشع و موسی به محضر حضرت خضر می­باشد تا اینکه از او اسرار آفرینش را بیاموزند. هر دو حرکت کردند: «فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَه مِنْ عِنْدِنا وَعَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً»؛[2] در آنجا بنده‌ای از بندگان خاص مرا یافتند که او را رحمت و لطف خاص عطا کردیم و هم از سوی خود اسرار غیب و علم فراوانی به او آموختیم.

حضرت خضر به عنوان عبد واقعی خداوند که دارای خصایص منحصر بفرد است، مظهر انسانیّت می‌شود و برای موسی و یوشع نمایش داده می‌شود، تا بتوانند از این مظهر درس­هایی را اخذ کنند.

بر این اساس می‌گویند که مؤمن آیینه مؤمن است؛ یعنی از نگاه به مؤمن درس­هایی و آموزشهایی دریافت می‌شود که از او جلوة حقیقتِ‌ حق­طلبی و واقعیّت­ها را می‌توان فرا گرفت.

چهار اصل از عوامل نمایشگری

انسان در چه زمانی بیانگر مجموعة دین می‌شود و او را به عنوان مقتدا می‌توان محسوب نمود؟جواب این سؤال این است که چهار اصل در تکامل انسان مدخلیّت دارد:

1ـ فرهنگ و آگاهی

2ـ ایمان و صلابت در دین

3ـ اطاعت و فرمانبرداری

4ـ درستکاری و عمل صالح

اصل اوّل: فرهنگ و آگاهی (شناخت)

در بُعد شناخت می‌توان گفت: مجموع برنامه‌های انسان‌سازی که پیامبران خدا به مردم آموخته‌اند در چهار مرحله خلاصه می‌شود:

1ـ شناخت خدا

2ـ شناخت نیروهایی که خدا در وجود بشر مستقر ساخته است.

3ـ شناخت تعالیم الهی در بهره‌برداری از نیروها.

4ـ شناخت عواملی که آدمی را از وظیفه‌شناسی باز می‌دارد و از مسیر انسانیت منحرف می‌کند. این چهار مرحله در ضمن این حدیث شریف آمده است:

امام صادق می­فرماید: «وَجَدْتُ عِلْمَ النَّاسِ کُلَّهُ فِی أَرْبَعٍ أَوَّلُهَا أَنْ تَعْرِفَ رَبَّکَ وَالثَّانِی أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِکَ وَالثَّالِثُ أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْکَ وَالرَّابِعُ أَنْ تَعْرِفَ مَا یُخْرِجُکَ مِنْ دِینِکَ».[3]

مجموع دانش مردم را که مایة تعالی و تکامل آنان است در چهار چیز یافته‌ام:

1ـ اوّل اینکه خدای خود را بشناسی.

2ـ دوّم اینکه بدانی صانع حکیم در ساختمان تو چه دقائق حکیمانه‌ای بکار برده است.

3ـ سوّم اینکه بدانی از تو چه خواسته است.

4ـ چهارم اینکه بدانی چه چیزهایی ترا از دین خدا خارج می‌سازد.

مهمترین اصلی که می‌توان از شهدای عاشورا آموخت، شناخت، آگاهی، دقّت و

تیزبینی آنان بوده است، به گونه‌ای که همچون آیینه عکس خود را می‌دیدند و از جایگاه درخشان و دلگشای خویش مطّلع بودند.

حضرت عبّاس شهیدی آگاه

نمونه‌ای از شهدای شهید اهل‌بیت و افسر رشید امام حسین، ابوالفضل العباس است که امام صادق در حق او فرمود: «کانَ عَمُّنَا الْعَبَّاس نافِذَ الْبَصِیرَه»؛[4] عمویم عباس دارای بصیرتی تیز و شناختی بنیادی بوده است.

علت اینکه نمونه‌بودن یک شخصیّت ممتاز همانند عباس برای علاقه‌مندان بسیار سهل و آسان است، به این خاطر است که او فردی بود که در جنگ صفّین فداکاری، شهامت، شجاعت و مردانگی خود را در عرصة کارزار به نمایش گذاشت تا جایی که پدر بزرگوارش خطاب کردند: به عباسم بگویید برگردد، چون او برای روز عاشورا بعنوان علمدار حسین امانت است؛ اما از میان این همه فضیلت­های حضرت ابوالفضل، امام صادق آگاهی و شناخت او را بیان می‌فرماید که بسیار حائز اهمیّت است.

با این بیان، مسلمان بدون شناخت و معرفتِ دینی، در محضر اربابان دین مورد توجّه نیست، چنانچه امام علی بن الحسین در بیان زیارتنامة حضرت عباس می‌فرماید: «اَشْهَدُ اَنَّکَ مَضَیْتَ عَنْ بَصیرَه مِن اَمْرک»؛[5] گواهی می‌دهم که فرمان امامت را با بصیرت و آگاهی اجرا نمودی و از کیان اسلام دفاع کردی.

مراد امام سجاد این است که حضرت عباس از روی تعصّب قومی و یا

برادری با دشمن مبارزه نکرد و یا بر اساس غیرت و مردانگی و اینکه او مردی شجاع بود با دشمن جنگ نکرد، بلکه دین را شناخت و پیوستگی میان دین و حسین را به عنوان اینکه حسین ستون دین است درک نمود که اگر ستون خیمه برداشته شود شالودة دین سقوط خواهد کرد.

شناسایی او نسبت به امامش آنچنان بوده که هرگاه امام اجازة نشستن را نمی‌داد نمی‌نشست و بر روی پا در محضر امام می‌ایستاد، گرچه ساعتی می­گذشت. ادب و برخورد او با امام به گونه­ای بود که نوشته‌اند: «کانَ کَالْعَبدِ الذَّلیل بَین یَدَیِ الْوَلِیِّ الْجَلِیلِ»؛ همچون عبد و بردة حلقه بگوش و ذلیل در برابر امام بود و هیچگاه ایشان را برادر خطاب نمی‌کرد و همیشه به امام حسین می‌گفت: سیّدی و مَوْلای، یا ابا عبدالله، یابن رسول‌الله.

فقط در آخرین لحظة عمرش به امام، برادر خطاب کرد، در آن وقتی که عمود آهنین بر فرق او فرود آمد و از روی اسب بر زمین افتاد؛ زیرا عباس مادر خود را که ام البنین باشد کنیز مادر حسین می‌دانست، گرچه پدر یکی است، ولی به لحاظ افتراق مادر خود را برای برادری حسین لایق نمی‌دانست. اما در آخرین لحظة شهادت، حضرت فاطمه زهرا او را خطاب به فرزند نمود. این بود که به حسین برادر خطاب کرد، زیرا مادرش او را به فرزندی پذیرفته است.

اکنون بسیاری از ضربه‌هایی که بر مسلمین وارد می‌شود و دشمنان تمام قوای خود را در این راه بسیج نموده‌اند، در اثر کمبودهایی است که مسلمین دچار آن هستند؛ زیرا نسبت به بعضی اهداف کوشش و جدیّت دارند و نسبت به بعضی یا بهتر بگوییم نسبت به بیشتر اغراض اسلام با دیدة سُستی می‌نگرند.

رهبران دین ما مهمترین نیرو و قدرت را که تسلیم در برابر خدا و فرستادگان و پیام‌آوران او میباشد، در جامعه نمی‌دیدند، چراکه غالباً نیروی آنها از سرچشمة شهرت شکل می‌گرفت بجای اینکه به دنبال کسب صفات الهی باشند.

امید است که در مقابل سلسله جُنْبان کربلا تسلیم بوده و در برابر خدا و دین و اطاعت از رهبری و امتثال از اوامر ایشان مسلمان واقعی باشیم که به نفع همگان خواهد بود و در این صورت است که شخصیّت و آقایی پیروان دین حنیف امضا می‌شود.

اصل دوّم: ایمان و صلابت در دین

در بُعد ایمان و صلابت در آرمان، بر هیچ متفکری پوشیده نیست که یک مکتب بنیادی، به ایمان نیازمند می‌باشد. قرآن کریم به داشتن ایمان راسخ بسیار بها می‌دهد و آیات متعدّدی را مطرح می‌کند که ما فقط به یک نمونه از آن اشاره می‌کنیم:

این کتاب آسمانی در قبال افرادی که ظاهرسازی می‌کنند، خواه مسلمان باشند و یا از طایفة دیگر، آنان را مورد نکوهش قرار می‌دهد و برای ایمان ظاهری ارزشی قائل نیست و ارزش را در ایمان واقعی و حقیقی می‌داند. بر این اساس دو بار کلمة ایمان در آیة شریفه تکرار شده است و آن آیه این است:

«إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ النَّصارى‏ وَ الصَّابِئینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ».[6]

آنان که ایمان ظاهری دارند و پیروان یهود و نصارا و ستاره‌پرستان هستند، باید این اصل کلّی را بدانند که ایمان واقعی به خدا و روز قیامت و عمل صالح ثمره دارد و مشمول اجر الهی می‌شود.

کلمة «آمَنُوا» حکایت از ایمان ظاهری و کلمه «آمَنَ» اشاره به ایمان واقعی است. هر کدام از پیروان ادیان که در عصر و زمان خود بوده‌اند، اگر اعتقاد قلبی و ایمان راسخ به خدا داشته باشند، در محضرِ خداوند ارج دارند، نه اینکه صِرف

ظاهرسازی در دین بوده باشد.

ملاک در دین‌داری، صلابت در آیین می‌باشد و این قانون را از یک نمایشنامة واقعی، یعنی شهدای کربلا می‌توان استفاده نمود. ما در ذکر نمونه سعی می‌کنیم که مطلب را بر حضرت عباس تطبیق دهیم؛ زیرا امام صادق در مورد آن حضرت فرمود:

«صُلْبَ الایمان»؛[7] دارای ایمان محکم بود که دشمن نمی‌توانست در او تزلزل ایجاد کند، بلکه در راه امامش محکم و پایدار و استوار بوده است.

نمونه­هایی از صلابت حضرت عباس

اوّل: هنگامی که فرماندهی «عمرسعد» حتمی شد و فرمان جنگ بر علیه ابا عبدالله الحسین را صادر کرد، «شمر» با صدای بلند فریاد کشید که فرزندان خواهر من! کجایید؟!: «اَیْنَ سِبْطُ اَخِینا اَیْنّ الْعَبّاس وَ اِخْوَتَهُ»؛ عباس و برادرانش کجایید؟! حضرت عباس و برادرانش توجّهی به او نکردند و او را مورد بی‌اعتنایی قرار دادند.

امام حسین فرمود:«اُجِیبُوهُ وَلَوْ کانَ فاسِقاً»؛ جواب دهید، اگرچه او فاسق است.

نکتة قابل توجه این است که اگر ابا عبدالله دستور جواب نمی‌داد، عباس پاسخ آن ملعون را نمیداد؛ چون بیعت با امام مفهومش این است که با دشمن تماس برقرار نکند و در حدود فرمان فرمانده، خود را موظّف بداند.

حضرت عباس و برادرانش گفتند: چه می‌گویی؟ شمر گفت: ای فرزندان خواهر من! شما در امانید! خودتان را با حسین به کشتن ندهید و از امیرالمؤمنین یزید اطاعت کنید!

حضرت عباس فرمود: خدا ترا لعنت کند، چگونه ما در امان باشیم ولی فرزند رسول خدا در امان نباشد؟[8]

دوّم: با شور و عشق فراوان به لشکر دشمن حمله کرد و مَشک خالی را پُر از آب نمود. تمام همّت او این بود که آب را به خیمه برساند. همچون شیر بر سپاه دشمن می‌تازد، بدون اینکه زخم یا درد و خستگی­ای احساس نماید. ناگهان دست راست او را قطع می‌کنند و او مَشک را به دست چپ می‌گیرد. حماسه‌ای در تاریخ ثبت می‌کند که تاکنون بشر همانند آن را ندیده است.

والله اِنْ قَطَعْتُمُو یَمینی
وَعَنْ امام صادق الیقینی

 

 

اِنّی اُحامی اَبَداً عَن دِینی
سِبْطِ النَّبیّ الطاهِر الاَمینی[9]

به خدا قسم دست راستم را گرچه قطع کردید، ولی تا آخرین نفس حمایت از دین می‌کنم و نیز حمایت می‌کنم از امامم که می‌دانم او در گفتارش صادق و وعده‌هایش یقینی است، زیرا فرزند پاک پیامبر امین است.

آیا براستی کسی که روز را می‌بیند می‌تواند بگوید شب است؟ عباس سخنان امام خود را همچون روز روشن می‌نگرد و اگر او را پاره پاره کنند، تاریکی بر روشنایی روز او نفوذ نمی‌کند و لغزش در ضمیر او راه پیدا نخواهد کرد. او در پایگاه عمیق امامت پهلو زده است. از هیچ چیز رعب و وحشت ندارد؛ زیرا می‌گوید که زخم­ها را بر بدن می‌خرم و این در حالی است که لحظه‌ای بعد چشم را باز می‌کنم و جان خود را در بهشت می‌بینم و در رحمت واسعة ایزدی هستم. آن کسی باید از مرگ بترسد که مرگ را عاقبت بدی برای خود می‌داند.

دشمن دست چپ عباس را هم قطع کرد و او مَشک را به دندان گرفت، در حالی که حماسه‌ای دیگر را می‌سرود که حاکی از ایمان قوی آن جناب بود:

یا نفسُ لاتَغْشی مِنَ الْکُفّار
مَعَ النَّبیِ السیّدِ المُختارِ

 

 

فاصلهم یا ربّ حرّ النار[10]

وَ اَبْشری بِرَحْمَه الْجَبّار
قَدْ قَطَعوا بِبَغْیِهِمْ یَسارِی

ای عباس! از کافران نترس؛ زیرا از بشارت رحمت خدا برخورداری و در معیّت پیامبر گرامی در بهشت جای داری. بنی امیّه بخاطر اینکه خوی تجاوزگری دارند دست­هایت را بریدند، ثمرة این ظلمشان جهنّم است.

اصل سوّم: اطاعت و فرمانبرداری

اطاعت و فرمانبرداری یکی از عوامل تکامل است. آدمی چون دارای انواع غریزه است موجبات نافرمانی‌اش فراهم می‌باشد، به گونه‌ای که هر لحظه فرماندهی اندیشه را از او می‌گیرد و زیر نظر تمایلات نفسانی قرار می‌دهد. بر این اساس اطاعت از قانون الهی، عالی‌ترین قوه‌ای است که می‌تواند غرایز را مهار کند و به سمت اهداف عالیه سوق دهد.

انسان موفق کسی است که مطیع خداست و از اوامر او سرپیچی نمی‌کند. فردی که به دنبال شهوات حرکت می‌کند همچون شیء حقیری است که باد او را به هر طرف می‌جنباند و نمی‌تواند از خود مقاومتی نشان دهد.

بنابراین اطاعت در انسان نیروی قوی ایجاد می‌کند و از مقاومت و سُستی بیرون می‌آورد. بهترین گواه این مطلب شهدای کربلا هستند که با اطاعت از امام، حماسة درخشانی را آفریدند و نامشان را در دفتری به بلندای تاریخ ثبت نمودند، چنانچه در زیارتنامة حضرت ابوالفضل العباس می‌خوانیم:

«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِیعُ لِلَّهِ وَلِرَسُولِهِ أَشْهَدُ أَنَّکَ جَاهَدْتَ وَنَصَحْتَ وَصَبَرْتَ حَتَّى أَتَاکَ الْیَقِین».[11]

درود بر تو ای پسر امیرالمؤمنین! درود بر تو ای عبد صالح و فرمانبردار خدا و رسولش! گواهی می‌دهم بر تو که جهاد نمودی و خیرخواهی کردی و صبر کردی تا آخرین لحظة عمرت.

اصل چهارم: درستکاری و عمل صالح

با توجه به نقل زیارتنامة مذکور، اصل چهارم نیز معیّن شد؛ زیرا عمل صالح معیار دیگری برای تکامل میباشد و در حق حضرت ابوالفضل گفته شده که او عبد صالح خداست؛ چون چهار نشانة عبد صالح در آن حضرت نمایان بوده است:

1ـ تصفیة قلب؛ 2ـ اصلاح علم؛ 3ـ اصلاح کسب؛ 4ـ اصلاح تمام امور.

این چهار نشانه در حدیث پیامبر اکرم نیز آمده است که فرمود:

«عَلَامَه الصَّالِحِ فَأَرْبَعَه: یُصَفِّی قَلْبَهُ وَیُصْلِحُ عَمَلَهُ وَیُصْلِحُ کَسْبَهُ وَیُصْلِحُ أُمُورَهُ کُلَّهَا».[12]

حضرت عباس مظهر عبد صالح

حضرت عبّاس از نظر عبادت و زهد و تقوا نمونه بود. مرحوم صدوق در «ثواب الاعمال» می‌گوید: اثر سجده در پیشانی او نمایان بود، چنانچه وقتی سرهای شهدا را وارد کوفه کردند، آن اثر را بر پیشانی او مشاهده می‌کردند و بر اساس همان اثر سر آن حضرت را تشخیص دادند؛ چون در میان مردم شهرت داشت که او مظهر جمال الهی بود. هر اندازه که در حقّ آن حضرت گفته شود کم است، ولی بیش از این مجال نیست.


 



[1]. مقتل مقرّم، ص105.

[2]. سوره کهف، آیه65.

[3]. اخلاق فلسفی، ج2، ص15، به نقل از کافی، ج1، ص50.

[4]. معالی السبطین، ج1، ص442.

[5]. معالی السبطین، ج2، ص442.

[6]. سوره بقره، آیه62.

[7] . شرح الاخبار فی فضائل الأئمه الاطهار علیهم­السلام، ج3، ص184.

[8]. تاریخ طبری، ج7، ص317؛ مقتل مقرّم، ص335.

[9]. معالی السبطین، ج1، ص44؛ بحار الانوار (ط بیروت)، ج45، ص40؛ شرح الاخبار فی فضائل الأئمه الاطهار علیهم­السلام، ج3، ص192.

[10]. همان.

[11]. مفاتیح، ص740.

[12]. تحف العقول، ص20.

  • محمدعلی میری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">